وبلاگستان فارسی ۲۲ ساله شد! «می‌نویسم پس هستم!»

۱۶ شهریور ۱۳۸۰ یه روز خاصه، چرا؟ چون سلمان جریری اولین بلاگ‌پست به زبان فارسی رو منتشر کرد. از اون روز تا حالا بلاگ‌نویسی و بلاگ‌نویسان روزهای پُرفرازونشیب زیادی رو پشت سر گذاشتن. دورهمی برگزار کردن، شیوه‌های جدید نوشتن رو یاد گرفتن، سبک نوشتن‌شون رو تغییر دادن و... .

با وجود تغییراتی که بلاگ‌پست‌نویسی به وجود آورد، کمتر کسی ۱۶ شهریور، روز وبلاگستان فارسی رو به یاد داره و اون رو گرامی می‌داره، حتی خود آدم‌هایی که در این حوزه فعالیت می‌کنن!

در روزگاری که خیلی‌ها بر طبل محتوای ویدئویی و صوتی می‌کوبن و از تأثیرگذاری و جذابیت اون صحبت می‌کنن که منکر جذاب‌بودن‌شون نمی‌شم، اما همچنان عده‌ای هستن که مثل خود من هنوز با امید و اشتیاق می‌نویسن و نوشته‌هاشون رو در فضای آنلاین منتشر می‌کنن. ممکنه این سؤال به ذهن‌تون خطور کنه که: چرا باید این کار رو بکنیم؟

قبل‌ترها متفکران و متخصصان هر رشته‌ای دانش‌شون رو در قالب کتاب منتشر می‌کردن تا باقی بمونه و در گذر زمان از یاد نره. حتی برای نقد و تکمیل صحبت‌های همدیگه کتاب‌‌های جدیدی می‌نوشتن. دنیا که تغییر کرد و یه جورایی زمان آدم‌ها ارزشمندتر شد، لازم بود چکیدۀ مطالب و دانش این افراد و کتاب‌هاشون در اختیار عموم قرار بگیره. این‌طوری بود که مقالات نوشته و منتشر شدن تا دانش رو در ابعاد گسترده‌تر ترویج کنن. اما حالا چی، حالا که فناوری همه‌چیز رو تغییر داده و سلایق آدم‌ها هم عوض شده؟

امروزه ما شبکه‌های اجتماعی رو داریم که محتواش شبیه فست‌فوده یعنی زود حاضر می‌شه و زود هم مصرف می‌شه. دیگه محتواها کمتر ماندگار می‌شن. انگار آدم‌ها حوصلۀ نوشتن و حوصلۀ خوندن مطالب طولانی رو ندارن. شکل محتواها و نوع استفاده ازشون هم تغییر کرده. قبلاً راجع به اینکه آیا می‌تونیم روی هیکل شبکه‌های اجتماعی برای روزمره‌نویسی حساب باز کنیم یا نه؟ مطلبی رو نوشته بودم.

امروز هم می‌خوام در حد توانم و به‌اندازۀ همۀ کلماتی که تا حالا نوشتم، وقت و انرژی و عمری که پای نوشتن و تولید محتوا گذاشتم، روز ۱۶ شهریور رو که «روز وبلاگستان فارسی» نام‌گذاری شده پاس بدارم. نمی‌دونم امروز برای چند نفر به‌غیر از من یه روز خاص به حساب می‌‌آد، اما به‌اندازۀ سهم خودم سعی می‌کنم یاد و خاطرۀ این روز رو زنده نگه دارم چون به‌قول رضا پیشرو «ما اینجا داریم زحمت می‌کشیم! شما نمی‌دونی چه بلایی سرمون اومده؟!» :)

قبل از اینکه بریم سراغ ادامۀ مطلب نکته‌‌ای رو دربارۀ حمایت مالی یا همون دونیشن (Donation) یادآوری کنم. به‌بیان ساده، حمایت مالی یعنی شما هر مبلغی رو که دوست دارید، بدون هیچ‌گونه انتظاری، به کسی که محتوایی تولید می‌کنه هدیه کنید. ❤️

فرقی نمی‌کنه اون مبلغ ۵‌هزار تومن باشه یا ۵۰‌هزار تومن، شما نمی‌دونید چه حس‌وحال خوب و قشنگی به اون آدم دست می‌ده وقتی می‌بینه مخاطب‌هاش انقدر براش ارزش قائلن و از کنار محتواهاش بی تفاوت نمی‌گذرن و حاضرن براش دونیت کنن.

این قسمت حرفم شاید شبیه درددل باشه ولی لازمه این موضوع رو یادآوری کنیم چون بشخصه خیلی وقته بی‌خیال پروموت و معرفی این مدل کسب درآمد برای نویسنده‌ها شدم. واقعیت اینه که معمولاً مخاطبان دونیت نمی‌کنن و یه نفری نمی‌شه طیف وسیعی از مخاطبان رو آموزش داد که دونیت به‌ظاهر ساده چقدر باعث ایجاد انگیزه و حس خوب می‌شه.

