شرمندهٔ جانان ز گرانجانیِ خویشم
راهنمای نکتهبرداری از کتاب؛ قابل عرضه به تنبلها و کمالگرایان
سنگ بزرگ، نشانهی نزدن است.
این ضربالمثل شاید بهتر از هر گفتهای، تراژدی غمبار ما در جهت خلاصهبرداری کتابها را توصیف کند. همیشه آنقدر نکتهبرداری از کتاب را دشوار و پر از پیچیدگی کردهایم که در آخر از آن دست کشیدهایم. این بلا نفرین شومی است که دامن همهی کمالگرایان را میگیرد.
برای جلوگیری از «نشدن»، شاید «سادهسازی» یک روش مفید باشد.
باید نکتهبرداری از کتاب را تا حد امکان ساده کرد؛ بهطوری که نه مطالب بهدرد بخور از دست برود و نه برنامهی نکتهبرداری قطع شود. «رهرو آن نیست گهی تند و گهی خسته رود» را هم خودتان بلد هستید. پس بیش از این مصدع اوقات نمیشوم.
شناخت انواع کتابها
هر کتاب ۴ نوع بلا سر ما میآورد. البته از آن بلاهای شیرین. از این میان فقط یکی رسالت دانشافزایی را به گردن گرفته است. بدیهی است که این اصول فقط برای کتاب نیست و سایر رسانهها مانند فیلم، مستند یا پادکست را هم شامل میشود.
دانشافزایی: بعضی کتابها چیزهایی را به ما یاد میدهند که تا قبل از مطالعهی آن نمیدانستیم.
یادآوری: بعضی کتابها دانش تازهای به مخازن ما اضافه نمیکنند، اما اطلاعات قبلی را تقویت میکنند. مثل دیوارنگارهای که پس از سالها فرسایش، احیا میشود. طرح و رنگها همان هاست، اما بر روی آنها لایهی جدیدی درج میشود.
حسسازی: کتابهایی هم وجود دارند که حامل هیچ دانشی نیستند، اما وضعیت احساسیِ ما را دگرگون میکنند. مانند اغلب کتابهای شعر، رمان یا تخیلی. این کتابها را میتوان برای کسب حال خوب استعمال کرد.
بینشساز: کتابهایی هم هستند که ممکن است دانشی منتقل نکنند اما چون نوع نگاه ما به مسائل را عوض میکنند، ابزار تفکر ما را توسعه میدهند. این نوع کتابها کمک میکنند تا در آینده درک و تولید دانش توسط خواننده ارتقا یابد. گاهی یک تغییر کوچک در زاویهی دید بسیاری از جهالتها را پایان میدهد.
کتابهای دانشافزا به دو طریق خواننده را عالمتر میکنند:
اول) انتقال مستقیم از طریق جملات.
دوم) دانشی که درون متن کتاب نیست و از تلاقی کتاب حاضر و دانستههای پیشین خواننده برای او زاده میشود. در اینجا کتاب فقط با یک اشاره بخش جدیدی به دایرهالمعارف خواننده اضافه میکند (دانشِ اشارهای. جلوتر در مورد این گونه توضیح میدهم).
در واقع ارزش هر کتاب فقط به دانش درون سطورش نیست، بلکه هر نوع اطلاعاتی که با مطالعه به ذهن خواننده خطور کند هم میتواند سطح ارزشی کتاب را مشخص کند. [همهی کتابها این قدرت شورانگیز را ندارند. همهی خوانندهها نیز.]
و اما راهکار...
کتابهای زیادی را تا به حال خواندهاید. آیا همهی مطالبش در یادتان مانده است؟ حتماً پاسختان خیر است. در واقع همهی مطالب کتاب ارزش به یادسپاری را ندارند. پس بیهوده تلاش برای حفظ آنها نکنیم. بخشی از کتاب که باید در ذهن بماند، میماند. هر علمی که تشنگی ما برای کسب آن بیشتر باشد، ماندگاریاش هم بیشتر است و کمتر نیاز به یادداشتبرداری دارد. به قول مولانا: «آب کمجو تشنگی آور بهدست.»
به عبارت دیگر برای اینکه بخشهای بیشتری از کتابها را در خود ذخیره کنیم، باید عطش فراگیری آن را بیشتر کنیم. در این صورت نیازی به ثبت بر روی کاغذ نیست، خودش در جانمان محفوظ میماند.
