فرضیه ی خدا باقی جهان است!

حتما شما هم اخبار و تحقیقات این روز های منجمان دانشمندان را در خصوص پدیده هایی با نام های ماده ی تاریک و انرژی تاریک شنیده اید. این پدیده های پیچیده و ناشناخته که از مباحث داغ این روز های اخترفیزیک است، خیلی زود توانست مخاطبان خاص خود را پیدا کند و در اذهان جای خودش را به عنوان یک موضوع ارزشمند و قابل مطالعه باز نماید.

خلاصه ای از ماده تاریک و بررسی آن از ابعادی دیگر

ماده تاریک ( Dark Matter ) که به همراه انرژی تاریک ( Dark Energy ) به گفته ی دانشمندان اخترفیزیک مابقی جهان ما - یعنی هرچیز جز سیارات، ستاره ها و کهکشان ها - را شکل می دهند، نام دو گونه از ناشناخته ترین کشفیات بشر است که با توجه به پیچیدگی های عمیق آن، هنوز دست نخورده باقی مانده است.

لغت تاریکی در نام این دو عنصر بزرگ هستی، بار سیاهی و تیرگی نداشته، بلکه به دلیل بی رنگی آنها که در نتیجه آن مشاهده ی مستقیم آن ها را غیر ممکن میسازد به نام این دو عنصر افزوده شده است.

ما این دو را نمی بینیم اما " اثر آنها را حس میکنیم" که این اثر در پدیده ی " انتقال به سرخ نور " ، تصاویر دارای همگرایی گرانشی و انحداب تصویر کهکشان های دور دست، حضور ماده تاریک را اثبات میکند.

این ساختار اگرچه تصویر مستقیمی از خود به ما نمی دهد، اما در کنار انرژی تاریک، به عنوان تنها دلیل " انبساط جهان " ارائه گردیده که حضور چنین نظریه ای برای چیزی در چنین ابعادی خود یکی از شگفتی های حول این ماده و موضوعات وابسته به آن است.

برداشت ما از تمام موارد بالا میتواند چنین باشد:

ماده تاریک تنها عامل فرسایشی فاقد اصطکاک است که به دلیل ساختار تشکیل دهنده ی آن غیر قابل رویت بوده اما اثر خود را بر پدیده ها، موجودات و ... گذاشته و همیشه و همه جا وجود دارد.

تحلیل ساده جهان

خب تقریبا امروزه همه ی ما با توجه به کشفیاتی مانند سیاه چاله ی مرکز راه شیری ( کمان A یا Sagitarius A ) ، کهکشان هایی با فاصله ی بیش از 12 میلیارد سال نوری و ... که تحلیل های عمیقی را برای درک کیهان به ما ارائه کرده اند، به این نتیجه رسیده ایم که ابعاد جهانی که ما متصور آن هستیم چیزی بیش از 3 بعد است؛ این عدد حداقل 4 بعد نسبیت آلبرت انیشتین را تا فرضیات و نظریات اثبات نشده نتیجه گرفته شده از اصل عدم قطعیت هایزنبرگ که ابعاد جهان را تا 12 بعد و بیش از آن گسترش میدهد، میرساند و همه ی اینها تنها محصول تخیل بشر نیست.

چنین پیچیدگی عمیقی در ابعادی کیهانی که ما هنوز به عنوان گونه ی انسان، پا از قمر سیاره ی مادر یکی از سیارات یکی از خورشید های یکی از بازوهای یکی از کهکشان های یکی از خوشه های آن فراتر نگذاشته ایم، یعنی دانستن 0 مطلق از 0 حدی تخیل کیهانی که تنها یک بعد از ابعاد بالاتر خود را شامل میشود! میدانید حقیقت این است که اینها همه اش فرضیه نیست و خیلی جاها فیزیک و ریاضیات ما در توجیه برخی پدیده ها با عجز فراوان کم می آورد.

گزارشی از اصل عدم قطعیت هایزنبرگ

اصل عدم قطعیت هایزنبرگ شامل دو بخش بسیار مهم و اساسی است که به شرح زیر قابل تعریف است که به لحاظ علم فیزیک به خصوص فیزیک ذرات غیر ممکن است؛ اما آزمایش های متعدد این اصل را به اثبات رسانده است. بر این اساس فرض اول را داریم:

1. در هر اتم، یک الکترون میتواند در آن واحد در دو نقطه باشد!

این فرض اول است که به طور کلی ناقض بسیاری از قوانین فیزیک است؛ اما فرض دوم از اولی هم عجیب تر است؛ برای فرض دوم داریم:

2. در هر اتم، یک الکترون نه تنها میتواند در آن واحد در دو نقطه باشد، بلکه باید یک چنین باشد!!!

در واقع اصل عدم قطعیت هایزنبرگ ، خاصیت بنیادین و گریز ناپذیر جهان است.

