هیچ وقت دست از کار نکشید...
اقتصاد! -- جوجهشماری آخر پاییز شماره۳
خیلی جالبه تقریبا خودم یادم رفته بود تا اینکه محمد و علی ازم پرسیدن جوجههات را پابلیش نمیکنی!! یادم افتاد این کار را حتما انجام بدهم. پارسال و پیارسال آخر پاییز دوتا متنن نوشتم و سعی کردم جوجههام را در آبیسفید بشمارم.
اگر ذهنتون مث من باشه و عدد و رقمی بخواهید، اعداد امسال را میگم و اعداد سالهای قبل را به این شکل (پارسال...پیارسال) جلوش می نویسم. امسال الآن 1800 نفریم (366...1100) در کل حدود ۸۰۰۰ نفر در رویدادهای برگزار شده توسط خودمون شرکت کردند(1400...5000) و در آذر ۹۸ دقیقا ۱۵۸ نفر در آبیسفید خیابان فردوسی اصفهان کار کردند. (۳۳..۱۳۰) پارسال تا الآن هدف آبیسفید این بد که نشون بده بیزنس مدلی داره که میتونه پایدار بشه و ادامه بده و از این جا به بعد باید تلاشمان را بکنیم تا نشون بده میتونه رشد کنه.
سال اول به دنبال این بودیم که آبیسفید را بسازیم. سال دوم به دنبال این بودیم که استانداردهای اولیه را ایجاد کنیم و کار را روی روال بندازیم. و سال سوم داشتیم نشان میدادیم که تفاوتهایی که بین ما و wework وجود داره واقعا کار میکنه و پایدار هم هست. خدا را شکر که این اتفاق افتاد.
اما نکتهی مهم امسال این بود که تونستیم یک مدل فرنچایز برای آبیسفید درست کنیم تا هر شخص و شرکتی که تمایل داشته باشه یک خانه برای افراد پویال و خلاق بسازه بدون این که نگرانی و دردسر و پولحروم کردن داشته باشه بتونه یک فضای کار اشتراکی راه اندازی کنه و ما بهشون در این راه کمک کنیم.
در کنار آن تونستیم نرمافزاری که آبیسفید با آن کار میکنه را به نحوی بازنویسی کنیم که هر فضای کار اشتراکی و هر کامیونیتی دیگری که به آن نیاز داشتهباشه بتونه از آن استفاده کنه و گیلیمش را از آب بکشه بیرون. و اسمش را هم گذاشتیم گیلیم.
پارسال ما خیلی پیشرفت خوبی توی استاندارد کردن فرآیندهامون داشتیم و میتونم به جرات بگم اگر نوشته هم نشده باشه، موضوعی در فضای کار اشتراکی نمانده که بهش فکر نکرده باشیم و راه حل و فرآیندی نساخته باشیم.
اما... درس اصلی و بزرگی که گرفتم!
اقتصاد!
ما در ایران زندگی میکنیم. پول گرونه! و اقتصاد بیمار. باید کسب و کارهایی شکل بگیره که با محیطش تطابق داشته باشه و قسمت هیجان انگیز ماجرا هم همین هست.
اگه بخام مطلبم را همینجا تمام کنم میتونم. :)) چون این موضوع را با گوشت و پوست و استخوان یاد گرفتم. مهم اینه چرخ اقتصاد بچرخه. استارتاپ و دکان و کارخوه و... همه بهانه است.
سالی که گذشت اصلا سالی نبود که انتظار داشتهباشم استارتاپی با دید بلند مدت شکل گرفته باشه، اما در آبی سفید شاهد آن بودم که خلاقیت و استعداد ما آدمها همیشه یک راهی پیدا میکنه. ما تیمهای فوقالعادهای را اینجا میزبانی کردیم که فعالیتهای out-source انجام میدهند و کسبوکارهای فوقالعادهای هم ساختند. ما در بلاگهای مربوط به استارتاپها در مورد این خواندیم که تیمهای استارتاپی در سیلیکون ولی ظرف شش هفت ماه از ۴ نفر به ۲۵ نفر برسند ولی توجه نمیکنیم این رشد در یک ظرف اقتصادی بزرگتر اتفاق افتاده. اولین باری که من این اتفاق را در ایران به چشم دیدم در آبیسفید و امسال بود. در ایران پول گرونه و کسب و کار وقتی دیر به سربهسر برسه حتما به مشکل میخوره و رشدش مختل میشه اما تیمهایی که امسال برای خدمات دادن ساخته شدند و عموما مشتری خارجی داشتند همه به معنی واقعی موفق بودند و رشد داشتند. این هنر کارآفرینها هست که چطور محیط اطرافش را درک کنه و راه حل درست را برای فرصت درست ایجاد کنه. خیلی خوشحالم که تونستم این اتفاق را هم به چشم ببینم.
