کمپ پروژه کانتنت فا؛ اندیشیدن به چرایی رسیدن به مقصد

نوشتن راهی برای ایجاد تغییر
نوشتن راهی برای ایجاد تغییر

سال‌ها پیش وقتی داشتم به تغییر کار و حرفه‌ام فکر می‌کردم و می خواستم دست از برنامه‌نویسی بکشم و کاری را انجام دهم که حالم باهاش خوب باشد، نوشتن را انتخاب کردم. البته این انتخاب کردن خیلی هم از سر دل‌سیری و بدون فکر نبود. وقتی به گذشته‌ام نگاه کردم دیدم که من سال‌هاست که وقتی حال دلم خوب نیست می‌نویسم؛ حالا چه به عنوان یادداشت در روزنامه یا مجله، چه به عنوان یک مقاله علمی و فناورانه. اما هر چه که بود و هست، نوشتن حال دلم را خوب می‌کرد و می‌کند.

حالا هم سالهاست به عنوان کسی که دستی بر نوشتن داشته حوزه کاریم را انتخاب کرده‌ام و از این انتخاب خوشحال و راضیم؛ چیزی که قبلا اسمش بود وبلاگ‌نویسی و الان به عنوان بخشی از یک کار سازمانی، لباسی با عنوان بازاریابی محتوایی به تن کرده است. البته اسمش که مهم نیست؛ رسمش مهم است که همان نوشتن و ماندگار کردن است.

اما غرض از این مقدمه و آن اسم بالای صفحه؟ چند وقت پیش در جایی به عنوان مدرس دعوت به همکاری شدم اما دیدم نه اسمشان و نه رسمشان به کاری که برای من با «چرایی» معنا پیدا کرده همخوانی ندارد و حتی «چگونگی» و «چیستی» کاری که انجام می‌دادند هم با مسلک من همخوان نبود. عصبانی بودم. دلم می‌خواست کاری بکنم که ادای دینی هم باشد به سال‌ها کمک‌هایی که به من شده بود. کمی با خودم کلنجار رفتم و در نهایت پروژه‌ای با عنوان «کمپ پروژه بازاریابی محتوایی کانتنت فا» را شروع کردم.

تصمیمم این بود و هست که در هر فصل تعدادی از افرادی را که استعداد خوبی در نوشتن دارند را میزبانی کنم و در حد توانم بتوانم موضوعات مربوط به حوزه کاری بازاریابی محتوایی را برایشان تعریف کنم و به جای مسائل کلاسی، پروژه واقعی در اختیارشان بگذارم تا در یک محیط واقعی چیزهایی که یاد می‌گیرند را امتحان کنند.

اولِ زمستان ۹۸ این پروژه شروع شد. میزبان حدود ۱۷ نفر از دوستانی بودم که با استعدادشان در نوشتن و علاقه‌ای که داشتند مجابم کردند که برای این دوره که رایگان و عملی بود دعوت کنم. راستش دوست دارم به جای اینکه تصویری از قصر و جایگاه و ثروتی حرف بزنم که در آینده نامعلومی قرار است به آن برسند و در قبال آن همان اول کار جیبهای خودم را پر کنم، تصویری از چرایی رسیدن به آن جا و کار با ابزارهای لازم را به کسانی که دوست دارند به آنجا برسند نشان دهم و از چیزی صحبت کنم که خودم هم آن را بلدم و می‌دانم که موضوع ماجرا چیست.

اگر عمر یاری کند و زنده باشم، این کمپ هر فصل یک بار برای حدود ۱۵ تا ۲۰ نفر برگزار خواهد شد و کسانی که دوست دارند در این آب شنا کنند، با یکی دو بار گپ زدن، دعوت می‌شوند تا کنار هم این دوره را بسازیم.

تلاشم این است که به دوستانم با تن به آب زدن، شنا یاد بدهم تا اینکه به آنها در ازای نمایش دادن ثروت قهرمان‌های المپیک، از فروش بلیطِ نمایش، ثروتمند شوم.

-

پی‌نوشت ۱

تعدادی از دوستانم که در دوره اول این کمپ حضور دارند، به عنوان بخشی از تمرین کارگاهی، از دلایلشان برای انتخاب این مسیر نوشتند که در ادامه لینک مطالب آنها در ویرگول را می‌نویسم تا اگر دوست داشتید، شما هم به این نوشته‌ها سر بزنید و بخوانیدشان. :-)