ارتباط جهان های موازی و اصل عدم قطعیت هایزنبرگ

جهان های موازی، پدیده ی اثبات نشده و رد نشده ای که یکی دیگر از موضوعات داغ مباحث فیزیک به ویژه فیزیک کوانتوم است، موضوعی نیست که بتوان آن را به سادگی توضیح داد و یا تشریح نمود، اما سر کله ی این پدیده بعضی جاها در فیزیک پیدا میشود. این امر موجب میشود که به موضوعی قابل مطالعه و جدی در فیزیک مبدل شود.

اگرچه بسیاری از تناقضات نتیجه گرفته شده از جهان های موازی در فیزیک، با فیزیک قابل توجیه نیست، اما در ریاضی همان پدیده ها کاملا منطقی به نظر میرسند! اما علیرغم تمام در هم تنیدگی های فیزیک و ریاضی، این فیزیک است که باید برای آنها پاسخی منطقی پیدا کند نه ریاضیات.

برای دستیابی به اطلاعاتی مفید در این خصوص به شما توصیه میکنم در خصوص آزمایش گربه ی شرودینگر یا سایر آزمایش های مربوط به برخورد ذرات از منبع پرتوزا مطالعه ای درخور داشته باشید.

این اصول که بنیان مباحث اولیه جهان های موازی هستند، ارتباط عمیق و تنگاتنگی با اصل عدم قطعیت هایزنبرگ دارند.

برداشت ما از هستی

ما گونه های دوپا از مخلوقاتی که در جای جای کهکشان ها پراکنده شده اند، برداشت های متفاوتی از هستی داشته ایم. یکی از این برداشت ها که منشا خلقت خود ما بود؛ ارجاعات ما به نظریه های حول فرگشت انسان و نظریه ی داروین بود. این نظریه های علمی و غیر علمی امروزه قدری به واقعیاتی که خالق هستی بارها بر آن تاکید نموده است نزدیک شده اند و دانشمندان ما این حقیقت را بر ما آشکار نموده اند که از غبار میان ستاره ای خلق شده ایم. منطبق بر منظوری که خداوند بارها در همه ی کتب آسمانی بر خلقت انسان از خاک ( گل ) تاکید کرده است.

خب به هر حال خدا هیچوقت آدرس اشتباه نمی دهد!

توصیف خدا از خودش

شاید بارز ترین آیه ای از قرآن که به دلیل تکرار مدامش در خاطر همه ما نقش بسته است، آیه ی "الله نور السماوات و الارض " باشد. این کتاب مقدس که در ادامه ی تورات و انجیل آدرس دهی های مخفیانه ی خداوند از ناشناخته های هستی برای مخاطبان آن یعنی گونه ای دوپا به نام انسان است؛ به قدری رمز آلود است که تفاسیری پیچیده و فوق العاده عمیق از ساده ترین آیات آن میشود برداشت نمود.

خب خداوند بارها خودش را نور آسمان ها و زمین معرفی کرده است و بعضی جاها مانند آیه ی 35 سوره ی نور این بیان تفاوت عمیق تری با بقیه جاها دارد:

خداوند نور آسمان ها و زمین است مانند چراغدانی که در آن چراغی و آن چراغ در شیشه ای که گویی اختری فروزان است که از درخت خجسته ی زیتونی که نه شرقی است و نه غربی افروخته میشود نزدیک است كه روغنش هر چند بدان آتشى نرسيده باشد روشنى بخشد روشنى بر روى روشنى است‏ خدا هر كه را بخواهد با نور خويش هدايت مى ‏كند

و بعد خودش در نقض همین آیه در ادامه اش میگوید:

و اينها را خداوند برای بشر مثال میزند و خدا به هر چيزى داناست

حکایت این آیه، حکایت حضرت موسی در تور سینا است که خواست خدا را ببینید و "ارنی" گفت و خدا در پاسخ وی گفت: هرگز مرا نخواهی دید " لن ترانی"

چو به کوه تور رفتی ارنی مگوی و بگذر - که نیرزد این تمنا به جفای لن ترانی

- به گمانم از سعدی

خدا بر اساس گفته هایش نور است و ماهیت علمی نور هم انرژی است. اما همانطور که میدانیم نور به هیچ عنوان چیز ساده ای نیست. همان سوال انیشتین را که پایه ی اصلی نسبیت است را از خود بپرسید:

اگر با سرعت نور حرکت کنید و به آینه بنگرید چه خواهید دید؟

با علم به اینکه خداوند تازه اینها را برای ما مثال میزند!

از سایر خصوصیات خداوند به ازلی و ابدی بودن او و همچنین نزدیک بودن اش با ما تا اندازه ای که میگوید: "و ما از رگ گردن به شما نزدیک تریم" ؛ میتوان اشاره نمود که در ادامه موضوعی مورد بحث است.

پس ما در واقع خدا را نمیبینیم اما اثرش را حس میکنیم !!

برداشت های انسان از خدا (خداشناسی انسان ها)

در مورد خدا در تمام ادیان خداباور جهان با پارامتر های یکتایی و بی همتایی خداوند که در جای جای این کره ی خاکی پراکنده شده اند، یک گرایش یهودیت نظر متفاوت و بسیار جالبی در خصوص خداوند دارد که در این مقاله به طور کامل توضیح داده شده است و ما در ادامه آن را تحلیل میکنیم.

