^_^ Enfp ^_^
نامه ای به دختر کوچولوی وجود من
"به نام خدا"
همیشه یادم میاد از وقتی که خوندن و نوشتن یادگرفتم مهم ترین لحظه های زندگیمو با نوشتن ثبت کردم ، امروزم یکی از همون مهم تریناس پس مینویسم برای خودم از آینده که قراره اینارو بخونه :
قطرات باران به آرامی و با لطافت خاصی از گونه ی آسمان پایین میریزد، بوی نم خاک فضا را پر کرده هوا را با آرامش و احساس نا معلوم آمیخته از هیجان وارد ریه هایممیکنم ، هنوز هم باورمنمیشود من اولین باران پاییزی امسال را دیدم!پاییزی که قرار نبود منی وجود داشته باشد اما من جایی از این دنیا شگفت زده و خوشحال ، پشت پنجره ی مه زده اتاقم در حال توصیف های شاعرانه از پاییز هستم پس من وجود دارم !
منی که سالی پر فراز و نشیب اما مملو از تجربه را از سر گذرانده ام ؛ اکنون که فکرمیکنم چقد مدت یکسال میتواند آدمی راتغییر دهد حالا دختر کوچولوی قصه ی من یاد گرفته بزرگ شود، احساسات را کنار بگذارد و کمی عاقلانه تر فکر کند دخترکم در این مسیر ناهموار زندگی که راه درازی در پیش داریم این نصیحت من به توست :
بیشتر از احساساتت بر منطقت متکی باش از تجربه ها و شکست هایت درس بگیر و هرگز اجازه نده یک ناکامی در زندگی تو را از پا دربیاورد و در پایان این نامه که خلاصه ی یکسال تجارب زندگی من است تقدیم به تو دختر کوچولوی وجود من:)
از طرف : ناشناس..
امروز به وقت اولین باران پاییزی ۱ آبان ۱۴۰۱
نوشته : Zoha_ghm
با اندکی تاخیر در به انتشار گذاشتنش?❤
پ ن : و همچنین تسلیت به همه خانواده های داغدار از هر جای کشور از شیراز تا زاهدان?
مطلبی دیگر از این انتشارات
آنها به من میگویند...
مطلبی دیگر از این انتشارات
یه قهوه ی تلخِ تلخ..
مطلبی دیگر از این انتشارات
در وصف حال یککنکوری4