ایدهپرداز، روانشناس، نويسنده و استراتژيست كسب وكار. من در زمینههای روانشناسی، سرمایهگذاری، کسبوکار، بازاریابی، نویسندگی و محتوا مینویسم. سایتم: aliheidary.ir
دلیلِ نوشتن «نارضایتی از جهان» است/ معرفی کتابِ «فقط روزهایی که مینویسم»
آرتور كريستال، جستارنويسی نيويوركی است كه سالها «برای نيويوركر، هارپر، آمريكن اسكولار، ضميمۀ ادبی تايمز، نقد كتاب نيويوركتايمز و نشريات ديگر» نوشته است.
ادبا گفتهاند كه جستار (essay) مانند مقاله (article) متنی غيرداستانی است اما برخلاف مقاله، كه دربارۀ موضوعي خاص اطلاعاتی به خواننده میدهد، جستارحاوی ديدگاه شخصی نويسنده به آن موضوع خاص است.
در واقع مقاله، بنا بر تعريف، علمیتر از جستار است ولی جستار دلنشينتر و طبيعتا خواندنیتر است؛ چراكه از بطن تجربيات زيستۀ نويسنده برآمده و روايت فردی او را دربارۀ موضوع يا رخداد مورد بررسی، با لحنی صميمانه، پيش روی خواننده مینهد.
كتاب «فقط روزهايی كه مینويسم»، شامل پنج جستار از آرتور كريستال است دربارۀ "نوشتن". این کتاب را احسان لطفی ترجمه کرده و توسط "نشر اطراف" منتشر شده است.
كريستال در این کتاب با لحن بازيگوشانهاش، گوشههای ناپيدای "نويسندگی" را وامیكاود و شخصيت نويسندگان را نيز شخم میزند.
فقر يكی از درونمايههاي اصلی جستار اول كريستال در اين كتاب است. وی در آغاز اين جستار مینويسد: «به عنوان يك مرد سفيدپوست آمريكايی كه شرايط جسمانی مناسب و مدرك خوبي... دارد... در بيستوپنج سال گذشته، پول ناچيزی درآوردهام... سوال اين نيست كه چطور با اين پول سر كردهام، سوال اين است كه چرا تن به چنين زندگی فقيرانهاي دادهام... در جامعهای كه موفقيت مالی را با فراست، كاردانی و پرستيژ اجتماعی مترادف میدانند، خوب پول درنياوردن معانی خاص خودش را دارد.»
كريستال میگويد مطابق تفكر آمريكايی، تنگنای اقتصادی ربطی به نژاد و طبقه ندارد بلكه به شخصيت و منش مربوط است.
وی كه نويسندهای مسن است، علت یک عمر بیپولیاش را این طور توضيح میدهد: «همه چيز پول را دوست داشتم به جز پاشنه وركشيدن و به دست آوردنش را. پدرم میگفت تو نويسنده شدهای كه مجبور نباشی كار كنی.»
با اين حال آقاي نويسنده، چونكه از استخدام شدن در جای خاصي ابا داشته، در طول زندگیاش كلی هم "كار" كرده: «در فاصلۀ سالهای 1971 تا 1981 مسافركشی كردم، در انبار خوراك دام گونی غله به دوش كشيدم، در يك هتل فكسنی نگهبانی دادم، روي نوار نقاله جعبه گذاشتم و برداشتم و... » ولی اين كارها درمان مناسبی برای درد فقر آرتور كريستال نبوده.
اما چرا كريستال نتوانست ثروتمند شود؟ چون به دام "خواندن كتابهای مناسب در سن نامناسب" افتاده بود و از نوجوانی احساس میكرد "پيروی از الگوی عادی و آدموار زندگی، خيانت به روياهای سوزان" نويسندگان و شاعران محبوبش (مالرو و بايرون و رمبو، و پوشكين) است.
آرتور كريستال در جوانی میخواست رماننويس شود و پول پارو كند ولی معتقد است به علت تنبلي ذاتي نتوانست اين كار را انجام دهد: «جاهطلبی بدون انرژی به چه درد میخورد؟ چيزی غير از خيالبافی است؟ رماننوشتن، انگيزه و تعهد... میخواهد كه من مردش نبودم.»
