علوم انسانی - اقتصاد - اقتصاد سیاسی - جامعه شناسی - علم سیاست - انسان شناسی - ادبیات - تاریخ - هنر - موسیقی - سینما - فلسفه
از «مذاکره» با جهان تا «مناظره» بی برهان
با نزدیک شدن فصل انتخاباتی دیگر در ایران، بازار شعار دادن های پر شور و حق گویی های ناجور و دهن کجی های روشنفکرانه و خودزنی های فداکارانه و اعتراضات طلبکارانه و مطالبات رندانه هم مجدداً داغ شده است.
از یکسو، چهره ها و رسانه های غربگرا و اصلاح طلب و رفسنجانی خواه و روحانی دوست، همگی یکصدا از قداست ارزش های لیبرال می گویند و وانمود می کنند کشور درگیر یک انسداد سیاسی بسیار خطرناک و مرگبار شده و ترجیع بند مطالباتشان مساله «رفراندوم» به عنوان تنها راه برون رفت از این وضعیت انسداد سیاسی است که در دنیای متوهمانه این جماعت ساخته و پرداخته شده است.
از سوی دیگر، جماعت نابغه ای که عنوان انقلابی و جهادی را یدک می کشند، با توسل به شعارهای تاریخ مصرف گذشته سی چهل سال پیش مجدانه و با پشتکاری وصف ناپذیر مشغول مبارزه جهت رفع شبهات و مقاومت در برابر حملات سنگین توپخانه رسانه ای دشمن نامرد و نا لوطی غربگرا و وطن فروشی هستند که در ایجاد تشکیک نسبت به نیات مخلصانه و با تقوای آنها هیچ رحم و مروتی سرش نمی شود!
لا به لای زد و خورد میان این دو جریان اصلی، یک دانشجوی ساده دلی در مراسم دیدار با رهبری مساله رفراندوم و عمل کردن مسئولین به خواست و نظر مردم را مطرح می کند.
رهبری هم آب پاکی را روی دست جماعت انقلابی مردمی می ریزند که اینقدر مردم مردم می کنید لااقل چند ثانیه به شدت و حدت فاجعه در پرت و پلاهایی که می گویید فکر کنید!
حرف مردم را باید گوش بدهند، حرف مردم کجاست؟ خب مردم در همهی مسائل که حرف ندارند یا یک حرف ندارند، باید فکر کنند، مطالعه کنند، سازوکاری دارد حرف مردم، حرف مردم همینی است که الان وجود دارد یعنی یک نفر را انتخاب میکنند بعنوان رئیسجمهور این مال مردم است، یک عدهای را انتخاب میکنند بعنوان نمایندهی مجلس این حرف مردم است، حرف مردم را اینجوری میشود فهمید دیگر. حالا یکی از برادران گفت رفراندوم اگر چنانچه شما اینجوری میگفتند. اگر چنانچه از اول در همهی مسائلی که پیش میآمد رفراندوم میکردید حالا آن حساسیت روی رفراندوم وجود نداشت. کجای دنیا این کار را میکنند؟ مگر مسائل گوناگون کشور قابل رفراندوم است، مگر همهی مردمی که در رفراندم باید شرکت کنند و شرکت میکنند امکان تحلیل آن مسئله را دارند؟ این چه حرفی است؟ چطور میشود رفراندوم کرد؟ در مسائلی که تبلیغات میشود کرد، حرف میشود زد، از همه طرف اصلاً یک کشور را برای یک مسئله شش ماه درگیر بحث و جدل و گفتگو و دو قطبیسازی میکنند برای اینکه یک مسئلهای رفراندوم بشود. در همهی مسائل رفراندوم بکنیم؟ اینجوری نیست قضایا که اینجور ساده آدم از رویشان [بگذرد] یکی از آفتها شتابزدگی است، شتابزدگی نباید بشود.
دیدار رمضانی دانشجویان با رهبر انقلاب (khamenei.ir)
نکته کلیدی در بیانات رهبری دقیقا همان مطلبی است که بارها به آن اشاره کرده ایم. اولاً مردم در همه مسائل حرف ندارند. یعنی نه تنها نمی شود از تک تک آحاد جمعیتی 85 میلیونی توقع داشت که در همه زمینه ها صاحب نظر باشند، و نه تنها از اکثریت هم نمی شود چنین انتظاری داشت، بلکه هیچ احد و بنی بشری چنین ظرفیتی ندارد که در همه زمینه ها صاحب نظر باشد. بنابراین اگر قرار باشد همه مردم در همه زمینه ها حق رای و نظر داشته باشند نتیجه چیزی جز قربانی شدن عقلانیت نخواهد بود.
