در بزرگترین پروژه بانکی کشور می­‌خواستیم برنده باشیم و به چیزی جز برنده بودن فکر نمی­‌کردیم

سال گذشته همین روزها بود که تصمیم داشتم بعد از سالها حضور در شرکت، از داتین بروم. شش ماه بی­‌وقفه و شبانه‌روزی برای پروژه جدید، تلاش کرده بودم و به خاطر اختلافی که با مدیرم داشتم و فکر می­‌کردم حق من نادیده گرفته شده تصمیم به خروج گرفتم؛ اما یک جمله از رییس بزرگ مرا دلگرم کرد:

«بمان و نتیجه ­اش را ببین! آدم با این اختلاف­‌ها تصمیم به خروج نمی‌­گیره!»

حالا که به آن زمان برمی­‌گردم می­بینم چقدر خوب شد که ماندم. اگر نمی­‌ماندم، کاری را نیمه­ تمام گذاشته بودم و حسرت این کار برای همیشه با من بود. حالا دیگر غبطه نمی­‌خورم که چرا برای پروژه مهاجرت بانک سپه به زیرساخت بانکداری داتین، جزئی از تیم داتین نبودم. من ماندم و در پروژه مهاجرت نقش کلیدی ایفا کردم. هرچند باید این را بگویم که موفقیت در این پروژه محصول یک کار تیمی بود نه فردی.

برای اینکه بدانیم چرا پروژه بانک سپه با موفقیت به اتمام رسید، بهتر است بگوییم چه کار کردیم که این اتفاق افتاد و هرکس به عنوان جزئی از یک کل بزرگتر چه کار کرد؟

زمزمه سپه را مدت­ها بود می­‌شنیدیم و همگی هیجان داشتیم برای یک کار بزرگ. چون زمین بازی خیلی بزرگتر بود و حریف به قول کشتی­ گیرها چغر و بد بدن! بازی بزرگی بود و رسیدن به نتیجه، آمادگی و تحمل بالایی می‌خواست. راستش را بخواهید باید مثل دونده دوی امدادی می‌­بودیم. در همه زمینه‌­ها تلاش می‌کردیم و دستاورد می‌­آفریدیم. وارد شدن به پروژه بانک سپه، در ایران همانند نداشت؛ اگر بخواهم بهتر بگویم شاید در کل دنیا! اینکه وارد بانکی شوی که نزدیک به صد سال قدمت دارد و آن را از یک جزیره ۸۳تایی به یک سیستم یکپارچه تبدیل کنی؛ یعنی اینکه وارد فضای خیلی جدید شدی.

ما تا قبل از پروژه بانک سپه در فضای بانک‌­های خصوصی کار کرده بودیم اما در پروژه بانک سپه وارد فضای یک بانک دولتی با مشتریان، شعب و کارمندان بیشتر ­شدیم و لازم بود برای موفقیت در آن، همه موارد را دوباره بررسی کنیم و همین موضوع درس‌­آموخته­‌های جدیدی برای ما داشت.

https://twitter.com/mnsedaghat/status/1286238613265616896?s=21

سخت‌ترین لحظات

من علاوه بر اینکه در کل فرایند پروژه بانک سپه حضور داشتم، جلسات تحلیل شکاف در حوزه چک و سپرده را نیز برگزار کرده بودم. در تحلیل و طراحی ماژول­‌های اساسی نیز دستی بر آتش داشتم، در تیم مدیریتی فرایند مهاجرت داده نیز حضور داشتم و فرایند مهاجرت اطلاعات چک را نیز به صورت تخصصی پیش می­‌بردم. سیستم چک بانک سپه، چندپاره بود. هر بخشی از اطلاعات آن‌ها قسمتی مجزا بود. خودشان نرم­‌افزارهای مختلف نوشته بودند و در پایگاه داده ­های مختلف، داده­‌ها را نگهداری می­‌کردند که گه گاه هیچ ربطی هم به هم نداشتند! اما هیچ‌­وقت نتوانسته بودند کل این داده‌ها را متمرکز کنند. در تصور آنها نمی‌­گنجید که بتوانیم این کار را انجام دهیم.

