نوشتههای این کاربر میتواند وقت شما را تلف کند. دربارهی او: http://vrgl.ir/9MfDq
از «تزریق» آرزوها و اهداف به خودمون و دیگران دست برداریم.
قبلا به بهانههای مختلف راجع به آرزوها و اهداف حرف زدم.
مخصوصا دربارهی جنبههای منفیشون.
- دربارهی اینکه هدف گذاشتن و دنبال کردنش «میتونه» شادیمون رو تحت تاثیر قرار بده و ما رو همیشه در وضعیتِ نارضایتی قرار بده. (مایندسِتی که هدف براش خیلی مهمه فقط لحظهای که به هدفش میرسه خوشحاله، قبلش داره تلاش میکنه بهش برسه، و بعدش دنبال هدف بعدی میره.)
- یا اینکه تاکید کردن بیش از حد روی اهداف باعث میشه دنبال میانبرها بریم و برای رسیدن به هدف دست به هر کاری بزنیم. حتی اگه اون کار فریب دادنِ خودمون و تقلب کردن باشه. هدفها خیلی وقتا باعث میشن روی چیزِ نادرستی تمرکز کنیم و از چیزی که واقعا مهمه غافل بشیم، مخصوصا که بسیاری اوقات چیزهای مهم رو نمیشه به صورت عدد درآورد. (کسی رو در نظر بگیرین که هدف مالی برای خودش قرار داده، تاکید بیش از حد روی این هدف باعث میشه شادی و شرافت و حتی ارزشآفرینیِ خودش رو برای کمی پولِ بیشتر فدا کنه.)
- یه مشکل دیگهی هدف گذاشتن اینه که چیزهایی که برایِ الانِ من جذابه لزوما برای ادریسِ پنج سال دیگه جذاب نیست. اونقدر افکار و اولویتها و ارزشهامون در طول زمان دچار تغییر میشه که اهداف بلندمدت ممکنه زمانی که بهشون میرسیم دیگه برامون جذاب نباشن.
توی این پست میخوام راجع به یکی دیگه از خطرهای آرزوها و اهداف صحبت کنم:
تلاش برای رسیدن به آرزوها و اهداف، ما رو تغییر میده.
تغییری که شاید برامون دوستداشتنی نباشه.
بذارین از خودم شروع کنم.
من توی یک سال اخیر خیلی تغییر کردم. یه سری از داستانهایی که بیشتر از ده سال به خودم میگفتم رو تغییر دادم. یه سری خصوصیات که هیچ وقت توم وجود نداشته رو دارم پیدا میکنم. یه سری قابلیتهای جدید پیدا کردم و البته یه سری قابلیتها رو از دست دادهام.
مثلا این روزها نسبت به یک سال پیش زودتر عصبانی میشم و چیزهای بیشتری میتونه برانگیختهام کنه. این باعث شده کارهای شرکت بهتر و منظمتر پیش بره. اعتماد به نفس شغلی و موثر بودنم در شرکت افزایش پیدا کنه. و از طرف دیگه آرامشم کمتر بشه.
آدما رو بیشتر طبقهبندی میکنم (قضاوتشون میکنم) و نقصهاشون بیشتر به چشمم میاد. این خصوصیت باعث شده توی استخدام و اخراج و راهبریِ نیروها بهتر عمل کنم. و از طرف دیگه نایس بودنم رو کمتر کرده.
دربارهی مثبت یا منفی بودنِ این تغییرات حرف نمیزنم. میخوام بگم آرومآروم دارم به یه ادریسِ دیگه تبدیل میشم.
اگه بخوام توی جلسات سطح بالاتر حضور داشته باشم لازمه بیشتر به سر و وضع ظاهریم برسم و کمی لفظ قلم صحبت کردن و سیاستورزی رو یاد بگیرم. اگه این آرزو و هدف رو داشته باشم که توی سازمان فعلی به جاهای بالاتر برسم باز هم لازمه بیشتر «تغییر کنم»، تغییری که ممکنه در آخر چندان مطلوب نباشه برام.
متوجه شدی؟ «تو» در راهِ رسیدن به آرزوها و اهدافت «تغییر میکنی»، با فرضِ موفقیت، در آخر به یک آدم دیگه تبدیل میشی. آیا میخوای به اون آدم تبدیل بشی؟
از الان باید بهش فکر کنی.
