اینجا صمیمی و بیپرده از خودم و زندگی روزمره مینویسم. مطالب فنی نیست. ولی احتمالا واژهها برای برنامهنویسها آشناست.
باور کنید اینو من نوشتم
این پستی رو که میخونید قطعا من نوشتم. یعنی امیر نوشته اینو. منظور از امیر همون آدمیه که احتمالا توی رویدادها دیدین یا همکلاس و همکار بودین/هستین. رفیق هستیم. تلفنی حرف زدیم شاید. شاید همسایه بودیم. خلاصه انتظار اینه که نویسنده این پست موجودی باشه که نفس میکشه و زندهست. حداقل خودم مطمئنم اینو من نوشتم.
واقعیت اینه که مدتهاست هم دیگه رو از نزدیک ندیدیم. یعنی لمس نکردیم هم رو. مدتهاست تمام ارتباطهای ما به اینترنت منتقل شده. مدتهاست حتی نزدیکانمون رو توی اسکایپ و چت ملاقات میکنیم.
چندسال دیگه اگر بیاین اینجا پستی رو بخونید، دیگه نمیتونید مطمئن باشید این خودم هستم یا سرویسی که ادعا میکنه امیره. سرویسی که شاید به مراتب بیش از من مطالعه میکنه و در جریان جزئیات پیرامونش هست. سرویسی که خسته نمیشه از فراگیری. خسته نمیشه از نوشتن. میدونه توی ویرگول چی بنویسه. همچنین میدونه چی توییت کنه.
راستش دوست داشتم بنویسم سال دیگه ولی ننوشتم. چون فناوری با تاخیرهای کوچک و بزرگ وارد زندگی آدما میشه. نسخههای متعدد سخنرانیهای جلعی از سیاستمدارا و سلبرتیها که همین الان روی وب موجوده، خبر از ورود به دنیایی میده که هویت آدمهاش مثل یک لگو قابل توسعهست. این پدیده رو به سادگی قبول میکنیم چون همین الان فرض ما بر اینه اونی که توییت میکنه، فلان ظریف یا بهمان سلبریتیست.
فروختن این سرویسها که بردههای فناوری هستند، کسبوکار داغی خواهد شد. مثلا باتی که به جای من بنویسه و سبک نوشتنش شبیه به شاملو یا هدایت باشه. باتی که تمام مجریهای تلوزیون رو براتون به عادل فردوسی پور تبدیل کنه. با صدا و لحجهی عادل حرف بزنن. خیلی شبیه عادل باشن. طوری که عادل باور کنه اون حرفها رو زده!
فیلترشکن رو روشن کنید این ویدئو رو ببینید.
گاهی ممکنه اکانتی توییت کنه "باور کنید اینو من نوشتم. بخدا این خودمم.". ولی دیگه کسی باور نمیکنه، چون به باتهای خودشون اجازه دادن که ادعا کنه نسخهای اصلی هستن. هرج و مرجی در راهه.
ممکنه نسخهای از من (اکانت)، استقلالی باشه. ممکنه نسخهی دیگری داشته باشم که پرسپولیسی باشه. یکیش بین هوادارای استقلال و دیگری بین هوادارای پرسپولیس محبوب باشه.
راستش دیگه اون موقع براتون تفاوت نمیکنه نسخهای اصلی (اونی که از گوشت و پوسته) کدومه. اون اصلیه خودشم نمیدونه کجاست. باتها با هم گفتگو میکنن. ایجنتهای نرمافزاری به جای ما حرف میزنن، نقاشی میکشن، شعر میگن، حرفهای سیاسی میزنن، از تیمها طرفداری میکنن و یا حتی از خطرات هوشمصنوعی توییت میکنن.
دیگه نمیشه فهمید این که فلان سیاستمدار رو در کلیپی دیدم که یک حرف بسیار انسانی یا غیر اخلاقی زده حقیقت داشته یا نه. همه منکر خوبیها و زشتیهای هم میشن. حتی رباتها منکر هم میشن. ظاهرش ترسناکه ولی من فکر میکنم ممکنه فرصتی پیش بیاد آدمای واقعی (گوشت و پوستی) از این دنیای مجازی فاصله بگیرن. درحالی که باتهاشون توی وب و اینترنت گرد و خاک میکنه، خود زمینیشون بتونه به دنیای ساده و زیبای خارج از ماشین سری بزنه.
مطلبی دیگر از این انتشارات
دوره Reinforcement Learning: بیاید شروع کنیم
مطلبی دیگر از این انتشارات
الگوریتم و فلوچارت به زبان ساده
مطلبی دیگر از این انتشارات
یادگیری ماشین