درد یا لذت کاری که انجام میدی نمی مونه اما افتخار یا شرمندگیش چرا!
ولی من اینجوری نبودم!
خوبی؟
- نمی دونم
یعنی چی؟
- سعی می کنم خوب باشم
چرا سعی می کنی خوب باشی؟
- چون اگه خوب نباشم حالت صورتم هویدا حالم میشه و اینجوری بقیه متوجه میشن حالم بده
دوست نداری بقیه متوجه بشن؟
- نه
چرا؟
- چون در این صورت مجبورم می کنن که بگم چرا خوب نیستم
چرا دلیل حال بدت رو نمیگی؟
- فکر کنم آنقدر نگفتم که دیگه کلمات توانایی بیان حالم را ندارن ... شایدم دیگه آدمایی را ندارم که درکم کنن
ناراحتی؟
- از چی
از اینکه نمی تونی به زبون بیاری؟
- طوری به سکوت عادت کردم که به زبون آوردن برام دشوار تر از سکوته
متاسفم
- از چی
از اینکه حالت خوب نیست و من نمی تونم کاری کنم ...
- شاید یه روزی حالم خوب بشه ... هیچ کس نتونست کاری کنه با این حساب تو اولی نیستی
فکر می کردم خیلی شادی، الان خیلی تعجب کردم
- ظاهراً شادم، عادی شده الکی شاد بودن :)
اگر بهت نمی گفتم هیچ وقت متوجه نمیشدی؟
تا زمانی که نگی من متوجه نمیشم .. این بده؟
- بده که دیگه توانایی درک یکدیگر رو نداریم. چه معمول شده این عادی بودن
مطلبی دیگر از این انتشارات
کَلَمات،تُو را می نِویسَند؟!ـ.
مطلبی دیگر از این انتشارات
تو شاید "بهتر" بودی؛ ولی مطمئنی که هنوزم "بهتر" هستی؟
مطلبی دیگر از این انتشارات
دل های ما