چندتا مثال دیگه:
- شعبانعلی یه جایی میگفت قدیمها پیش میومده که برای آدمایی که ازشون متنفر بوده هدیه بخره و بهشون اظهارِ محبت کنه. میگفت این کار باعث میشده سریعتر توی شغلش پیشرفت کنه ولی حسش نسبت به خودش رو خراب میکرده.
- دیاچاچ میگفت من توی کسب و کارم اولویتهایی دارم که اگه بخوام بیزنسم رو بزرگ کنم باید روی اون اولویتها پا بذارم. میگفت ما میتونیم پول بیشتری به بیسکمپ تزریق کنیم و بزرگتر بشیم، ولی دیگه بیسکمپ اون چیزی نیست که عاشقش باشیم و از کار کردن توش لذت ببریم.
- اینو از زبون ست گودین هم شنیدم. فکر کنم توی پادکست تیم فریس بود که میگفت یه زمانی یه شغلِ خیلی پردرآمد بهم پیشنهاد شد، ولی اگه میخواستم قبولش کنم دیگه «من نبودم»، باید کارهایی میکردم که دوستشون نداشتم، و به همین خاطر قبولش نکردم. میگفت چون هر سال یه وبلاگ پولدارترین آدمها رو فهرست میکنه دلیل نمیشه که من هم اولویت یکم رو پول قرار بدم. و البته از یه عددی به بعد پول بیمعنی میشه. ارتباط چندانی با شادی و تلاش و ارزشی که خلق کردی نداره.
- حتی یه نقل قول مشهور از نیچه هم در این رابطه وجود داره:
به کسایی فکر کنین که رویاهایی از جنسِ «رقابت» و «اثباتِ خود» و «انتقام گرفتن» دارن. رویاهایی که به خاطر یک سری اتفاقات توی سنین پایین در وجودشون کاشته شده، سالها عمرشون رو میبلعه، آسایش و آرامشون رو به خاطرش فدا میکنن، و در آخر به یک هیولا تبدیلشون میکنه ....
- یک مثال دیگه اتفاقیه که توی شبکههای اجتماعی و محتوا میافته.
یه سری متریکِ برای محتوا وجود داره. متریکهایی که صاحب پلتفرم برای اهداف خودش تعیین کرده، اهدافی که ممکنه با اهداف ما همسو نباشن. مثلا ویرگول یه دکمهی لایک میذاره یا تعداد بازدیدها و فالوئرها رو میشمره. این متریکها ممکنه برای ما نامربوط و مضر باشن. ولی چون به طور پیشفرض شمرده میشن خیلیهامون توی تلهشون میافتیم.
من برای اینکه فالوئر یا لایک یا بازدید بیشتری داشته باشم «تغییر میکنم».
ممکنه سطحیتر بنویسم، یا سعی کنم همه رو از خودم راضی کنم، یا جلفتر باشم. (اتفاقی که توی اینستا داره می افته رو ببینین.)
به همین خاطر بود که وقتی توی اینستا بودم به خودم یادآوری میکردم که من حداکثر ۱۰هزار فالوئر خواهم داشت. مدلِ محتوای من، و ادریسی که دوست دارم باشم هیچ وقت ۱۰۰هزار فالوئر نخواهد داشت. دوست نداشتم به اون ادریس تبدیل بشم.
خب حالا میگی چکار کنیم؟
بدون رویا و هدف که نمیشه زندگی کرد.
چندتا پیشنهاد که الان به ذهنم می رسه اینها هستن:
- اولا حواسمون باشه رویاها و اهداف صرفا یک سری ابزار هستن. بسیار هم قدرتمند هستن اگه هوشمندانه انتخاب بشن و با دقت ازشون استفاده بشه. انتخاب و استفاده ازشون ظرافت داره. این نوشته سعی داره حواسمون رو متوجه ظرافتها بکنه، نه اینکه به کلی کنارشون بذاریم.
- تا جای ممکن سنجههای خودمون رو داشته باشیم. هرچقدر معیارهای موفقیتمون معیارهای پیشفرضِ پلتفرمها و خانوادهها و دوستان و جامعه باشه خطرناکتره. اصلا «رویا و هدفِ تزریقی» یعنی همین چیزهایی که از بیرون میگیریمشون. توی این راه باید استقلال و کمی خلاقیت داشته باشیم. (مثلا توی ویرگول شاید شمردنِ تعداد کلماتی که مینویسیم از خیلی از سنجهها مفیدتر باشه. یا تعداد صفحاتی که برای نوشتنِ یک مطلب میخونیم. و ...)
