آغاز عشق یا آغاز خلقت ...

توجه : خواندن این ویرگول ملتزم باور به هستیست که از نیست هستی را به وجود آورد.

]d
]d

این ویرگول رو اختصاص دادم به یک خاطره ی شنیدن یک داستان که با گوش کردن بهش دنیام و دنیا بینیم ی جورایی عوض کرد.

داستان آغاز تحول



سکانس اول : بالاتر از سقف

در دروان نوجوانی که ذهنی پر از سوال های جور واجور داشتم یک سوال همیشه گوشه ذهنم به خودش اختصاص داده بود که اون سوال این بود که:

چرا خدا دستش را به خلقت آلوده کرد ؟؟؟...

دوست دارم از این به بعد تو این متن از کلمه خدا استفاده نکنم و بجاش از کلمه هست استفاده کنم که وقتی این کلمه رو می خونید اون دیفالتای ذهنی که از کودکی برامون تعرف شده و توصیف شده براتون تداعی نشه و یا قضاوتی بر اساس اون ذهنیات نشه .

اوایل دوره دانشگاه بود و قصد رفتن از دانشگاه به خونه رو داشتم (رفسنجان به کرمان )و عادت داشتم ی فایل صوتی آماده کنم که تو راه گوش بدم ، توی نت در حال جستجوی ی فایل مناسب بودم و از خوش اقبالیم یا شاید هم به خاطر سوال گوشه ذهنم و ضمیر ناخودآگاهم یک سخنرانی از دکتر الهی قمشه ای رو انتخاب کردم .

سکانس دوم : کنار رفتن پرده

داخل اتوبوس ولوویی قدیمی و خلوتی روی صندلی نه چندان راحتی که کمربند خرابش توجه آدم جلب میکرد کنار پنجره نشسته بودم و جوری بود که قبل از حرکت اگه اتوبوسو با چشمان مبارک بر انداز میکردی حس میکردی قرار به اجزای تشیکل دهندش تجزیه بشه :)).

تو راه لم داده بودم و هندزفری تو گوش و با چشمانی بسته در حال گوش دادن به فایل بودم و گه گاهی به خاطر عبور سریع اتوبوس از رو دست انداز ها و تکان ها پرده کنار میرفت و گرمای افتاب رو روی پوستم حس میکردم که سخنرانی به جایی میرسه که دکتر عزیز میفرمایند:
همه داستان ها با ی داستان اشنا شروع میشه یکی بود یکی نبود که خلاصه داستان آغاز هست .

در ابتدا هست بود به تنهایی و وقتی هست به خودش نگاه انداخت ...


شعوری بی منتها زیبایی بی منتهایی را میبیند

قرار است چه چیزی زاده شود جز عشق

عشق چه چیزیست جز تجلی درک زیبایی؟؟

هست عشق را تجربه کرد و برای به ظهور رساند عشق دست به خلقت زد :) .


سکانس سوم : دنیای زشت یا زیبا ....

همینطور که در فکر غرق شدم کیفم رو بر میدارم و از پله های اتوبوس در حال پیاده شدنم که با خودم فک میکنم شاید منظور از انسان بار هستی رو به دوش دارد منظور به ظهور رساند این عشق هست ، و البته چه دلیل زیبا و ارضا کننده ایست برای خلق شدنم و بودنم :)‌ .

در همین افکار غرق هستم که قدم زنان به سمت خانه میروم .