ثانیا، مردم یک حرف ندارند. یعنی در بسیاری موضوعات اختلاف نظرات و تضاد منافع می تواند به تعداد نفوس و آحاد این مردم یا لااقل غیر قابل اجماع عمومی یا اکثریتی باشد. پس صحبت از رفراندوم در همه مسائل و حتی بسیاری مسائل حیاتی و کلان که امکان شکل گیری دوقطبی و چند پارگی اجتماعی وجود دارد، چیزی جز مغلطه ای عوامفریبانه برای فریب و تشویش اذهان عمومی و ساختن اهرم فشار جهت امتیاز گیری در ساحت سیاسی نیست.
نتیجه منطقی همین دو نکته اساسی و اصولی همین می شود که آنچه به عنوان «حرف مردم» یا «مطالبه و خواست مردم» مطرح می شود تنها در شرایط همگرایی اجتماعی معنا و مفهوم پیدا می کند. لیکن اگر در مساله ای این همگرایی محقق نبود و جامعه دچار شکاف شد، تکلیف چیست؟ آیا باید اجازه داد جامعه و کشور و مملکت از هم بپاشد چون اجماع شکل نگرفته؟
گویا جناب آقای دکتر محمود احمدی نژاد چنین نظری دارند!
جناب آقای «خادم مردم» در واکنش به سخنان رهبری، ادعا کرد که «شیطان از اینکه آرای مردم حاکم بشه وحشت داره» و «شیطان از آزاد شدن انسانها در هراسه» و «میخواد کاری کنه که کسی در مورد خودش تصمیم نگیره» مخالفت با خواست و نظر مردم کار شیطان است و کسی که چنین دیدگاهی دارد خود شیطان است. استدلال جناب دکتر این بود که خداوند انسان را آزاد آفریده و به او اجازه خطا و اشتباه داده، بنابراین کسی حق ندارد برای مردم تکلیف تعیین کند؛ با تاکید بر اینکه «آقا اگه اجازه بدیم مردم خودشون انتخاب کنن اشتباه می کنن، خب اشتباه کنن! به شما چه ربطی داره؟!»
اظهارات حاج محمود احمدی نژاد در حقیقت تکرار همان دیدگاهی است که به شکلی بسیار پررنگ توسط رسانه های معاند در طول اغتشاشات پاییز سال گذشته تکرار می شد، مبنی بر اینکه «عده ای می گویند اگر این رژیم برود کشور تجزیه خواهد شد، خب بشود!». یعنی فضیلت دادن به یک شعار ارزشی به اسم «دموکراسی» نسبت به هر چیز دیگری.
این خط فکری تداوم همان اظهارات مشهوری است که خانم مادلین آلبرایت، وزیر خارجه اسبق ایالات متحده آمریکا در خصوص حمله نظامی آمریکا به عراق داشت. وقتی از وی پرسیدند: نظر شما درباره اینکه بیش از یک میلیون انسان عراقی در اثر اشغال خاک عراق توسط آمریکا و ساقط شدن رژیم صدام حسین کشته و تلف شدند چیست؟ مادلین آلبرایت پاسخ داد: ارزشش را داشت! چون ما دموکراسی را به عراق آوردیم.
کافیست جناب دکتر محمود که مدعی سهولت استفاده از نظر سنجی با استفاده از تکنولوژی روز هستند، برای برگزاری یک نظر سنجی ساده پیش قدم شوند. از میان دو گزینه زیر کدام را انتخاب می کنید؟
1- پایبندی به ارزش های آزادی و دموکراسی، به قیمت نابودی و تجزیه کشور، مرگ میلیون ها ایرانی، و فقر و گرسنگی و بدبختی (به سبک عراق، افغانستان، و لیبی).
2- رفاه و آسایش و رونق اقتصادی و توسعه زیرساخت ها و خالی شدن خیابان ها از متکدی و گدا و بی خانمان، به قیمت دست شستن از ارزش های دموکراسی و حق رای عمومی (به سبک امارات و عمان و قطر و غیره).
کسانی که مخالفان خود را با برچسب «ارزشی» مورد تحقیر و تمسخر قرار می دهند، خوب می دانند نتیجه چنین نظرسنجی مخالفت گسترده با هر گونه هزینه دادن برای پایبندی به ارزشهای شعارگونه است. به همین دلیل اینجا که می رسد مانند احمدی نژاد صورت مساله را طور دیگری مطرح می کنند، گویا که «مردم» در همه مسائل هم حرف دارند و هم یک حرف دارند.
اما امروز خطر اصلی نه از جانب غربگرایان است و نه بچه انقلابی های ارزشی.
