به کدامین گناه؟!

چرا عجله کار شیطونه یا خون مظلوم روی زمین نمی‌مونه؟

ده سال پیش در جمعی از آدم‌های مذهبی گفتم در بلوچستان دارن هر روز یک نفر رو به جرم قاچاق مواد مخدر اعدام می‌کنند، هر روز یک نفر یعنی یک کشتار سیستماتیک. حتی اگه کاری از دست یه فرد مومن برنیاد، حداقلی‌ترین عمل اینه که اعلام برائت کنه.

گفتند مگه کار درستی نیست؟ کسی که مواد مخدر رو میاره داخل کشور و جوان‌های مردم رو از بین می‌بره، باید ول کنیم بچرخه برای خودش؟

گفتم نیومده به زور بریزه تو حلقشون. خودشون رفتن این مواد رو خریدن.

گفتند جوان عقل نداره، نمی‌دونه داره چکار می‌کنه. یکبار مصرف می‌کنه و بعدش گرفتار میشه.

گفتم جوانی که عقل نداره نیاز به سرپرست داره. باید یقه سرپرست رو گرفت، یا اگه سرپرست نداشت براش تامین کرد.

گفتند همه جای دنیا اگه چاه بکنی وسط خیابون و علامت‌گذاری هم نکنی و درش رو هم نپوشونی و تو تاریکی یه بچه بیوفته توش و بمیره، مسئولیتش باتوعه و میان بازداشتت می‌کنند.

گفتم جریمه می‌کنند. نه اینکه اعدام کنند. خودش که نرفته بچه رو بندازه توش. هرچند که باز واردات مواد مخدر ربطی به چاه بدون علامت نداره. هیچکس به مصرف کننده نگفته بیا بت ویتامین ب کمپلکس بدم، و به جاش ماده مخدر داده باشه!

گفتند این‌ها رو ول کنی دوباره همین کار رو ادامه می‌دن. زندان هم که جا نداره.

گفتم باید دقیقن چطور پول دربیارن؟ اگه تو منطقه اون‌ها راهی برای امرار معاش هست که شما بلدید و اون‌ها بلد نیستند، چرا نمی‌رید برای رضای الهی هم که شده این راه‌های حلال و قانونی رو بشون یاد بدید؟

گفتند هرکس گرفتاری‌های خودشو داره. من کار و زندگیم رو ول کنم برم به اون راه امرار معاش یاد بدم؟

گفتم چطور کسی که مذهبیه به خودش اجازه میده که وقتی می‌بینه در محیطی پرورش یافته که امکانش بوده به پول رسید، به کسانی که در محیط زندگی‌شون مطلقن هیچ چیز نیست بگه «برید یه شغل شرافتمندانه پیدا کنید؟» این چه مذهبیه که به شما اجازه داده اینجوری باشید؟

گفتند مذهب ما به ما گفته برای مال حلال تلاش کنیم.

گفتم یعنی هیچ مشکلی با اینکه اونجا دارن روزی یه نفر رو اعدام می‌کنند ندارید پس؟

گفتند نه!

گفتم به زودی مذهب شما از بین خواهد رفت.

گفتند خیلی‌ها ازین پیش‌بینی‌ها می‌کردند، اما هنوز زنده و پابرجاست.

گفتم اون‌ها عجله داشتند. من ندارم.