اقتصاد وقتی کار می کند که پول بین افراد در گردش باشد. یکی از مفاهیم اولیه که ما در طراحی آبیسفید بهش توجه کردیم هم همین بود که یه فضای اقتصادی پویا داشته باشیم. اینکه چه نوع کارهایی در ایران واقعا کار میکنند و اقتصادی هست برای من خیلی درس مهم و بزرگی بود.
آنک او موقوف حالست آدمیست / کو بحال افزون و گاهی در کمیست
صوفی ابن الوقت باشد در منال / لیک صافی فارغست از وقت و حال
حالها موقوف عزم و رای او / زنده از نفخ مسیحآسای او
عاشق حالی نه عاشق بر منی / بر امید حال بر من میتنی
https://ganjoor.net/moulavi/masnavi/daftar3/sh53/
وقتی یک بنگاه کوچک را بخواهیم بررسی کنیم سود و زیانش را باید بررسی کنیم و ببینیم واقعا چقدر سود داره یا ضرر وقتی میخواهیم یک بخش بزرگتری را بررسی کنیم و از نظر اقتصادی بسنجیم این سود یا ضرر نیست که مشخص میکند اقتصادی هست یا نه بلکه گردش پول هست، اکوسیستمی هست که اطراف یک موضوع شکل می گیرد و آم مشخص میکند چقدر کار درست هست یا نه.
توی یک جزیرهی کوچک یک تاجر از راه میرسه به هتل میرود و یک صد دلاری میگذاره روی میز هتل و میگه بهترین اتاق هتل را برای یک شب میخواهد. بعد میگید ساک هایش را ببرند بالا و خودش میرود داخل جزیره. مسئول هتل ۱۰۰دلاری را بر میدارد و به مغازهی قصاب میبرد و بدهی خودش را برای گوسفندی که دیروز خریده بوده تسویه میکند. قصاب عوارض تابلوی مغازهاش را به شهرداری نداده بود، ۱۰۰ دلاری را میبرد و عوارضش را به شهرداری پرداخت میکند، مسئول مال شهرداری هم جون شهردار هفتهی پیش سه مهمان داشته و در هتل ساکن بودهاند میرود و ۱۰۰ دلار به هتلدار پرداخت میکند. نزدیک ظهر تاجر که آمده بود کارخانهای تاسیس کند و از آن ناامید شده بود، به هتل بر میگردد و ترجیه میدهد که همان لحظه جزیره را ترک کند، ۱۰۰ دلارش را پس میگیرد و میرود!!! هر موقع خواستید بسنجید که یک موضوع در کلان اقتصادی هست یا نه با این منطق و این مثال بسنجید! من دیگه توضیح نمیدهم ولی خودتون استارتاپ، بنزین، کوورکینگ، ویسی، شتابدهنده، و... را با این منطق در اقتصاد ایران بسنجید چیزهایی بسازی که با این منطق و در ایران کار کند.
یه اصطلاح اصفهانی هست که میگه «کار از زانو همکاره» از وقتی این را شنیدم هرروز میبینم چقدر راسته!!
در نهایت جدا خوشحال هستم که در آستانهی سی سالگیم چیزهایی که خوانده و شنیده بودم را دیدم و از نزدیک تجربه اگر خودم نکردم با گوشت و پوست و گاهی استخوان لمس کردم. محمدکرمانی قبل آبی سفید و و الآن فرق کرده و از همهی آدمهایی که در این مدت کمک کردند ممنونم. این اتفاقات بدون حضور آدمهای خوب اطرافم هیچوقت اتفاق نمیافتاد.
مطلبی دیگر از این انتشارات
کارگاه طراحی سهام ممتاز و مذاکره با سرمایه گذار
مطلبی دیگر از این انتشارات
چگونه یک فریلنسر موفق شویم؟
مطلبی دیگر از این انتشارات
لطفا حواسم را پرت نکن: نوشتهای در رابطه با حواسپرتی در محیط کار