میان این دو گروه، یک طیف دیگری از رندان سیاسی و زرنگ های اقتصادی قرار دارند که از وضعیت مضطر و گرفتار غربگرایان و همچنین ساده لوحی و حیرانی و سرگردانی بچه انقلابی ها استفاده می کنند.
یکی از این رندهای سیاسی، همین علیز خودمان است که از چرخش امید دانا به سمت اپوزیسیون استفاده کرد و با نگاهی نسبتا بلند مدت، به نرمی موضع خود را از لحن انتقاد آمیز نسبت به نظام و حمایت از مطالبه و نظر «مردم» به سمت انتقاد از اپوزیسیون و حمایت از منافع ملی چرخاند. همین استراتژی موجب شد چشم و گوش تعداد قابل توجهی از بچه انقلابی های ساده دل در اختیار این جناب قرار بگیرد.
طولی نکشید که ناگهان سر و کله زرنگ های اقتصادی در برنامه های «جدال» جناب علیز پیدا شد. ابتدا حاج یاسر جبرائیلی و سپس جناب همت قلی زاده از این رسانه ولنگار برای ربودن فکر انقلابی های ساده دل استفاده کرده و وزن خود را در عرصه سیاسی داخلی افزایش دادند. بلافاصله بعد، این دو شخصیت پایشان به رسانه ملی هم باز شد و در برنامه های جهان آرا و ثریا به ارائه دیدگاه عجیب و پر تناقض خود پرداختند. و پس از آن هم موج «دلار زدایی» به راه افتاد و نتیجه این شد که رئیس بانک مرکزی رسما اعلام کرد «در شرایط تحریم نمی شود دلار تک نرخی داشت»!!!
این یعنی یک عملیات ترکیبی پیچیده از حوزه رسانه ولنگار آغاز شد و به رسانه ملی سرایت داده شد و سپس در عرصه سیاسی و نهایتا اقتصادی به نتیجه مطلوب که همان باز کردن راه برای سرازیر شدن درآمدهای نجومی رانتی به جیب گشاد زرنگ های اقتصادی است رسید.
البته اینطور هم نبود که در ایران همه عبدالله باشند و کسی متوجه نشود داستان از چه قرار است. طبیعتا خیلی ها که می دانستند داستان از چه قرار است صدای اعتراضشان بلند شد و کار را برای بچه زرنگ ها اندکی مشکل کردند. نتیجه این شد که خود جناب علیز اولین کسی بود که هزینه حمایت از زرنگ های اقتصادی را پرداخت.
علیز عزیز که تحمل سقوط محبوبیت و نتیجتا کاهش درآمد ناشی از فعالیت رسانه ای خود را نداشت، تلاش کرد موضع خود را اصلاح کرده و خسارات وارده به خود را ترمیم کند. این تلاش ابتدا با دعوت از دکتر یزدی زاده صورت گرفت که دیدگاه اقتصادی بسیار پخته تری نسبت به دو نفر قبلی داشت. اما برای زدودن کامل آثار سوتی اقتصادی، علیز باید به حوزه ای متوسل می شد که قبلا امتحانش را پس داده بود. اینجا بود که مناظره با دکتر زیباکلام برنامه ریزی شد.
مناظره علیز و زیباکلام یک بازی برد - برد بود. از یک طرف علیز با استفاده از تکنیک های دهن کجی رسانه ای، می توانست زیباکلام معلوم الحال را کوبیده و به این ترتیب در میان مخاطبان و هواداران و مریدان خود و علی الخصوص بچه انقلابی های مخلص و پاک دل امتیاز کسب نماید. و از سوی دیگر زیباکلام موفق می شد اساسی ترین و اصولی ترین اصل سیاست خارجی ایران را موضوع جدل و مناظره نموده و از این طریق باب تشکیک در تداوم این سیاست را باز نماید.
یعنی در شرایطی که از طرفی رژیم صهیونیستی به دلیل همین سیاست اصولی جمهوری اسلامی ایران در ضعیف ترین وضعیت در طول تاریخ جعلی خود قرار گرفته، و از طرف دیگر سایر کشورهای منطقه فاصله خود را از این رژیم غاصب افزایش داده و حتی در عراق قانونی تصویب می شود که مجازات هر گونه تلاش جهت عادی سازی روابط با رژیم موقت صهیونیستی باید اعدام باشد، برخی نوابغ انقلابی در ایران از اینکه بر سر درست یا غلط بودن این سیاست مناظره برگزار شده هورا می کشند!