در چنین فضایی باید کمی فراتر از شرح وظایف عمل کرد و منتظر نماند. باید هم کارفرما بود و هم پیمانکار. به جد، معتقدم در چنین فضایی نقش یکپارچه‌سازی کل فرایند از تک‌تک نقش‌های فنی مهم‌تر است. خودمان وارد میدان شدیم. رفتیم و طی جلسات متعدد، اطلاعات را از کارشناسان بخش‌های مختلف بانک، گرفتیم و یکپارچه کردیم. اصولا در فرایندهای مهاجرت، این نقش برعهده‌ی دارنده داده است اما این نقش را نیز ما ایفا کردیم. منتظر نشدیم تا دیتا از سمت بانک بیاید. درحقیقت ما به جای کارفرما نشستیم؛ به این صورت هم نقش کارفرما داشتیم و هم پیمانکار. اگر این کار را نمی­‌کردیم تا همین الان هم نمی‌­توانستیم مهاجرت کنیم. بارها و بارها پیش می­‌آمد که از بانک سپه دیتا می­‌گرفتیم، با کارشناسان بخش­‌های مختلف صحبت می­‌کردیم، سعی می‌‌کردیم ارتباط بین آنها را بررسی کرده و یک ساختار داده تمیز از آنها بگیریم. پس از آن، داده ­ها را بررسی می­‌کردیم، اشکالاتش را درمی‌­آوردیم، به بانک ارائه می‌­دادیم و برای رفع مشکلاتشان راه‌حل ارائه می­‌کردیم. در پیاده‌سازی راه‌حل­‌ها در کنارشان بودیم تا توانستیم به سطح قابل قبولی از داده تمیز برسیم. البته وقتی صحبت از داده تمیز می­‌کنم فکر نکنید داده آنقدر تمیز بود که من فقط یک insert دیتابیسی داشتم! نه من از شش منبع مختلف با فرمت­‌های مختلف از فایل txt گرفته تا دامپ دیتابیسی داده دریافت کرده و در شب مهاجرت آنها را با هم تجمیع کردم.

مهاجرت اول ما قرار بود در نهم بهمن­ ماه ۱۳۹۸ انجام شود. یک هفته مانده به مهاجرت، در یک جمعه صبح زمستانی! مدیر پروژه مهاجرت داده به من زنگ زد و گفت: «یه لیوان آب سرد بخور! آرامش خودتو حفظ کن و خونسرد باش! امروز یک منبع اطلاعات جدید با حجم ۲۰۰ میلیون چک در بانک سپه پیدا شده که باید مهاجرت بدیم!» این یعنی یک فاجعه تمام عیار در یک هفته مانده به بهره­‌برداری! یعنی همه تلاش­‌های ماه‌های اخیر بر باد رفت و باز باید همه چیز تکرار شود آن هم فقط در یک هفته! خوشبختانه در آن تاریخ به دلایلی مهاجرت لغو شد ولی وقتی اطلاعات آن منبع جدید به ما داده شد، بررسی کردیم و مشکلات را متوجه شدیم؛ آن هم چه مشکلات گل درشتی! بانک از ما خواست تا مشکلات را در یک هفته رفع کنیم اما این کار نشدنی بود چون من نه ساختار را می­‌شناختم و نه می­‌توانستم مسئولیت آن را قبول کنم. خلاصه از ما انکار و از بانک اصرار و نهایتا با حمایت مدیران ارشد داتین توانستیم آن را بر عهده بانک بیندازیم. بانک شش ماه برای اصلاح آن زمان گذاشت! همان کاری که می­‌خواست ما در یک هفته انجام دهیم!

حالا پس از گذشت چندماه از بهره‌برداری، می­‌توانم بگویم مهاجرت چک­‌های بانک سپه، پرچالش‌ترین و حساس‌ترین قسمت مهاجرت بود. کارها آنقدر پیچیده بود که یک مساله کوچک فنی، سخت­‌ترین لحظه من را در شب مهاجرت رقم زد. طبق قانون مورفی، باید تمام اتفاقاتی که حتی هزارم درصد امکان اتفاق افتادن نداشت و تا حالا پیش نیامده بود آن شب پیش می‌آمد! آن شب، به خاطر یک مشکل فنی کوچک و خنده‌­دار چند ساعت از برنامه عقب افتادیم و علت آن را نمی­‌دانستیم. فکر کنید همیشه ۴ = ۲ + ۲ اما آن شب هر کاری می‌کردیم می­شد ۵! مهاجرت تحت هر شرایطی باید تا ۶ صبح به پایان می‌رسید تا کار شعب و مشتریان بانک تحت تاثیر قرار نگیرد. آن لحظه از سخت‌ترین لحظات پروژه بود. از ۴۲ ساعت پیش از آن بیدار بودم و در آن لحظه بسیار مستاصل شده بودم! حدود ۳ بامداد ریشه مشکل را پیدا کردم و کار را تا ۶ صبح به اتمام رساندیم و کاربران طبق روال عادی کار خود را پیش گرفتند. در آن لحظه احساس خداداد عزیزی بعد از زدن گل دوم ایران به استرالیا را داشتم. خسته از ۴۸ ساعت بیداری، تلاش و استرس و مفتخر به نتیجه. بعد از آن توانستم نیم ساعت روی صندلی‌­ام چرتی بزنم و پس از آن بروم سراغ ماراتن بعدی. ماراتن پشتیبانی و رفع مشکلات در زمان…