حالا این همه روضه خوندم، الان می‌گن چرا کولی‌بازی درمی‌آری! این سلیطه‌بازی‌ها چیه! ما اصلاً نمی‌دونستیم تو لینکی واسه حمایت مالی داری! لینکت رو بده دونیت کنیم بابا :) و من هم لینکش رو اینجا می‌ذارم تا اگه دوست داشتید بهش سر بزنید. حالا دو روز دیگه می‌گذره باز به منوال گذشته هیچ مبلغی دونیت نمی‌شه و من ضایع می‌شم‌ها ولی خب واسه یه سامورایی همه‌جا ژاپنه و از تلاش خسته نمی‌شه!

بخوانید مرا، تا خوش‌حال کنم شما را!

داشتیم دربارۀ نوشتن صحبت می‌کردیم. در حوزۀ نوشتن، یه طرف ماجرا نویسنده و نویسندگیه. یه طرف مهم دیگه هم هست: خوانندۀ مطلب یا همون مخاطب؛ کسی که معمولاً خود نویسنده هم شاید دقیقاً ندونه چه تأثیری بر فرایند پیشرفت و بهبودش داره. کسی که بی‌منت، چشم و وقت و انرژیش رو صرف خوندن نوشته‌هامون می‌کنه.

به‌مناسبت این روز می‌خوام به‌عنوان عضو کوچیکی از وبلاگستان بی‌صنف و بی‌انجمن ایرانی و کسی که به نوشتن علاقه داره با عبورکردن از کلیشه‌ها و تابوهای فرهنگ‌مون که قدردانی رو برابر با خایه‌مالی و چاپلوسی می‌دونن و یا به آدم‌ها، علی‌الخصوص مردان، اجازۀ بروز احساسات واقعی‌شون رو نمی‌دن، از کسایی که حالا دیگه بهشون نمی‌شه گفت مخاطب تشکر کنم و کمی خود واقعیم رو بروز بدم.

می‌گم نمی‌شه به شماها گفت «مخاطب» چون کسی که داره نوشته‌های من رو از سال ۱۳۹۴ تا امروز دنبال می‌کنه دیگه اسمش مخاطب نیست، اون آدم قسمتی از خود منِ نیما یا بهتر بگم قسمتی از هویت من شده. می‌دونم ارتباط‌گرفتن با نویسنده‌ای که فقط نوشته‌هاش رو می‌خونین و این نوشته‌های لعنتی هم لحن مشخص و درست‌وحسابی ندارن سخته ولی خواستم بگم که قدردان شما هستم.

و از همین تریبون جا داره که این ۳ تا آهنگ رو که این هنرمندها برای مخاطب‌هاشون خوندن تقدیم شما کنم، به‌نوعی می‌شه گفت حرف دل من خطاب به شمایی که این متن رو دارید می‌خونید یه چیزی توی همین مایه‌هاست و بعد از اتمام این مطلب می‌تونید گوش کنیدشون.

  1. هیچکس - من اگه تو نباشی
  2. زدبازی - مرسی کلی
  3. ابی - شما

۲ طرف اصلی ماجرا: تیم تولید و مخاطبان

تو کتابم با عنوان «اصول تولید محتوای متنی» که به‌تازگی به چاپ دوم هم رسیده دربارۀ نوشتن توضیح دادم که چرا شبیه یه چاقوئه که ما اون تیکۀ فلزی رو داخل کوره می‌ذاریم و وقتی خارج می‌کنیم، بارها و بارها بهش ضربه می‌زنیم تا تیز و تیزتر بشه، درست مثل نوشتن که ما بارها می‌نویسیم و منتشر می‌کنیم و یکی از ضربه‌های اصلی که به نوشته‌هامون می‌خوره تا اون رو تیزتر کنه کسایی هستن که اون نوشته رو می‌خونن که به‌شون می‌گیم «مخاطب».

توی این مسیری که در این سال‌ها پشت سر گذاشتم، دوست‌ها و رفیق‌های زیادی بودن که بهم لطف و محبت داشتن. شاید ذهن من یاری نکنه و نتونم از همه‌شون اسم ببرم و پیشاپیش از همین‌جا ازشون عذرخواهی می‌کنم و قدردان محبت و لطف شما هستم.

ولی به‌نظرم اومد که الان بعد از گذشت ۸ سال از نوشتن حرفه‌ای و جدی من در قالب بلاگ‌پست، وقتش بود که در ادامه از یه تعدادی از دوستانم که نقش پررنگی در انگیزه‌بخشیدن به من و بهبود نوشته‌هام داشتن تشکر کنم، کسایی که شاید خودشون ندونن چه تأثیری داشتن.