قبول ولی چرا دیگه «مادر ستار بهشتی» رو تو راه رفتن سر خاک بچه‌ش کتک می‌زنن؟

هیچ وقت به اون پیرزن به عنوان «مادری که پسرش را کشتیم تا فقط ثابت کنیم زورمان بیشتر است» نگاه نمی‌کنند. به عنوان «زن فاسدی که می‌خواهد به نظامی ضربه بزند که حضرت فاطمه آرزو داشت روزی شکل بگیرد» نگاه می‌کنند. هیچ وقت نمیاد با خودش بگه یه لحظه استاپ کن ببینم، این تعریف دوم از کجا درومد؟ تقریبن هیچ وقت این استاپ رخ نمیده. الان هستند کسانی در همین جا، که استاپ کردن یه جایی، ولی خیلی خیلی کم و استثنایی هستند.
شما مثل بچگی‌های بودا هستید که هنوز نمی‌دونست در دنیا مرگ وجود داره و وقتی رفت بیرون و مراسم دفن جنازه یک نفر رو دید، شوکه شد. شما هم هنوز خبر ندارید که همیشه و همه‌جا، دم و دستگاه دیفالت اون بیرون، برای تبدیل شدن انسان به حیوان توسعه پیدا کرده، نه برعکس. این آدم شدنه که یک کار خاص و ویژه‌ست. و دچار شوک می‌شید. در جوامع متمدن، قوانین و ساختار رو طوری بنیان‌گذاری کردن که انبوه انسان‌هایی که آماده بروز حیوانیت هستند، کمترین آسیب رو به همدیگه بزنند. در جامعه از تمدن جامانده، ابزار کنترلی وجود نداره، پس نه تنها حیوانیت بسط پیدا می‌کنه، بلکه تحسین می‌شه. بنابراین بیشتر در معرضش قرار می‌گیرید، و بیشتر شوکه می‌شید.

«ولی من همکاری نمی‌کنم. اگر مجبور به همکاری شوم، آن وقت خودم را می‌کشم.» هانا آرنت.

حسین رونقی به تازگی پس از آزادی و انتشار گزارشاتی از وضعیت رو به بهبود خود مطلب زیر را در کانال تلگرامی‌اش با عنوان فوق منتشر کرده:

از روزی که آزاد شده‌ام به اندازه‌ای آزار و اذیت، کنترل امنیتی و فشار رسانه‌هایِ دروغگو را افزایش داده‌اید که زندگی عادیم فلج و روند درمان مختل شده است. صریح و شفاف از آنچه رخ داده می‌نویسم و شکی به دلم راه نمی‌دهم.

پایم آسیب دیده بود؟ بله پای چپم حین بازداشت در مقابل دادسرا توسط خفت‌گیرهای لباس شخصی آسیب جدی (شکستگی یا دررفتگی) دیده بود. به گونه‌ای که حتمن باید برای جابه‌جایی (به دلیل ندادن عصا) کمک می‌کردند! برای نداشتن تماس تلفنی تا 39 روز با خانواده، از بحث شکستگی پای راست اطلاع نداشتم. پس از هفته‌ها از هم‌اتاقی‌ها در مورد شکستن دو پا (خصوصن پای راست) شنیدم و همان ‌موقع به بازجوها گفتم: «به خانواده اطلاع بدهید پای راستم سالم است، این بی‌خبری شکنجه مضاعف برای خانواده است» که اطلاع نداده بودند! و با عنوان ممنوع‌التماس بودن حتی اجازه ندادند به مادرم بگویم!

اعتصاب غذا؟ تمام ویدیوها و گزارش پزشک‌ها تا روز 39 اعتصاب غذا در بند 209 و پس از آن توسط سازمان زندان‌ها ثبت و ضبط شده است، که از قوه قضائیه می‌خواهم تمام مستندات تصویری و مکتوب را به صورت کامل برای افکار عمومی منتشر کند. همچنین شهادت هم‌اتاقی‌ها نیز در این مورد موجود است.

در بازجویی از برخی دوستان و معترضان از «حربه» فریب استفاده کرده‌اید که «ما حسین رونقی را مجبور به ابراز ندامت کرده‌ایم» و «شما هیچ نیستید».
اگر ابراز پشیمانی و ندامت یا درخواست عفو و بخششی از من وجود دارد همین امروز آن را عمومی منتشر کنید.

با تمام ضعف‌ها، اشتباهات و کاستی‌هایم با مردم صادق هستم، شما هم به شعار خودتان «النَّجاةُ فی الصِّدق» پایبند باشید.