این عکس ، یکی از آن ساعت‌های پراسترس است. بعد از بی‌خوابی‌ها و خستگی‌های پی‌در‌پی با استرس ناشی از کرونا؛ اما امیدوار .
این عکس ، یکی از آن ساعت‌های پراسترس است. بعد از بی‌خوابی‌ها و خستگی‌های پی‌در‌پی با استرس ناشی از کرونا؛ اما امیدوار .


چگونه موفق شدیم؟

همواره برای من تاثیرگذاری مهم بوده و هست. باور دارم که برای پیشرفت جامعه رسالتی دارم و در پروژه بانک سپه، براساس تجربه و تخصصی که داشتم باید این دین را ادا می‌­کردم. از طرفی تجربیات حاصل از این پروژه، چه به لحاظ مدیریتی و چه به لحاظ فنی بسیار گرانبها بود و قطعا در آینده من بسیار تاثیرگذار خواهد بود.

رسیدن به این خواسته‌­ها کار راحتی نبود. ما در پروژه بانک سپه، با چالش­‌های بسیاری مواجه شدیم. سعی کردیم صادقانه و با توانایی­‌هایمان جلو برویم اما رقبا به هر نحوی مانع می­‌شدند. به خاطر دارم که یک روز قبل از نهایی شدن مناقصه با یکی از مدیران ارشد صحبت می­‌کردم و از این دغدغه­‌ها می­‌گفتم. او گفت: «ما با توانایی‌هایی که داریم جلو می­‌رویم و اگر قسمت ما باشد به آن می­‌رسیم.» درحقیقت اینکه می‌­دانستم با صداقت و راستی پیش می‌­رویم بر من تاثیرگذار بود. ما در داتینی کار می­‌کردیم که یکی از ارزش‌­های آن، داتین اخلاق­‌مدار بود.

در این موفقیت تیمی، سخت‌کوشی و مهم‌­تر از همه انگیزه برنده شدن و تفکر برد بسیار مهم بود. البته نباید از نقش CTO شرکت که در ابتدا مطلب از او با نام رییس بزرگ یاد کردم به­ راحتی گذشت. او به عنوان یک رهبر و نه رئیس! تمام عیار در کنار بدنه فنی بود. این تلاش­‌ها بدون رهبری او قطعا چنین پرثمر نبود. CTOای که مثل یک مدیرمحصول فکر می­‌کرد، مثل یک برنامه‌­نویس ایده پیاده‌سازی داشت، مثل یک پشتیبان درصدد رفع مشکلات بود و مهم‌­تر از همه یک ضربه­‌گیر و حامی بزرگ برای افراد بود. انرژی و میل به پیشرفت و پیروزی اعضای تیم نیز در این موفقیت تاثیر اساسی داشت. خلاصه ما در داتین و برای داتین انرژی گذاشتیم، هدایت هم به درستی انجام شد و داتین به توان ما توانست موفق شود.

این عکس مصداق رهبری، همدلی و حمایت و مشارکت است.  رهبر در کنار بقیه بود و هر کس هرآنچه در توان داشت برای موفقیت به کار می‌برد.
این عکس مصداق رهبری، همدلی و حمایت و مشارکت است. رهبر در کنار بقیه بود و هر کس هرآنچه در توان داشت برای موفقیت به کار می‌برد.


البته داشتن همین ویژگی‌­ها کفایت نمی­‌کند، چون در این راه، ناملایمات کم ندیدیم؛ به قول حضرت حافظ زمان‌هایی بود که «از هر طرف که رفتم جز وحشتم نیفزود/ زنهار ازین بیابان، وین راه بی‌نهایت». معتقدم این راه جز با مدیریت بحران، چابک بودن و قدرت حل مساله قابل رفتن نبود. بحران‌های موجود طیف وسیعی داشت چه در داخل و چه در خارج از مجموعه. به عنوان مثال برخوردهای افراد با هم در شرایط فشار و استرس یکی از دم دستی‌ترین مسایل داخلی بود. جوان بودن و کم بودن تجربه باعث می­‌شود در مواقعی نتوان بحران را مدیریت کرد. در این شرایط خیلی از افراد از خود گذشتند تا بتوانند این شرایط را مدیریت کنند و به پیش بروند. در مورد بحران­‌های خارجی نیز تا دلتان بخواهد مثال دارم که در این مقال نمی­‌گنجد.