در نگاه اول مشخص نیست فایده این مناظره چه بود؟ به هر حال صرفنظر از اینکه این مناظره برگزار می شد یا نمی شد، یا آقای دکتر زیباکلام لیبرال غربگرا و صهیونیست در مناظره مغلوب می شد یا غالب، واقعیت این است که سیاست اصولی جمهوری اسلامی ایران در قبال رژیم صهیونیستی کاملا واضح و روشن و محکم و غیر قابل تغییر است.
اما داستان مناظره بازی زمانی جالب تر می شود که چند روز بعد، مناظره ای میان آقایان دکتر غنی نژاد و پروفسور درخشان در رسانه ملی برگزار می شود. اولی مانند زیباکلام لیبرال، و دومی مانند علیز عدالت خواه!
جالبتر اینکه پروفسور درخشان همان نظریه پردازی است که یاسر جبرائیلی به او اقتدا می کند!
یعنی جریان «عدالت خوار» پشت سر درخشان مخفی شده و با دهن کجی به لیبرال ها و غربگرایان و هزینه کردن از آبروی امام و رهبری و انقلاب و نظام، مشغول پر کردن جیب خود هستند. باید توجه داشت که بر خلاف سیاست جمهوری اسلامی در مورد رژیم صهیونیستی که کاملا روشن و اصولی است، سیاست اقتصادی در نظام جمهوری اسلامی کاملا سر در گم و غیر اصولی است. لذا مناظره بر سر سیاست های اقتصادی، بر خلاف مناظره علیز و زیباکلام، می تواند منشاء اثرات فراوانی گردد.
هذیان گویی های پروفسور درخشان در این مناظره نه تنها باعث رسوایی جریان لیبرال و غربگرا نمی شود، بلکه برعکس گویی همان جریان غربگرا این پیرمرد بی سواد و از خود راضی را برای اثبات حقانیت و مظلومیت خود جلو انداخته اند!!
یعنی خاک بر سر دانشگاهی که پروفسور تمامش جناب درخشان باشد!
کسی که ادعا می کند پرچمدار نقد لیبرالیسم است، اما حتی تفاوت میان لیبرالیسم و نولیبرالیسم را هم نفهمیده و در تایید ادعای هایک و دیگر نظریه پردازان نولیبرالیسم، ادعا می کند نولیبرالیسم در حقیقت همان لیبرالیسم کلاسیک است!
کسی که به جای نقد لیبرالیسم، تنها شعارهای دوزاری و تاریخ مصرف گذشته ای را سر می دهد که زمانی توسط حامیان اصلی همین جریان لیبرال غربگرا در کشور مطرح می شد. تو گویی همان جریان لیبرال غربگرا، پروفسور درخشان را به رسانه ملی آورده اند تا تاییدی بر تصویر متوهمانه ای باشد که رسانه های غربگرا و معاند و ضد ملی از واقعیت موجود و فعلی فضای سیاسی در ایران ارائه می دهند. حقیقتا همانطور که غنی نژاد با طعنه اشاره کرد، انگار پروفسور درخشان فضای سیاسی امروز را با فضای سیاسی دوران دادگاه های تفتیش عقاید قرون وسطی اشتباه گرفته!
پشت پرده چه می گذرد؟
آیا دعوا بر سر دستیابی به رانت های نجومی میان جناح روحانی و رفسنجانی با جناح تازه به دوران رسیده زرنگ های اقتصادی است؟
یا اینکه در واقع این دو جناح یکی هستند و یکی به دیگری پاس گل می دهد تا مدتی با شعارهای لیبرالی ثروت های ملی را چپاول کنند و مدتی هم با شعارهای عدالت خوارانه ای که نهایتا موجب توجیه و احیای آبروی رفته لیبرال ها خواهد شد؟
هر چیزی که هست، خطر اصلی اینجاست. رند های سیاسی و زرنگ های اقتصادی.
نه لیبرال ها و غربگرایان و روحانی و احمدی نژاد آبرو و اعتباری دارند که بخواهند تهدیدی برای امنیت کشور محسوب شوند، و نه چیزی به اسم انسداد سیاسی و خطر فروپاشی وجود دارد. تنها خطر واقعی اینجاست. فرصت سوزی و هدر رفتن بیشتر منابع و ظرفیت های کشور توسط رندهای سیاسی و زرنگ های اقتصادی که از ساده لوحی عوام و ساختارهای باز و ولنگار موجود در جمهوری اسلامی با استادی و فرصت طلبی بی مانندی استفاده می کنند.
مطلبی دیگر از این انتشارات
نقد مسیح علینژاد
مطلبی دیگر از این انتشارات
دلیل موافقت جمهوری اسلامی با راهحل دو کشوری برای مسالهی فلسطین
مطلبی دیگر از این انتشارات
دربارهی مناظرهها