هم نوع :)

سلام :))

امروز رو مورد عجیب و غریبی بودم :)

دوست داشتم برای تنوع هم که شده یه مدل جدیدی ( برای خودم ) پست بزارم

( بریم ببینیم چی میشه :) ))


وقتی اولین نفسایی که تو روز می‌کشی با گلوی خشکه <<

وقتی سردی رو تو گلوت موقع نفس کشیدن حس می کنی <<

نور :) >>>

وقتی گوشی رو چک می کنی و از رفیقت پیام داری >>

وقتی صبح رفیقت برات عکسایی که از طبیعت گرفته رو می فرسته >>

ادیت عکسای طبیعی >>

آسمون >>

وایب خونه های سفید با پنجره های رنگی >>

عکاسش: رفیقم :)
عکاسش: رفیقم :)


وقتی عکس تمام زیبایی هایی که می بینه رو برات می فرسته >>

ویس از طبیعت >>

( میگم چرا امروز وایب طبیعت دارم ... انگار کل مسیرو با رفیقم بودم :) ... فقط هوا اونجا رو نفس نکشیدم :)) واقعا افسوس ...

ادیت زدن عکس رفیقات >> مودم اون موقع: خدا انگار چهرشونو نقاشی کردی :)

گل های خشک شده لای دفتر >>

کارای فانتزی >>

یادآوری: ما از میان درد ها جوانه می زنیم ... :)


مودم:
مودم:

وایب کلاسیک >>

سعی می کنی کلاسیک باشی :))

یادی کنیم از فانتزی دوم بنده:

( می دونم شبیه هیچی نیست :) ... ولی وقتی داشتم اینا رو درست می کردم >>

هوای خنک امروز >>

نصیحت شماره ۱:

به بچه ها اعتماد نکنید! خصوصا خواهر ...

وقتی نمی تونی نه بگی <<

چند لحظه ذوق اول که بهش پیام دادی >>

ولی دوباره بهت یادآوری میکنه که آدم تو نیست ...

ذوقت بغض میشه :)

سردرد از فشار خوردن <<

نصیحت شما دو: آدما عوض نمیشن امیدوار نشو!

ذوقم برای نمایشگاه کتاب >>

اورثینک <<

فکر کردن به انواع روش پیچوندن <<

تلفنی حرف زدن با رفیقات >>

لذت خوردن ساندویچ با چیپس >>

خواب >>

وقتی بیدار میشی و رفیقت پیام داده >>

عصبانیت + حوصله نداشتن موقع بیدار شدن <<

آهنگی که روش قفلی ای >>

نصیحت شماره ۳:

هیچ وقت به چیزی که دلت نمی خواد راضی نشو ...

برای اولین بار ( نه، ولی به ندرت پیش میاد ) رک بودن ... >>

آموزها: نه گفتن رو یاد بگیر ( تا قبلش فکر می کنی سخته ولی فقط کافیه انجامش بدی )

وقتی بچه خوراکیاشو بهت میده >> :)

آدمایی که وایب کلاسیک میدن >>

ری اکشن هایی که آمیخته به، « وایی دختر، ای خداا ، خیلی خوبهه... و ... » ست

استیکر نینی >>

چشمای نینی یااا >>

آدمایی که بهت حس کافی بودن میدن>>

ادمایی که کلی پیام نخونده دارن ولی به تو پیام میده و باهات حرف می زنن >>

آدمایی که سرزنشت نمی کنن >>

صدای بارون + تاریکی >>

وقتی بهت میگن عشقم >>

نیاز دارم بوی خاک بارون خورده وارد جریان خونم بشه ...

نیاز دارم هوای خنک تزریق کنم :) ...

خونه مورد علاقم: همش چوبه سقفش هم از کنده های چوبه:)

ولی خیلی بی انصافیه که رفیقم خواهرم نیست :)


طوری که تهران داره بارون میاد >>

به قول رفیقم: اسمون عصبانی شده :)

ذوق یعنی دریافت این پیام:

پیش تو کلا برونگرام :)

گریه >>

ماشینی که رد شد و داره آهنگ قدیمی گوش میده :)) >>
صدای پاشیده شدن آب وقتی ماشین از روش رد میشه :)

مورد علاقم:

موسیقی یه سلاح توی جنگ با ناراحتیه :))

از خاکیم پس چرا شکوفه ندهیم؟ :)

وایب دامن >> :)

صدای نم نم بارون >>

دخترایی که استایل کلاسیک دارن >>

دخترایی که استایل پسرونه دارن >>

تا ابد...

یادآوری: آدم ها بو دارند... رنگ دارند ... آوا دارند ... :) همانند طبیعت

و در آخر متنی که نوشتم: :)

گاهی فکر می کنم آدم بدی ام
از مهمونی بدم میاد تو جمع راحت نیستم
پایه رقصیدن نیستن
آدم بازی کردن نیستم
از مکالمه های دونفره خیلی خوشم میاد مکالمه های عمیق در مورد موضوعات جالب نه روزمرگی
از چسناله کردن بدم میاد
آدمای قوی رو دوست دارم
آدمایی که نمی زارن هر کسی بفهمه درد دارن
از جمع متنفرم
آدما رو تنها دوست دارم
می ترسم تو جمع تنهایی رو عمیق حس کنم
آدم پایه ای نیستم آدم باحالی نیستم
پایه حرف زدن در مورد کتاب فلسفه فیلمای عمیقم
عاشق آدمایی ام که وایب کلاسیک میدن
مودی ام مودی ام خیلی درکم برای آدما اطرافم راحت نیست
همشون باهام کنار نمیان
گاهی دوست نداشتنی ام
گاهی بی حوصله ام برای هر فعالیتی
خسته ام
آدمای مثل خودم خیلی کمن
هم سن و سالام دنیاشون با دنیام فرق داره
حس غریبی می کنم
من برای اونا اونا برای من عجیبن
از موضوعات کوچیک غول می سازم و ساعت ها ذهنمو درگیر می کنم سردرد می گیرم و در نهایت به ساده ترین راه حل می رسم
می ترسم آدما رو از خودم ناامید کنم اگه زیاد حرف بزنم اگه عصبانی بشم اگه حالم بد باشه در نهایت از خودم دلخور میشم و فکر می کنم اون آدما دیگه دوسم ندارن...