البته موضوع خواستن را هم باید لحاظ کنیم. اینکه با هر ناملایمتی مایوس نشویم و با هر شکستی دست از تلاش برنداریم. فرد باید بخواهد که کاری را با موفقیت به انجام برساند، هرچند ناملایمت و سختی­‌های زیادی پیش‌رویش باشد. ما از برنامه ‌های زندگی شخصی خود زدیم و از خودگذشتگی کردیم، بیش از یک سال و نیم درگیر بودیم و پروژه علاوه بر خودمان، تمام خانواده‌هایمان را هم تحت تاثیر قرار داده بود. البته این موضوع، به این معنی نیست که بگویم جان نثار بودیم و یا به عبارتی تعصب کورکورانه به داتین داشتیم. ما بابت کاری که انجام دادیم، حقوق دریافت کردیم اما شاید این پول ارزش چندانی دربرابر لحظاتی که ما می‌­توانستیم با خانواده بگذرانیم یا دستاوردهای شخصی غیرکاری داشته باشیم، نداشت اما همه ما در یک موضوع مشترک بودیم و آن این بود که فرزندان خانواده داتین بودیم و ساعات بسیاری از عمر و جوانی‌مان در داتین طی شده بود و موفقیتش، موفقیت تک ­تک ما بود. ما می­‌خواستیم برنده باشیم و جز به برنده بودن فکر نمی­‌کردیم.

تجربیات مدیریتی

من در این پروژه هم نقش مدیریتی داشتم و هم نقش فنی. اگر بخواهم از تجربیات مدیریتی این پروژه چه در حوزه محصول و چه در حوزه مهاجرت بگویم چند جمله کلیدی دارم!

  1. سعه صدر و درک فرهنگ سازمانی کارفرما اولین رمز ورود به دژ مستحکم اوست. باید فرهنگ سازمانی آنها را شناخت و متناسب با آن با آنها تعامل کرد. کارفرمایان دولتی معمولا سن بالاتری دارند و فرهنگ سازمانی حاکم بر آنها با فرهنگ موجود در سازمان‌های خصوصی بسیار متفاوت است. اولین گام در ورود به این سازمان‌ها شناخت فرهنگ حاکم و تعامل با آن است.
  2. اگر یک مدیرمحصول هستید بدانید و آگاه باشید شناخت فضای کاری و تجربه کاری مشتری شما بسیار مهم است. ممکن است شما یک محصول موفق و بسیار کاربردی داشته باشید که در جاهای مختلف جواب گرفته اما برای مشتری جدید شما بسیار غیرکاربردی است. پس اصرار به استفاده از آن نکنید شاید لازم باشد تغییراتی برای آن مشتری پدید آورید.
  3. اعتماد به نفس و قاطعیت در موارد لازم است. به دانسته­‌های خود ایمان داشته باشد و در موارد لازم راه­ حل بدهید. لزوما آدم‌­های مسن­‌تر و باسابقه­‌تر بیش از آنچه شما می­‌دانید، نمی­‌دانند.
  4. نکته بعدی این است که مثل یک نخ و سوزن باشید. بین بخش­‌های مختلف یک سازمان در راستای حصول به آنچه می­‌خواهید ارتباط برقرار کنید و از تکه­ پارچه‌های آنها برای خود یک لباس مناسب بدوزید!
  5. همواره بدانید در یک پروژه بزرگ شما یک جز از کل هستید و به تنهایی موفق نمی­‌شوید. ممکن است شما در حوزه خود بسیار موفق باشید اما اگر سازمان بر اثر عدم تعامل بخش­‌های موفق، ناموفق شود قطعا شما هم ناموفقید و زحماتتان بر باد رفته است!
  6. هیچ‌­گاه از شکست نترسید. ما همه بارها و بارها شکست خورده‌­ایم تا راه موفقیت را یاد بگیریم. تجربه‌های ما، مثل نورافکن‌هایی هستند که مسیر زندگی ما را روشن می­‌کنند که به قول مولانا «هرکه رنجی برد، گنجش شد پدید / هرکه جدی کرد بر جودی رسید» .
  7. بخواهید و بخواهید و بخواهید و برای خواسته­‌های‌تان تلاش کنید. البته خواسته‌­های معقول نه این مواردی که سخنرانان انگیزشی در گوش ما فرو کرده‌­اند. نا امید نشوید. برای هر مشکل قطعا یک راه‌حل وجود دارد؛ فقط باید گاهی از اوقات چشم‌ها را شست و مساله را از زاویه دیگری دید.