این مقاله که مربوط به اسنی هاست، باور اسنی ها را اینطور تشریح میکند که خداوند در اصل تاریکی است. خب تقریبا منطقی است!! اما از چه بابت:

  1. نور نیازمند منبع است اما تاریکی از هر چیزی بی نیاز است و در واقع نور می‌آید و می‌رود اما تاریکی همچنان برجاست.
  2. نور نه ازلی و نه ابدی است چراکه بالاخره با پایان یافتن انرژی اش از بین میرود اما تاریکی ازلی و ابدی است طوری که یک اختر فیزیکدان آمریکایی چنین میگوید: " اگر تمام لامپ های کیهان [ستاره ها] خاموش میشدند، چیزی جز تاریکی مطلق باقی نمی ماند!!

«اسنی»‌ها تنها سنت تاریخ بشرند که می‌گویند: خدا تاریکی مطلق است؛ سیاهی نامتناهی؛ همچون تیره شبی بی‌پایان. و در ادامه باید گفت: چرا همه جا خدا را مظهر نور دانسته‌اند؟... نه به این دلیل که خدا نور است بلکه به این دلیل که انسان از تاریکی وحشت دارد.

و یادتان نرود که: و اينها را خداوند برای بشر مثال میزند و خدا به هر چيزى داناست.

به فیزیک باز گردیم

ماده ی تاریک که در بند های ابتدای این مقاله در خصوص آن توضیحاتی ارائه شد، به نظر من به خوبی با فرضیه ی اتر (در فیزیک) هماهنگ است و فضایی آکنده، منعطف و بی رنگ را توصیف میکند. این توصیف که در واقع از ماده ای نامرئی سخن به میان می آورد، با توجه به داشتن ماهیت های ماده در درون خود میتواند در معادله ی نسبیت جای گیرد که خب قطعا خروجی آن انرژی است چون انیشتین معتقد بود ماده = انرژی است.

پس با چنین فرضی حقیقتا خداوند از رگ گردن به ما نزدیک تر است و آیه ی زیر به درستی قابل معنا شدن است:

« فَإِذا سَوَّيْتُهُ وَ نَفَخْتُ فيهِ مِنْ رُوحي‏ فَقَعُوا لَهُ ساجِدين‏ ـــــــ هنگامى كه او (آدم) را نظام بخشيدم و از روح خود در او دميدم، براى او به سجده افتيد!»

پس اگر چنین است چرا خداوند میگوید نور؟

نور تا امروز سریعترین پدیده ای است که بشر شناخته است. در واقع خدا نور را مثال میزند تا محدودیت نداشته ی خویش را در جابه جایی در ابعاد فیزیکی و فرافیزیکی به طور کاملا ملموس به تصویر بکشد.

همچنین نور طبق نسبیت تنها عنصر هستی است که میتواند در ابعاد مختلف کیهانی و فراکیهانی سفر کند که در چنین حالتی جسم مسافر همراه نور به ذره تقسیم میشود که عملا غیر قابل رویت است؛ بر همین اساس است که خداوند میفرماید آسمان ها، نه آسمان!

درواقع نور مقید به هیچ مکان زمانی نیست، این ویژگی درست مثل یکی از ویژگی های خداوند است.


کلام آخر

حالا بیایید با یک نتیجه گیری ساده از مباحث قبل، به این فرض بی اندیشیم که تمام آنچه ما نمیبینیم خداست. این نه به آن معنا که آنچه ما میبینیم خدا نیست، بلکه دقیقا به این معنا که با توجه به اینکه ما در واقع چیزی نمیبینیم، پس هرچه نمیبینیم خداست.

خدایی که خودش هم میگوید "لن ترانی" و ازلی و ابدی است و هرچه هست مطلق است و خیلی با آنچه بعضی از ما متصور ایم فرق میکند. خدایی که در ساختار ذره همان چیزی را آفریده که در ابعاد یک ابرخوشه ی کهکشانی با نام ابر خوشه ی سنبله یا ابرخوشه ی لانیاکیا!

بنده نسبت به ابعاد مذهبی و اعتقادی این مقاله اطلاعاتی ندارم، اما این فرض نه تنها ناقض و خدا نیست، بلکه اثبات وی نیز هست. همچنین این فرض با توجه به آنچه پیشتر رفت، خداوند را در ابعاد گرایش های متریالیستی توجیه نمیکند؛ اما در مفهومی ذهنی، وی را تا حدودی فیزیکی تر تشریح میکند.

همچنین ادبیات این مقاله از ادبیات یک رساله ی علمی برای ارائه ی یک فرضیه یا نظریه فاصله ی زیادی دارد ؛ اما قصد فقط بیان یک دغدغه ی ذهنی بود که امروز در اندیشه هایم ساختار منظم تری یافته است؛ بنابراین تصمیم به انتشار آن گرفتم.


منابع:

New study confirms humans made cosmic dust
Is the origin of life just cosmic dust in the wind?

آیه ی 35 سوره نور

خدا «تاریکی» است نه نور!
اصل عدم قطعیت هایزنبرگ