ضمناً پيشرفت فقط محصول كيفيت نيست؛ به خودنمايی و زد و بند هم ربط دارد: «برای رابطهبازی و خودپيشاندازی، يعنی مشخصههای اصلی جاهطلبان، بايد تيز و بُراق بود. من ماندم توی خانه و... نوشتم.»
كريستال مینويسد تنبلي پس از انقلاب صنعتی، يك "گناه سكولار" شد زيرا تنبلی «تهديدی آشكار برای نظام كاپيتاليستی به شمار میرفت... كسی كه كار نمیكرد، توليدی نداشت و كسي كه توليدی نداشت انگل بود. يا – بیتعارف – شورشی و برانداز {در برابر نظام سرمايهداری}.»
كريستال "احساس نارضايتی كلی نسبت به جهان" را "ريشۀ همۀ نوشتنها" میداند اما معتقد است همين احساس میتواند «نويسنده را پايين بكشد، از انگيزه تهی كند و به صرافت بيندازد كه آيا اصلا ارزشش را دارد يا نه.» يعنی اندوه نويسنده میتواند منشأ پركاری يا تنبلی او باشد.
نكتههای كريستال دربارۀ تنبلی، حقيقتا خواندنیاند ولی شايد اوج جستار وي، فراز پايانياش باشد: «به عنوان عضو قدرتمندی از ردۀ لميدگان میتوانم بگويم كه... زندگی امتحانی است كه فقط يك سوال دارد: اصلاً چرا داری امتحان میدهي؟»
كريستال در جستار دوم به "لذتهای گناهآلود" نويسندگان و نخبگان میپردازد. وی داستانِ ادبی و داستانِ ژانر را از يكديگر تفكيك میكند و لذت گناهآلود را خواندن آثار ادبياتِ ژانر میداند؛ آثاری كه چندان فاخر و روشنفكرانه و روانكاوانه نيستند. مثلا خانم مارپل، شرلوك هولمز، دراكولا و ساير رمانهايی كه بوی آنار كارنينا و ناستازيا فيليپوونا و راسكولنيكف و ژان والژان نمیدهند.
وی در بررسی سير تثبيت ادبيات ژانر، به دو نكتۀ مهم اشاره میكند: «نويسندگانی كه روزگاری خالق لذتهای گناهآلود ما بودند دارند شأن و منزلت ادبی پيدا میكنند. اگر يادمان بيايد كه خود رمان هم زمانی جزو لذتهای گناهآلود محسوب میشده برچسب لذت گناهآلود سستتر هم میشود.»
اما چرا كار به اينجا كشيد؟ چون روشنفكران از جايی به بعد «ديگر حالشان از ادبيات درونگرا و روانشناسانه به هم ميخورد و دلشان فقط يك قصۀ خوب میخواست.»
به همين دليل لودویگ ويتگنشتاين، فیلسوف برجسته، هر ماه مشتاقانه در انتظار رسيدن مجلۀ "داستانهای كارآگاهی استريت و اسميت" بود و نادژدا ماندلستام از ديگران میخواست برايش آخرين كتاب آگاتاكريستی را بياورند. ادبیات درونگرا و روانکاوانه در رمان سنگین و دشوار "جنایت و مکافات" نمود بارزی دارد.
كريستال میگويد اما ظاهرا ما هنوز بر اساس كتابهايی كه میخوانيم قضاوت میشويم؛ زيرا وقتی باراك اوباما در ديدارش از ماساچوست سهگانۀ جنايی دانيل وودرل را خريد، نويسندۀ مجلۀ نشنالريويو به اعتراض نوشت: «همۀ كتابهای رييسجمهور شايستۀ اعلان عمومی نيست. مثلاً كلينتون عاشق كتابهای معمايی بود اما هيچوقت اسامی اين به قول خودش هلههولههای كوچك... را جار نزد.»
همچنین بخوانید:
مطلبی دیگر از این انتشارات
درباره تکنیک یادگیری فاینمن و ۴ مرحله انجام آن
مطلبی دیگر از این انتشارات
دربارهی جریان سیال ذهن یا «جریان سیال ذهن» چیست؟!
مطلبی دیگر از این انتشارات
همه چیز درباره بازار سکه و طلا + ۱۵ متغیر مهم