چالش کتابخوانی طاقچه : کیمیاگر
این یادداشت برای چالش کتابخوانی طاقچه نوشته شده است.
كيمياگر نوشته ی پائولو کوئیلو نویسنده ی برزیلی و کتاب او یکی از معروفترین کتابهایی است که تا بحال نوشته شده و بحدی معروف است که تا الان به بیش از ۱۵۰ زبان دنیا ترجمه شده است
.
داستان کتاب درباره ي سانتیاگو است . چوپانی که عاشق سفر است و به این دلیل چوپان شده چون در هنگام چوپانی میتواند سفر کند .
اما روزی در کنار درخت کلیسایی می خوابد و خوابی میبیند که تمام زندگی او با این خواب تغییر میکند
این خواب او را کنجکاو میکند تا با معنای آن آشنا شود و دنبال (تعبیر) خواب خود برود و این شروع ماجرای سانتیاگو است
داستان یک کششی جالب دارد و خواننده را مجبور میکند تا آخر با کتاب و سفر سانتیاگو همراه باشد و به نظرم این مهمترین دلیل معروفیت کتاب شده
مهمترین ویژگی هایی که سانتیاگو را از بقیه خاصتر میکند قدرت اراده و تصمیم گیری و امیدوار بودن اوست
.
او با اینکه تمام دارایی خود را در سفر از دست داد هدف خود را رها نکرد . و با اینکه میدانست که خطر های مرگباری در راه او قرار دارد باز دنبال هدف خود رفت و به این خطر ها اهمیت نداد
خواننده با سانتیاگو زندگی می کند .در لحظات زیبای سفر او خوشحال و در سختی ها و بدحالی های او ناراحت می شود .
در این سفر سانتیاگو می آموزد که برای رسیدن به هدف باید هزینه داد و لین را در جایی آموخت که تمام سرمایه اش را در این مسیر از دست داد
و باید سختیهای سفر را تحمل کرد و از رنجهای آن نترسد چرا که بقول خود کتاب : ترس از رنج بدتر از خود رنج است
و در این سفر باید امیدوار بود هر چقدر هم دنیا تاریک باشد و یقین داشته باشد که بقول کتاب : تاریک ترین لحظه لحظه ی قبل طلوع خورشید است
طبیعت صحرا و قبایل صحرایی در کتاب به دقت نوشته شده بود . صحرا به کسی رحم نمی کند و قبایل آن به واسطه ی زندگی طولانی مدت با صحرا اخلاقشان شبیه به آن شده است
تنها مسئله ای که به نظرم می توان به اینکتاب ایراد گرفت این است که در اول کتاب سانتیاگو عاشق دختر یک تاجری می شود و لحظه شماری می کند تا وقت معامله با تاجر -پدر معشوق او- برسد
اما بعد از قرار گرفتن در مسیر رسیدن به هدف خود دیگر اثری از آن دختر و عشق سانتیاگو نسبت به او نمی ماند انگاری از اول داستان معشوقه ای که دختر تاجر بود وجود نداشت
و در ادامه ي داستان عاشق دختری به نام فاطمه که از قبایل صحرا است می شود
با اینکه به نظرم عشق او نسبت به دختر تاجر یک اضافه ی تلخی به داستان بود به همان مقدار عاشق عشق فاطمه و سانتیاگو شدم و به نظرم عشق او کاملا بی منطق بود درست مثل حقیقت عشق و عاشقی و این برای من بسیار لذت بخش بود .
در پایان پیشنهاد میکنم این کتاب را بخوانید چون اگر آن را بخوانید و از نکته های دقیق اون استفاده کنید زندگی شما کاملا رو به بهتر تغییر تواند کرد
شما می توانید این کتاب را با صدای لذت بخش تایماز رضوانی گوش دهید!
مطلبی دیگر از این انتشارات
ای حلزون! آهسته!
مطلبی دیگر از این انتشارات
کتاب دختری با هفت اسم؛ فرار از زندانی بزرگ و خوفآور به اسم «کرهی شمالی»
مطلبی دیگر از این انتشارات
چالش 12 کتاب مورد علاقه!!!