بعضی کتابها کارشان را بدون آنکه بخواهید انجام میدهند و نیاز به نکتهبرداری نیست. در واقع خود شما توسط کتاب بازآفرینی شدهاید و دیگر آن آدم سابق نیستید. پس نگران نکتهبرنداری نباشید. نکتهها در خودتان ذخیره شدهاند. کتابهای بینشساز و حسساز ازین قبیل هستند.
بسیاری از اطلاعات کتابها به کار نمیآید، اما ممکن است در آینده مفید باشد. در این صورت نیاز نیست جزئیات مطالب را بدانیم. فقط کافی است نمایهسازی کنیم. به بیانی آشناتر فقط فهرستبندی کنیم. همین که بدانیم فلانکتاب مثلا در مورد «تقویت مهارتهای کلامی» نکاتی دارد بس است. در آینده اگر نیازی شد میدانیم که به کجا باید رجوع کنیم و با تشنگی بیشتر جذبش کنیم. از روی بیمیلی هیچوقت آب (علم) ننوشید، اما نشانیِ چشمهها را به خاطر بسپارید.
در بالا به «دانش اشارهای» اشارهای کوتاه کردم. دانشی که در کتاب وجود ندارد اما در ذهن خواننده مانند جرقهای شعله میگیرد و اگر ثبت نشود ممکن است به فراموشی سپرده شود. برای این گونه حتماً نیاز به یادداشتبرداری هست. همیشه دم دستتان یک دفترچهی یادداشت داشته باشید. میتوانید آخر کتاب بنویسید و یا حتی مثل من داخل نرمافزارهای موبایل ذخیره کنید. در هر صورت یک جا داشته باشید تا این ایدههای فرّار را در بند کنید. البته میتوانید اهمیتسنجی کنید و در صورت کماهمیتی بیخیالشان شوید. اما اگر ثبت نکنید بعید است که در آینده دوباره به آنها برسید. این جرقههای ذهنی ممکن است هیچ ربطی به محتوای اصلی کتاب نداشته باشد. مثلاً ممکن است در حین مطالعهی یک کتاب شعر، ایدهی یک استارتاپ در ذهنتان خلق شود.
بهتر است نکتهنویسی را پس از مطالعهی کتاب شروع کنید. این کار را میتوانید بعد از پایان هر فصل هم انجام بدهید. زیرا بسیاری از مطالب و نکات نقش مهمی در سناریوی اصلی کتاب ندارند و هرچه جلوتر بروید مطالب اصلیتر بیشتر خودشان را نشان میدهند. زمانی میتوانیم به اهمیت مطالب پی ببریم که یک دید کلی نسبت به مفهوم کلی کتاب در ذهن داشته باشیم. با این روش جایگاه فصول هم در ذهنمان شکل میگیرد. پس از مطالعه میتوانیم نقشهی ذهنی یا Mindmap را برای کتاب ترسیم کنیم.
چکیده
۱) خیلی از مطالب در وجودتان ذخیره میشود و نیازی به یادداشتبرداری ندارد (یادداشتبرداری وجودی). یا به صورت حسی یا به صورت گزارههای دانشی در وجود شما ماندگار میشود.
۲) برای اینکه یادداشتبرداری وجودی در ما تقویت شود باید به عطش خودمان شدت ببخشیم. نیازها و سوآلهایمان را مرتب کنیم. همچنین کاربرد مداوم هم در ماندگاری وجودی مؤثر است.
۳) بسیاری از کتابها صرفاً با فهرستبندی یا توضیحات دوخطی نکتهبرداری میشوند.
۴) دانش اشارهای را در صورت نیاز حتماً باید ثبت کرد؛ زیرا ممکن است دوباره جرقه نزند و فراموش شود.
۵) ثبت نکاتی که احتمال میدهید فراموش کنید و به آنها نیاز هم دارید.
۶) نکتهبرداری درجا نکنید. بگذارید پس از مطالعهی کامل کتاب یا فصل. ترجیحاً به صورت بصری (Mindmap). نکتهبرداری بهتر است جزئی نباشد و کل به جزء باشد.
یا حق!
پایان.
این نوشتهی مرتبط رو هم پیشنهاد میکنم:
مطلبی دیگر از این انتشارات
چرا نباید کتاب بیشعوری را خواند؟
مطلبی دیگر از این انتشارات
هنر بدون تلهویزیون زیستن
مطلبی دیگر از این انتشارات
قدرتِ دوستداشتن یا دوستداشتنِ قدرت؟!