اون ذره‌های نورِ براق

روی زمین بخواب. فقط روی زمین بخواب و به آسمون نگاه کن. آسمون شب نه. بیا و این یه بار توی روز بهش نگاه کن. ابرا رو می‌بینی؟ قشنگن ولی اون چیزی نیست که می‌خوام بهت نشون بدم. سعی کن به ابرا نگاه نکنی. ابرا، خیلی خیلی دورَن. جلوی چشماتو نگاه کن. همون جایی که مغزت خود به خود اگنورش می‌کنه و ازش می‌گذره. نگو چیزی نیست. تمرکز کن. درست جلوی چشماتن. دیدیشون؟


  • لبخند زد. یکی از اون لبخندای قشنگش. از اون واقعیا. کم پیش میاد اینجوری ببینمش.
  • تیپی که زده بود رو دوست داشتم. مثل همیشه بود ولی خاص بود.
  • بهم گفت "دلم برات تنگ شده بود" از تَهِ دلش گفت نه مثل یکی از اون حرفای همیشگی.
  • یه دفعه بهم پیام داد. بعد از حدود دو سال.
  • برف اومد. بعد از نُه سال.

بارونه؟ برو بیرون. توی خیابون نه، تو پارکم نه. برو بالا پشت بوم. یا حیاط. یه جایی که تنها باشی. یه جایی که بتونی یخ بزنی. یه جایی که بتونی چشماتو با آرامش ببندی و فکر کنی تنها موجود زنده‌ی باقی مونده‌ای. بارون، اگه تند باشه، هر صدایی رو از بین می‌بره. فقط تو می‌مونی و خودت. سرما رو حس می‌کنی؟ حسش می‌کنی که چطوری تا مغز استخونت میره؟ داری یخ می‌زنی ولی باز قشنگه؛ نه؟


  • برنده شد. برای بار دوم توی چیزی که براش تلاش کرده بود موفق شد و چه پرستیدنی بود لبخندی که بعدش زد.
  • نمی‌نوشت. یه دفعه نوشت. چه قشنگ نوشت.
  • "حالت خوبه؟" از تَهِ دلش پرسید. آدمای کمی هستن که از ته دلشون می‌پرسن.
  • "بعضی وقتا اونقدر معصومی احساس میکنم اگه کسی بهت دست بزنه ترک میخوری. کاری نکن ترک بخوری"
  • از اون دسته آدمایی که هر دو ماهی یه بار، یه مکالمه طولانی و عمیق باهاش داری و تا دو ماه داری بهش فکر می‌کنی. از اونا.

هیچ کار نکن. باشه؟ فقط نیم ساعت. قول بده بهم هیچ کاری نمی‌کنی. نه، لطفا آهنگ پلی نکن. کتاب نخون. این نیم ساعت، فقط هیچ کاری نکن. دراز بکش. به سقف زل بزن. تعداد تَرَکای سقفو بشمر. چشماتو ببند. به صداهای اطرافت گوش بده. فکر کن. این نیم ساعتو بذار ذهنت، هر جایی که می‌خواد بره. چه بد، چه خوب. بذار هر کاری دلش می‌خواد بکنه. بعدش ببندش بندازش یه گوشه و بهش آروم بگو "خفه".


and make me a promis
and make me a promis
don't let yourself only love one thing
don't let yourself only love one thing
because if you only love one thing
because if you only love one thing
and then that one thing goes away, well...
and then that one thing goes away, well...
then you left with nothing
then you left with nothing
and that's sucks
and that's sucks

-You have one of the most miserable life I've ever seen. why are you so happy?
+Well, I have three besties!
-that betrayed you!
+yeah... but, but, they still love me.
-No, they really don't...
+I know.