- به جای اهدافِ بیرونی و اینکه «کجا میخوایم باشیم؟» به این فکر کنیم که «چه کسی میخوایم بشیم؟»
ادریسِ جذاب از نظر من چه شکلیه؟ چه توانمندیها و خصوصیاتی داره؟ و بعدش به این فکر کنیم که چنین کسی چه شرایط بیرونیای داره. (البته وقتی هدفِ درونی میذاریم متوجه میشیم که شرایط بیرونی واقعا اهمیت چندانی ندارن.) - برای سبک زندگیمون رویاپردازی و هدفگذاری کنیم.
روزِ ایدهآل از نظر تو چه شکلیه؟ ترجیح میدی ۲۴ ساعتت چطوری بگذره؟
دوست داری چه کارهایی انجام بدی؟ با چه کسایی معاشرت کنی؟
(عمیق فکر کن. واقعا خوردن و خوابیدنِ ۲۴ ساعته برای وجودِ ما ارضاکننده نیست، من تجربهش کردم. تو هم میتونی تست کنی.) - این سوالِ سعید هم میتونه مفید باشه:
دوست دارین شبیه چه کسی باشه زندگیتون؟ (همهی اجزای زندگیتون نه فقط یک برشِ جذاب ازش.)
- خواهشا تا جای ممکن به بچههاتون آرزو و هدف «تزریق نکنین». بذارین خودش پیش بره ببینه کیه و از زندگی چی میخواد. (من هیچ وقت برای علی رویاپردازی نمیکنم. حتی نمیدونم تا دو سال دیگه زنده است یا نه. توی مسیر کنارش هستم، کمکش میکنم و از بودن کنارش لذت میبرم، یه سری مهارت و توانمندی در کنار هم یاد میگیریم، ولی برای آیندهش برنامهریزی نمیکنم.)
- اهداف و چالشهای غیرمعمول و احمقانهی کوتاهمدت برای خودتون بذارین. اگه خوش شانس باشین یه سری خصوصیات بهتون اضافه میشه که فراتر از تصورتون مفید و جذابن. اگرم بدشانس باشین چون کوتاهمدت بودن ضرر چندانی نمیکنین.
- به طور کلی همزمان با رصد کردنِ شرایط بیرونی، تغییراتِ خودتون رو هم رصد کنین. شاید لازم باشه با توجه به شرایط درونی بعضی از اهداف بیرونی رو حذف کنین یا تغییرشون بدین.
دین به دنیا فروشان خرند، یوسف بفروشند تا چه خرند؟
این شعر سعدی رو اولین بار از میثم مدنی شنیدم.
اگه حواسمون به «خودمون» نباشه، ممکنه وجودمون رو برای چیزی از دست بدیم که ارزشش رو نداره.
به همین خاطر بهتره از «تزریق» آرزوها و اهداف به خودمون و دیگران دست برداریم.
پانوشت:
اگه این نوشته براتون جذاب بودن لطفا در توییتر و تلگرام به اشتراک بذاریدش.
شاید این دوتا نوشته هم مفید باشن:
ادریس هستم. و این هفتمین پست از این سری نوشتهها هست.
برای اینکه همدیگه رو گم نکنیم و نوشتهها رو راحتتر دریافت کنی کدومو ترجیح میدی؟
کانال تلگرام؟ اکانت توییتر؟ یا خبرنامهی ایمیلی هفتگی؟
نوشتههای قبلی:
دربارهی ترس (در حاشیهی اتفاقات دو سه هفتهی اخیر)
سیگنال یا نویز؟ (سه نقل قول از نسیم طالب و یه توضیح کوچیک)
مواجه شدن، ضربه خوردن، زخمی شدن، یاد گرفتن و رشد کردن.
مطلبی دیگر از این انتشارات
کلمات را نکُشیم.
مطلبی دیگر از این انتشارات
۶ توصیه و تمرین ساده برای بهتر فکر کردن
مطلبی دیگر از این انتشارات
«دربارهی زندگیِ بدونِ رقابت» یا «چرا باید دیاناِی خودمان را در آغوش بکشیم؟»