اگر از چند نفر در مورد شخصیت من نظرسنجی کنید، احتمالا به نتایج مختلفی میرسید. مثلا بعضیها میگویند عصبی، بعضی میگویند آرام و متین. بعضی میگویند بابرنامه و بعضی دیگر میگویند که من بینظم هستم. اما دلیل این اختلافها چیست؟
یکبار که سوار ماشینی بودیم و از خیابانی گذر میکردیم، عنقریب بود که خودرویی بیاحتیاط و پرسرعت به پشت ماشینمان اصابت کند. همین رویداد باعث شد که رانندهی خودروی ما سرش داد بزند و ناسزایی نثارش بکند. اما با کمال شگفتی رانندهی مقصر، متواضعانه عذرخواهی کرد و با لبخندی از روی شرمساری از کنارمان رد شد. این رفتار غیر قابلِ انتظار، رانندهی ما را هم نرم کرد. بهطوری که ناگهان از یک چهرهی عبوس تبدیل شد به شخصیتی صبور و عذرپذیر. او هم خیلی آرام با لبخندِ از سر بزرگواری، مقصر را بدرقه کرد.
اگر رانندهی مقصر جواب ناسزای رانندهی ما را به شکل دیگری میداد چه اتفاقی میافتاد؟ آیا رانندهی ما هم همین برخورد متواضعانه را در قبالش انجام میداد؟ در واقع چیزی که اینجا رخ داده یک اثر القایی رفتار دیگری است. اثر القایی رانندهی مقصر بر روی رانندهی ما. بسیار ازین اثرات القایی برای ما بهوجود آمده است که قاعدتاً نمیشود آن کار خوب را جزو کارنامهی خودمان حساب کنیم. مالک آن کار بیشتر کسی است روح آن زیبایی را در ما دمیده است. مثلا دوستی که که صبح اول وقت رفتار شایسته و دلپذیری با ما دارد بسیار حس بهتری در ما تزریق میکند نسبت به کسی که جواب سلامی را هم پاسخ نمیدهد. خوشرفتاریِ ما زمانی خودش را بیشتر نشان میدهد که با رفتارهای گزنده رنجیده شویم اما شور انتقام ما را به سوی واکنش منفی نکشاند.
پس یکی از دلایل اختلاف نظرهایی که در مورد من جمعآوری شده، بر میگردد به رفتاری که متناسب با شخصِ پرسششونده داشتهام. بخشی از رفتار من در قبال او، بر میگردد به رفتار او در تعاملِ با من.
من اینجا میخواهم بگویم چهطور میشود از رفتارهای بد هم اثر القایی مثبت دریافت کرد. رفتارهای خوب را که تقریباً همه بلدیم.
اگر کسی به شما بگوید که نان کپکزدهای را برای صبحانهات در نظر بگیر چه میکنید؟ بیشترمان چون تصور و ذهنیت دلچسبی از آن نداریم، این عمل را انجام نمیدهیم. ولی در مورد خوردن میوهی چاکوبا چطور؟ اصلا میدانید که این میوه چه مزهای دارد؟ مطمئناً نه؛ چون هیچ تصوری از آن ندارید. تصور ما از اشیا و رفتارها زمینهساز نزدیکی ما به آن و یا بیزاری از آن میشود. ما به بعضی کارها و اشیا نزدیک میشویم، چون پنداشتهایم که آن عمل لذتبخش و یا زیباست. اگر تصور و پندار ما از آن عمل تغییر کند، گرایش ما هم دچار چرخش میشود.
وقتی با کسانی برخورد میکنیم که با رفتارهای ناپسند و زشت زندگی میکنند، بیشتر از آن خلق و خوها متنفر میشوم. آیا این فرصت مغتنمی برای دوری جستن از آن عمل نیست؟
هیچ پندی بهاندازهی آن رفتار زشت که جلوی چشمهایم شکل گرفت و هورمون نفرت را در من ترشح کرد بازدارنده نیست. چه چیزی بهتر از تجسم زشتی یک کار برای جلوگیری از انجام آن؟
من در بعضی گروهها به خاطر حضور افرادی که رفتاری زشت از خودشان بروز میدهند، استعداد زیادتری نسبت به جمعهای معمولی (و نه خوب) برای تغییر و اصلاح خودم دارم. چون کاری بود که نیت انجام آن را داشتم، و حالا فرصت آن را دارم که شمرخوانی شخص دیگری را جلوی چشمانم نظاره کنم. ما بدیها را در دیگران راحتتر از بدیهای خودمان میبینیم. سعی کنیم ازین آینهها به نحو احسن و برای خوبشدن کمک بگیریم.
پیلی (فیلی) را آوردند بر سر چشمهای که آب خورد. خود را در آب میدید و میرمید. او میپنداشت که از دیگری میرمد.
نمیدانست که از خود میرمد.
همهی اخلاق بد، از ظلم و کین و حسد و حرص و بیرحمی و کبر چون در توست، نمیرنجی؛ چون آن را در دیگری میبینی، میرَمی و میرنجی.
فیه ما فیه | مولانا
در واقع وقتی کسی جلوی شما کار زشتی انجام میدهد، مثل این میماند که با زبان بیزبانی میگوید:
من آدم کاملی نیستم،
ضعفهای زیادی دارم،
گاهی ضعفهایم تو را آزار میدهد.
سعی نکن من را از جلوی چشمانت دور کنی! من را خوب ببین، سعی کن از من بدت بیاید تا آن رفتارها را در خود پرورش ندهی.
خوشحال میشم اگر از نوشتههای قبلی من هم بازدید کنید. ممنون. یا حق!