من امیرحسین اکبری هستم!

گریزی به خودشناسی

از شلوغی و ازدحام خسته شده بودم. از چند روز قبل مدام مراجعه می‌کردم اما هر بار مشکلی پیش می‌آمد و کارم انجام نمی‌شد. یکبار نوبت پر شده بود و مسئول مربوطه می‌گفت باید از هفت صبح بیایی و در صف بایستی؛ بار دیگر درخواست خروج از کشورم تایید نشده بود و بار دیگر ودیعه آن. این بار اما تمام مدارکم حاضر بود و با این وجود، وقتی رسیدم ۵۰ نفر جلوتر از من بودند. باید مدتی منتظر می‌ماندم تا نوبتم می‌شد. این بار دیگر مصمم بودم هر طور شده کار را تمام کنم. مدتی گذشت. چندین بار دعوا و جدل پیش آمد که چرا کار ما را زودتر راه نمی‌اندازی و هر بار مسئول دفتر که پیرمردی بداخلاق بود، مراجعین را تهدید می‌کرد. بالاخره بعد از نزدیک به ۳ ساعت انتظار، نوبتم شد. ابتدا به باجه عکاسی رفتم و پس از چند دقیقه باجه گذرنامه. فرم را به کارشناس مربوطه تحویل دادم. بعد از این که فرم را گرفت بدون اینکه سرش را بلند کند پرسید: «نام؟» گفتم: «امیرحسین اکبری هستم» مثل اینکه نشنید. مجددا پرسید. و من باز تکرار کردم اما متوجه نشد. دفعه سوم که از دست این همهمه و انتظار و شیشه یکسره جلوی باجه و پایین بودن محل نشستن کارشناس و عدم توجه او کلافه شده بودم، بلند گفتم: «امیرحسین اکبری هستم!»

این بار گویا صدایم خیلی بلند بود. چون خانم کارشناس سرش را بلند کرد و به من زل زد و برای چند ثانیه سکوت حاکم شد؛ خیال من اما پر کشید به این جمله؛ امیرحسین اکبری هستم. به راستی من کیستم؟!

پسری که در آذر ۱۳۷۵ در اصفهان متولد شد، در دو سالگی از پله دوم راه‌پله خانه مادربزرگ افتاد و دست چپش شکست و هنوز این صحنه را به یاد دارد؟ یا کسی که از کلاس اول بیزار بود و دو ماه طول کشید تا قبول کند مدرسه چیز خوبی است و به درد می‌خورد و باید از خانواده برای ساعاتی دل برید؟ یا همان که سال چهارم دبستان برای اینکه به اصرار معلم و والدین به مدرسه جدید برای آمادگی آزمون تیزهوشان نرود و از صمیمی‌ترین دوستش جدا نشود، در آزمون ورودی آن دبستان، همه سوالات به غیر از ۶ مورد را عمدا غلط زد تا رد شود؟ یا کسی که در دوران راهنمایی افتاده بود به درس خواندن و رتبه آوردن اما در دوران دبیرستان از درس خسته شد و مشغول کارهای فوق برنامه شد؟ یا دانشجویی که از همان بدو ورود به دانشگاه در کنار درس، به عضویت نهادهای دانشجویی درآمد و بعد درکنارش ورزش و کار می‌کرد تا شاید خود را برای زندگی آینده آماده کند؟ من کدام بودم؟

سمپوزیوم بین‌المللی بیونا (Biona)
سمپوزیوم بین‌المللی بیونا (Biona)
اختتامیه ره‌نشان ۱۴۰۰
اختتامیه ره‌نشان ۱۴۰۰
بخشی از تیم مدیریتی ره‌نشان ۱۴۰۰ در کنار دکتر ستاری، معاون علمی ریاست جمهوری
بخشی از تیم مدیریتی ره‌نشان ۱۴۰۰ در کنار دکتر ستاری، معاون علمی ریاست جمهوری

شاید اگر همین الان از من بپرسید تو کیستی؟ خودت را معرفی کن. اول از اسمم شروع کنم «امیرحسین اکبری هستم»؛ بعد تحصیلاتم «فارغ‌التحصیل رشته مهندسی مواد از دانشگاه صنعتی شریف و eMBA از دانشگاه تهران»، و بعد شغلم «مدیر منابع انسانی پینکت» و «مدرس تراز ب ستاد توسعه فناوری نانو»، و بعد به فراخور نیاز محل تولد و سکونت و تعدادی عنوان و سابقه و علاقه را قطار کنم که سوال‌کننده مجاب شود با انسان به اصطلاح خفنی رو‌به‌رو است!! اما با همه این تفاسیر ته دلم می‌دانم که این همه، من هستم و من این همه نیستم. چیزی بسیار فراتر از این ظواهر باید پشت این اسم باشد...

اسم افراد در ذهن ما به مرور پیوند می‌خورد با مجموعه‌ای از صفات و خاطرات و برداشت‌ها. حتما تجربه کرده‌اید که وقتی برای اولین بار با کسی آشنا می‌شوید، اسم آن فرد در ذهن شما تنها با ظاهرش گره می‌خورد. زمانی که هم‌کلام شدید، تن صدایش هم به این مجموعه اضافه می‌شود و به مرور اخلاق، علایق، خاطرات و هرآنچه مربوط به آن شخص است همراه اسمش در ذهن شما خواهد نشست. اینجاست که اگر بعد از مدتی دقت کنید شاید دیگر ظاهر و صدای آن شخص از کانون توجه شما رفته باشد و با شنیدن اسمش، اخلاق و خاطرات و برداشت‌های شما از آن شخص به ذهنتان بیاید.

اما درباره خودمان چه؟ اسم خود ما برایمان با چه چیز پیوند می‌خورد؟ اگر از هر فرد بپرسی تو کیستی چه جواب می‌دهد؟ چه مجموعه صفات و علایق و عقاید و برداشت‌هایی از خودش دارد؟ این برداشت‌ها چقدر با برداشت سایرین از آن شخص مطابقت دارد؟ مثلا اگر تو خودت را شخص مهربانی ببینی، بقیه هم همین نظر را نسبت به تو دارند یا این فقط ذهنیت توست؟ مطلبی که چند ماه پیش حین جلسه آسیب‌شناسی تیم‌سازی مسابقه ره‌نشان به آن پی بردم، این بود که انواع تست‌های شخصیت‌شناسی تنها از دیدگاه خود شخص و با اطلاعاتی که خود او ارائه می‌دهد به شناخت او می‌رسند اما تا چه حد این مدل جواب درست است؟ در بسیاری از اوقات ممکن است برداشت شخص از خودش با واقعیت متفاوت باشد و دچار خطای شناختی شده باشد. در مواردی نظری که اطرافیان یک فرد درباره او دارند به واقعیت نزدیک است و قابل اتکا؛ نه دیدگاه خود فرد درباره خودش.

نکته جالب‌تر در این موضوع این است که این خودشناسی وابسته به زمان است؛ یعنی پاسخی که شما به «خودت را معرفی کن» در هر مقطعی از عمرت می‌دهی متفاوت است. جواب تو در کودکی با جواب تو در نوجوانی، جوانی، میانسالی و پیری باهم متفاوت است. حتی پاسخ امروز تو ممکن است با پاسخ فردای تو متفاوت باشد. تو در حقیقت یک شخص هستی اما در طول زمان همان شخص نیستی! به این نکته فکر کنید.

شاید این همه چالش و پیچیدگی مسیر خودشناسی باشد که آنرا تا حدی ارزشمند کرده که درباره‌اش می‌گویند از راه خودشناسی می‌توانی به خداشناسی و نهایت حکمت برسی...