گزارشِ دست و پا زدن های یک #خرده_نویسندهی_معاصر در اقیانوس واژهها…
معرفی کتاب قصۀ جزیرۀ ناشناخته
اولین بار که دیدمَش از خودم پرسیدم؛ چرا قصۀ جزیرۀ ناشناخته است و جزیرۀ ناشناخته نیست؟ و به خودم جواب دادم؛ قطعا ساراماگو، که با کوری میشناختمش و به قدرت قلماش ایمان داشتم، اتفاقی این نام را انتخاب نکرده است!
وقتی خواندم:
«مردی به درِ قصر پادشاه رفت و گفت، به من یک کشتی بدهید، قصر پادشاه درهای بیشماری داشت، اما این در، مخصوص دریافت عریضهها بود،……»
بیشتر مطمئن شدم که قصه است و حدس زدم ساراماگو هم حق دارد برای کودکان قصه بنویسد اما چند صفحهای که گذشت با این عبارت روبرو شدم:
« دوست داشتن احتمالا بهترین شکل مالکیت است و مالکیت بدترین شکل دوست داشتن.»
اینجا ساراماگو ثابت کرد شاید اسم و سبک این داستان شبیه قصهها و افسانهها و… باشه، اما داستانی بسیار عمیق، عاشقانه، فلسفی و حتی عارفانه است.
قصۀ جزیرۀ ناشناخته روایت مردی بلندپرواز است که میخواهد دنبال جزیرۀ ناشناخته بگردد و برای این کار به یک کشتی نیاز دارد و از اینرو به درِ عریضههای قصر پادشاه میرود و از شخص پادشاه درخواست کشتی میکند و قول میدهد سهمی از یافتن جزیرۀ ناشناخته به پادشاه برسد.
ساراماگو در قصۀ جزیرۀ ناشناخته از روانترین و سادهترین زبان روایی استفاده کرده تا مهمترین و پیچیدهترین مفاهیم عاشقانه را بدون به میان آورده سخنی از عشق، بیان کند و خانم محبوبه بدیعی هم به بهترین شکل ممکن این اثر فوقالعاده جذاب را ترجمه کردهاند.
ژوزه ساراماگو در این داستان ۶۰ صفحهای از زوایای متفاوتی به عشق، علاقهمندی، خودشناسی و رسیدن به هدف نگاه کرده و هر جمله نشانگر زاویه و طرز تفکر مشخصی در جامعه است.
در معرفی یکی از بهترین آثار داستانی ژوزه ساراماگو، این پرتغالی پرآوازه حرفهای بسیاری میتوان زد اما بهترین راه، صرف یک زمان ۳۰ دقیقهای و چشیدنِ لذتِ خواندن و کشف جزیرۀ ناشناخته است.
.
پن۱: میخواستم معرفیِ کتاب به این سبک را هم تجربه کرده باشم…?
پن۲: ببخشید که تنبلی کردم و عکس خوبی از کتاب نگرفتم…?
مطلبی دیگر از این انتشارات
نقد کتاب ملت عشق
مطلبی دیگر در همین موضوع
سوء تصادف های مطالعاتی من!
بر اساس علایق شما
برای اشکهای ماهی که در آب گم میشوند