طرف اول: تیم تولید

قبل از اینکه برم سراغ مخاطبان و بخوام مراتب قدردانی رو به جا بیارم، نیازه که اول راجع به همون چاقویی که گفتم تیز می‌کنیم تا مخاطب دستش بگیره صحبت کنم، یعنی تیم تولید؛ تیمی که بهم کمک می‌کنن تا محتواها رو خلاقانه‌تر، اثربخش‌تر و جذاب‌تر بهتون ارائه بدم. در واقع پشت این محتواهایی که از نیما می‌بینید کلی آدم خفن دیگه دارن زحمت می‌کشن که به‌قول آقا رضا پیشرو شما ازش بی‌خبرید. :)

در کنار این ۵‌ نفری که ازشون اسم بردم، کسب‌وکارهایی هم هستن که به‌قول یارو گفتنی من رو مثل سفیر برند خودشون کردن و خدمات و سرویس‌هاشون به‌صورت تهاتری در اختیار من قرار دادن تا بتونم تجربۀ بهتری از نوشتن داشته باشم و تمرکزم روی فرایند تولید و انتشار محتوای تخصصی باشه.

  • ویرگول: پلتفرمی برای نوشتنه که روزانه هزاران نفر محتواشون رو اونجا به اشتراک می‌ذارن. بستر اصلی‌ای که من برای بلاگ‌پست‌نویسی استفاده می‌کنم ویرگوله.
  • نیوزباکس: یه ابزار برای شنیدن شبکه‌های اجتماعیه که من از این ابزار برای پیداکردن سوژه‌ها و موضوعات و رصد شبکه‌های اجتماعی استفاده می‌کنم.
  • پرس لاین: یه پلتفرم فرم‌سازه که من برای خیلی از محتواهای گزارشی و تحلیلی و برای طراحی پرسش‌نامه و نظرسنجی ازش استفاده می‌کنم.
  • پی پینگ: یه درگاه پرداخت آنلاینه که همۀ خدمات پرداخت و فروش محصولات و... رو باهاش پیش می‌برم.

طرف دوم: مخاطبان

و اما طرف دوم ماجرا یعنی شمایی که الان دارید این مطلب رو می‌خونید، شمای مخاطب. به‌نظرم خوبه یه مقدار جزئی‌تر این قسمت رو بررسی کنیم. من دوستانی رو که محتواهام رو می‌خونن، لایک و بازنشر می‌کنن و دوستانی رو که کامنت می‌ذارن به ۲ دستۀ کلی تبدیلش کردم که در ادامه توضیح‌شون می‌دم.

اما قبل از اینکه برم سراغ‌شون باید این نکته رو یادآوری کنم که برای خوش‌حال‌کردن یا توجه‌کردن به آدم‌ها لزوماً نیازی نیست پول خرج کنیم! خیلی وقت‌ها همین لایک‌کردن‌ها، کامنت‌گذاشتن‌ها، به‌اشتراک‌گذاشتن یه محتوایی توی استوری اینستاگرام، توییت‌کردن راجع بهش، به‌اشتراک‌گذاشتنش تو گروه‌های تلگرامی و... بزرگ‌ترین لطف و توجه به کسیه که داره محتوایی رو تولید و منتشر می‌کنه. ❤️‍

شاید این کار در ظاهر خیلی ساده و ابتدایی باشه، ولی ساعت‌ها می‌تونم راجع بهش صحبت کنم که چرا همین یه لایک ساده و کوچولو، کامنت‌گذاشتن و نوشتن حس‌تون راجع به محتوا چقدررر باعث انگیزه‌بخشی و امید و ایجاد حس مثبت در وجود اون تولیدکنندۀ محتوا می‌شه. خلاصه ساده از کنار این فعالیت‌ها نگذرید...

دستۀ اول: کسایی که لایک و بازنشر می‌کنن

دستۀ اول مخاطبانم کسایی هستن که شاید در ظاهر بگن «پست نیما رو لایک کردیم که حال کنه» ولی واقعیتش اینه شاید شما فعالیت‌تون رو در حد یه لایک‌کردن ساده ببینید، ولی نمی‌دونید کسی که محتوایی رو تولید و منتشر می‌کنه چقدر انرژی و حس خوب بابت این اقدام ارزشمندتون دریافت می‌کنه و انگیزه می‌گیره.

✍️ دستۀ دوم: کسایی که بازخورد می‌دن

دستۀ دوم کسایی هستن که مثل دستۀ اول نسبت به محتواها در حد لایک و بازنشر واکنش نشون می‌دادن ولی پا رو فراترگذاشتن و شروع کردن به کامنت‌نوشتن و بازخورددادن و از کنار محتواها بی‌تفاوت نگذشتن.