از ماه بیاموز اِی زمین

از زمین به ماه
از زمین به ماه

می‌خواهم عکس باشم، در لحظات بمانم و آنچه ما تکرار می‌نامیم و بی‌ارزش می‌دانیم را معنا ببخشم.

می‌خواهم او را بازیابم و از ردپای او بر شن‌های ساحل باز به آسمان برسم.

می‌خواهم شب را با ماه بگذرانم؛ ستاره‌ها را یکبار دیگر باهم از نو بشماریم و او همانند همیشه درنگ کند و محو تماشای معشوقه‌ی ابدی خود یعنی زمین شود. قلب ماه رنجور است، او می‌داند هر چند نزدیک‌ترین است به زمین اما، سال‌ها با او فاصله دارد. شاید ماه رسیدن را در تماشای زمین می‌بیند.

می‌خواهم عشق را از ماه بیاموزم. آن طور که افسانه‌ها از جدایی‌شان سخن بگویند و دانشمندان از بازگشت دوباره‌شان در آغوش هم.

می‌خواهم مانند ماه باشم اما، در پایان چشمان او را ببینم. شاید زمین برای ستاره‌ی دیگری می‌چرخد، شاید عشق دیگری در سر دارد اما، همه از عشق راستین ماه به زمین آگاه‌اند.

مگر زندگی یک نمایش طولانی تئاتر نیست و ما بازیگران آن؟! می‌خواهم صحنه را در پایان آن‌گونه شرح بدهم که ماه رسید اما، زمین در انتظار رسیدن ماه جان داد.

می‌خواهم به عشق انتظار را یاد بدهم، به زیبایی بی‌ادعایی را و به بازیگران...

شاید تماشای ماه بهترین الگو برای یک بازیگر باشد.

پایان

از ماه به زمین
از ماه به زمین
نوشته‌ای از سید‌صدرا مبینی‌پور ۱۴۰۱/۰۱/۰۸


سلام بر همه‌ی دوستان ویرگولی

عید ۱۴۰۱ بر شما مبارک

آرزوی حال خوب

فقط خواستم بگم: خوشحالم بالاخره تونستم بنویسم.

موفق باشید

یاحق