نوشتههای این کاربر میتواند وقت شما را تلف کند. دربارهی او: http://vrgl.ir/9MfDq
دربارهی دوام آوردن (در این روزها)
بین خودمون بمونه، یک روزهایی بود، همین پنج شش سال پیش،
هیچ پساندازی نداشتم و درآمدم به سختی برای دو نفر کافی بود.
تقریبا هیچ مهارتی نداشتم. توی اطرافیانم کسی رو نمیشناختم که بتونه برای پول درآوردن کمکم کنه و راهی جلوی پام بذاره. هر چند وقت یکبار شغل عوض میکردم و هنوز نمیدونستم در چه زمینهای میخوام کار کنم.
با وسواس فکری درگیر بودم. ولی پولِ درمانگر اونقدر برام زیاد بود که چند جلسه رفتم و منصرف شدم از ادامهی فرایند درمان.
یادمه چند بار پیش اومد که منتظر بودم پولی به دستم برسه و پولهام کاملا تموم شده بود. یعنی در حدِ پونصد تومن برای خرید نون هم نداشتم.
اون موقع میشد منکارتها رو بفروشی، گمون کنم قیمتش ۵ تومن بود. منکارتم رو میفروختم تا بتونم برای یکی دو روز آینده برای خونه خرید کنم.
یک زندگیِ کاملا شکننده.
البته خوششانس بودم.
قبل از اون روزهای سخت به طور اتفاقی چندتا قله رو فتح کرده بودم.
به تواناییهای خودم و گردشِ روزگار باور داشتم.
توی سالهای قبلش یک سری سپرهای روانی در وجودم توسعه پیدا کرده بودن. (البته بعضی از ژنهام هم کمکحالم بودن.)
و از همه مهمتر، همراهی داشتم که شمعِ شبهای تاریک و شیرینی روزهای تلخم بود.
دایرهی اختیارم کوچیکتر از الان بود.
ولی سعی میکردم به تفریحهام جهت بدم. (همون روزها بود که توی وبگردیهام با شعبانعلی و متممیها و ست گودین و ... آشنا شدم.)
راحت به دیگران پول قرض میدادم.
با اینکه ظاهرا چارهای نداشتم خودمو «بیچاره» نمیدونستم.
توی سالهای قبلش بدبیاریهای زیادی آورده بودم ولی «بدبخت» نبودم.
شاید چون میدونستم اون روزها یک بازهی محدود و گذرا از زندگیم هستن:
این نگاه رو توی ماههای اخیر هم سعی کردم داشته باشم.
اخیرا مشکل خاصی نداشتم. (در مقیاس فردی و خانوادگی)
خودم و عزیزانم سالم بودیم. به اندازهی کافی پول داشتیم. و به طور کلی هر چند ماهی که میگذشته از نظر خودم تبدیل به ادریسِ بهتری میشدم.
به همین خاطر توی یکی دو سال گذشته چندین مرتبه به خانمم گفتم که منتظر یک رنجِ بزرگ باشه. چند وقتیه که زندگیمون سربالایی بوده و خب این منطقی نیست. با آمار و ریاضی نمیخونه:
مدتهاست که منتظر ترس، گرسنگی، ضرر مالی و جسمی و از دست دادن بخشی از چیزهایی که برام عزیزن هستم.
نمیگم انشاالله اتفاق نمیافته. نمیگم خدا رو شکر که تا الان اتفاق نیفتاده.
میدونم که دنیا (خدا) به خاطر من قواعد بازی رو تغییر نمیده. پس برای تغییر قواعد بازی هیچ تلاشی نمیکنم. (حتی دلم هم نمیخواد قواعد تغییر کنن، همونطور که دلم نمیخواد آسمون بنفش باشه.)
فقط دوست دارم بازیکنِ خوبی باشم.
اونقدر خوب بازی کنم که بالا و پایین زندگی روی کیفیت بازیم تاثیری نذاره. و حتی مرگ هم جزئی از زمین بازیم باشه.
البته راه درازی برای تبدیل شدن به چنین آدمی در پیش دارم.
این روزها همهمون تلاطمِ این کشتی رو حس میکنیم.
همهمون به سختی روی پاهامون ایستادیم و با وحشت به موجهای بزرگتری که دارن به سمتمون میان زل زدیم.
روزی نیست که یک خبر بد ذهنمون رو مشغول نکنه.
و تقریبا خریدی نیست که با آسایش انجام بشه. (حتی خریدهای روزانه هم بدون عذاب وجدان و ناراحتی برای اقشار ضعیفتر جامعهمون انجام نمیشن.)
من توی این شرایط هم سعی میکنم روی خوب بازی کردن تمرکز کنم.
سعی میکنم در مقابل بعضی چیزها خودم رو به ندیدن و نشنیدن بزنم. و بدون برنامهریزی بلندمدت یا تلاش برای تاثیرگذاری روی یک جامعهی بزرگ، سرگرمِ دایرهی اختیارِ محدودِ خودم باشم.
سعی میکنم به جای اینکه به یک مشکل بزرگ با پیچیدگیهای زیاد نگاه کنم و دچار فلج تصمیمگیری بشم، سهتا کارِ مهمِ امروزم رو انجام بدم، لاگهای روزانهم رو پر کنم، و باعث خوشحالی و دلگرمی و رشدِ آدمای اطرافم باشم.
میدونم که مغزِ من توانایی پردازشِ محدودی داره و اساسا بعضی مسائل قابل پیشبینی و قابل کنترل نیستن، تلاش برای حلِ این مسائل نتیجهای جز بُهت و اتلافِ فرصت نداره.
میدونم که این روزها هم میگذرن و چیزی که برامون میمونه سرسختیِ حاصل از زندگی در این روزهاست.
میدونم که سکهی طبیعت هرچقدر هم نامتقارن و ناعادلانه باشه بالاخره یک روز روی خوشش رو به ما و کشورمون نشون میده.
پانوشت:
منظور از تمرکز روی دایرهی کنترل این نیست که گور بابای بقیه. طبعا هر تصمیم عاقلانهای برای اختصاص منابعمون به عموم یا قشر خاصی از جامعه میتونه مفید باشه. بحث من اینه که حواسمون باشه دردها و نابهسامانیهای موجود همهی توجه و انرژیِ روانیمون رو به خودش اختصاص نده.
تفاوت هست بین کسی که با پیگیری اخبار خودش رو فلج میکنه، و کسی که بخشی از دردها رو آگاهانه انتخاب میکنه و سعی میکنه التیامبخش باشه.
در همین رابطه:
چه باید کرد؟ - محمدرضا شعبانعلی
Titanic (1997) - Nearer My God To Thee Propior Deo Version
امروز اولین خبرنامهی ایمیلی رو ارسال کردم. در صورتی که ایمیلتون رو ثبت کردین inbox و spam ایمیلتون رو چک کنین. اگه ایمیلی دریافت نکرده بودین حتما بهم ایمیل بزنین و بگین: edris.mirveysi روی جیمیل.
همچنان میتونین نوشتههای بعدی رو با کمک کانال تلگرام و توییتر دریافت کنین.
مطلبی دیگر از این انتشارات
به جای جمع کردنِ سکههای کمارزش، لوبیای سحرآمیزت رو بکار. مرغِ تخمطلا بالای ابرهاست.
مطلبی دیگر از این انتشارات
کوتاه، دربارهی همزیستیِ افکار و ایدهها
مطلبی دیگر از این انتشارات
به جای دنبال کردن مطالب یک نفر، محتوایی که تا حالا تولید کرده رو شخم بزنید