شرمندهٔ جانان ز گرانجانیِ خویشم
اگر از اختلاسهای فراوان خستهاید، یک موز بردارید
آیا از آلودگی هوا رنج میبرید؟
آیا از اختلاسهای فراوان ناراحتید؟
آیا از ناکارآمدی نظام اداری،
کمبازده بودن آموزش و پرورش،
دانشگاه نبودنِ دانشگاه، و بسیاری دیگر از مشکلاتِ محیط پیرامون رنج میبرید؟
آیا اگر هوا آلوده نمیبود، آموزش و پرورش پربازده میبود، اقتصاد ایران سرحالتر از همهجا میبود، فساد در ارکان حکومت رسوخ نکرده بود و ...
خوشحال میبودید؟
یک سوآل جدی و مهم دارم. لطفا با دقت پاسخ بدهید:
آیا دوست دارید در [خوشحالکردن]ِ خودتان و دیگران سهیم باشید؟
اگر پاسختان [بله] است که به شما تبریک میگویم. همچنین از آشنایی با شما خرسندم:)
در غیرِ اینصورت پیشنهادهای زیر را برای شما دارم:
- تا جایی که میتوانید نِق بزنید، چون کار دیگری بلد نیستید. در بهترین حالت شاید یک کلنگ بردارید تا همهچیز را خراب کنید. بعید میدانم ساختن را یادگرفته باشید.
- دوستان همتای خود را برای شنیدن نِقنِقها انتخاب کنید، زیرا جز این، ممکن است به حرفهایتان اعتراض شود که موجب رنجش شماست و خاطرتان را مکدّر میکند.
- تاکسی، مکان مناسبی برای سردادن نقنق است. اینستاگرام و توئیتر در رتبههای بعدی هستند.
- سعی کنید هیچکارِ واقعی و عملی برای بهبود شرایط موجود نکنید. از قدیم گفتهاند: املای ننوشته غلط ندارد. تا زمانی میتوانید به خود ببالید که غلط نداشته و قادر به تحقیر غلطنویسان باشید.
- حداقل یک موز بردارید تا موجودیت خود را در این دنیا به گونهای مؤثرتر اثبات کرده باشید.
- اگر تا اینجای پُست را خواندهاید، به خودتان شک کنید!! شاید شما آن آدم نِقنقوی بیخاصیت نباشید. زیرا نقنقوها حوصلهی مطالعه ندارند.
کتاب بالایی اسم قشنگی داشت. گفتم به شما هم نشان بدهم. البته چون هنوز نخواندهام از محتوای آنهم اطلاعی ندارم.
حالا که به اینجا رسیدهاید حیفم آمد این گزیده از کتاب «اخبات» را برایتان نگذارم:
ما یاد گرفتهایم فقط بهانه بیاوریم و غر بزنیم که نمیگذارند کار کنیم یا جامعه منحرف شده و دیگر نمیشود کاری انجام داد و ...
در حالی که هر چه مشکلات زیادتر شود، تکالیف بیشتر میشود.
واقعیت امر این است که باید از موانع و مشکلات "مَرکَب" ساخت. در جامعهای که ابتلاها آمده، امراض آمده، سیاهیها آمده، همینها موضوع کار تو هستند...
مشکلات، بدیها و سیاهیها، موضوع کار رسول است، نه مانع کار او. اینجاست که خدا نیز با رسول خود وداع نمیگوید و او را رها نمیکند...
مرض برای مریض، مشکل و سخت است، ولی برای طبیب، موضوع کار اوست.
وقتی مریضی را پیش دکتری میآورند، طبیب نمیگوید چرا مریض را پیش من آوردهاید؟! نمیتواند فرار کند، که باید از مریض استقبال کند. باید سعی کند ریشهی مرض را بیابد و تمام عواملی که این مرض را ایجاد کرده، بررسی کند تا او را درمان نماید.
پس مرض، موضوع کار است، نه عامل فرار!
کتاب اخبات | علی صفایی حائری
میخواهید طبیبانه زندگی کنید یا بیمارگونه؟!
این دو یادداشت که تا حدودی به این موضوع مرتبط هستند را هم پیشنهاد:
یا حق!
پایاننامه
دوست داشتید به وبلاگ کوچیک من در اینستاگرام سر بزنید :)
مطلبی دیگر از این انتشارات
چگونه ریال با ارزش میشود؟
مطلبی دیگر از این انتشارات
درس سیاست از یک شیرینیفروشی
مطلبی دیگر از این انتشارات
تجربیات یک کماراده برای تقویت اراده