تنهایم بگذارید؛ او مرا تنها می‌خواهد.

«نوشته‌ای برای آرامش ذهن صدرا»
«نوشته‌ای برای آرامش ذهن صدرا»

من خوبم، رهایم کنید.

با صدای نازک و لطیفش در راهرو عاجزانه می‌گوید:

صدرا(کش‌می‌دهد)، صدرا، صدرا اونجایی؟

چراغ‌ها خاموش و چشمانم باز است، در تاریکی مطلق به آن بچه نگاه می‌کنم.

صدای کودکی که مرا می‌خواند؛ زیبا نیست؟ و چقدر روح من پلید غرقه که لب باز نکرده و جسمَم رفتن او را تماشا کند.

او می‌رود و سراغ مرا‌ از مادرش می‌گیرد، مادرش می‌گوید صدرا رفته بخوابه. درست می‌گفت؛ نیازمند به خواب بودم، ولی ذهنم برای خوابیدن آماده نبود.

اینجا زیرزمین است، جایی برای تنها ماندن و فکر کردن، برای ترسو‌ها فرصتی برای شجاع شدن و برای دیوانه‌ها جایی برای تفریح. من اما، زیرزمین را برای سکوت انتخاب می‌کنم. برای اینکه به دیگران و اطرافیانم آسیب نزنم، جایی برای تخلیه‌ی افکار خویش و محافظت از دیگران.

زیرزمین را بزرگ‌ترین دارایی زندگی‌ام می‌پندارم.

هرچند گه‌گاهی صدای موتور یخچال و یا آب ‌شیرین‌کن میاد و از جا می‌پَرم، ولی تشک لُخت و خالی از هرگونه ملافه و رواَنداز و بالشتِ کوچکِ سبز رنگی برای زیر‌گردن و مهم‌تر از همه، قلم و کاغذ به مقدار کافی... حال هر آنچه نیازش را در این سالیان احساس می‌کردم، دارم.

از نعمت‌های دیگر زیرزمین، آیینه بزرگ آن است! می‌توانم به جرعت بگویم، ‌گاهی از دیدن چهره‌ی خودم در آیینه سیر نمی‌شوم. اینجا آزادی برایم در گِروی فریادِ بلندِ «بیا بالا شام» مادرم است. آزادی برایم به قدم‌های سنگین پدر که همراه با دفاتر حسابداری پایین می‌آید، بستگی دارد. اینجا من تنهام ولی آزادی‌ام را گاهی برادرم با فوتبال بازی کردن از من می‌گیرد.

من آنان را ملامت نمی‌کنم، همان‌طور که گفتم من مانند حیوانی گرسنه به انتظار شکار سکوت و‌ تنهایی، سعی می‌کنم خودم را آرام نشان بدهم.

من تشنه‌ی خلوت با منِ درون آیینه هستم.

او مرا می‌خواند، باری دیگر...

این بار خواب را از چشمانم گرفته است.

من خسته‌ام و او گرسنه.

آه؛ چقدر سخت خوابم می‌بَرد.

پایان

سید‌صدرا مبینی‌پور — ۱۴۰۱/۰۱/۳۰
سید‌صدرا مبینی‌پور — ۱۴۰۱/۰۱/۳۰
سلام دوستان امیدوارم از خوندن این متن لذت برده باشید.
خوشحالم میشم نظرات دوستان ویرگول رو درباره‌ی متنم بدونم.
این نوشته از فرط خستگی و بی‌جانی برآمده و بنظرم کاملا خالص و به دور از هرگونه ناخالصی هست.
آرزوی حال خوب برای شما
یاحق


معرفی کتاب بیگانه اثری از آلبرکامو

https://vrgl.ir/QM6e4