اساسن قوه قضائیه تمام پرونده‌های من را عمومی منتشر کند؛ آنچه تاکنون با دوربین‌ها از حین بازداشت و انتقال و بازجویی‌ها ضبط شده است و هرآنچه در پرونده‌ها موجود است.

از پای لنگان در دادسرا تا بند 209، تا لحظه‌ای که بازجوی جویای نامتان به پدر و مادرم گفت: «پدر و مادرت مثل خودت اوباش و اغتشاش‌گر و خائن هستند» و یا به من گفت: «تو وطن‌فروش، یار شیطان، خائن، دروغگو و محاربی» و من با آن حال ناخوش حین اعتصاب غذا بغض کردم و اشک ریختم!

لحظه‌ای را که بازجو پس از فحاشی به پدر و مادر می‌گفت: «هنوز اعتصاب غذایی؟ غذا بخور و بنویس! بنویس که پشیمانی. اسم همکارانت را بنویس» و من در پاسخ با بغض و حال ناخوش می‌گفتم: «می‌خواهم بمیرم؛ من تمام شدم. چه کار من دارید؟» و او می‌گفت: «تو تازه شروع شدی!» را منتشر کنید.

لحظه بحث و درگیری با بازجوها در اتاق مصاحبه را منتشر کنید که به زور می‌خواستند مرا در مقابل دوربین بنشانند و جلوی دوربین نرفتم و دم در نشستم و دوربین را به سمت من چرخاندند و پس از درگیری لفظی مرا به سلول برگرداندند! همانجا هم گفتم که: «من جرمی مرتکب نشدم که ابراز ندامت کنم».

بازپرس می‌گفت برای تو «بیم فرار از کشور» وجود ندارد، امنیتی‌ها می‌گویند «بیم فعالیت مجدد» (مصاحبه با رسانه‌های فارسی خارج) وجود دارد!
گفتم من اگر حرفی بزنم روی حرفم می‌ایستم؛ گفت می‌گویند: «رونقی دروغ می‌گوید بارها تعهد داده و عمل نکرده» گفتم یک برگه نشان دهند من تعهد داده باشم!

به بازپرس و دادستان گفتم و نوشتم: «با توجه به شرایط و وضعیتم (وضعیت بیماری و بهبود و درمان) تصمیم گرفته‌ام فعلن تا آخر سال فعالیت سیاسی (با تاکید بر مصاحبه با رسانه‌ها) را متوقف و به شرایط جسمی و درمان بیماری و جراحی مشغول باشم، اگر قصد فعالیت مجدد داشتم خودم به دادسرا می‌آیم».

در عین حال گفتم در شبکه‌های اجتماعی و فعالیت‌های اجتماعی همچون گذشته حاضر خواهم بود و تا همین الان هم روی حرفم ایستاده‌ام حتی با وجود حمله‌های سازمان یافته صدا‌وسیما، رسانه‌های حکومتی و سایبری‌ها، تهدید‌های فیزیکی و فشار روانی وارده به خود، خانواده و اطرافیانم.

واضح می‌گویم و می‌خواهم، صدا‌و‌سیما و رسانه‌های حکومتی از بابت انتشار محتوای دروغ و اتهام‌زنی باید عذرخواهی کنند و اگر مسئولان حکومت ج.ا جلوی حملات سازمان‌یافته صداوسیما، خبرگزاری‌های حکومتی (فارس، تسنیم، مهر و...)، سایبری‌ها، و... را نگیرند واکنش درخوری نشان خواهم داد.
شاید بتوانید امثال من را بازداشت و زندانی کنید، شاید بتوانید در اتاق‌های بازجویی ما را تحقیر کنید، توهین کنید و بغض و اشک ما را ببینید، اما نمی‌توانید مالک اندیشه و خرد ما باشید، نمی‌توانید ما را کنترل کنید، بخرید یا وادار به همکاری کنید. ما انسانیم، ما اراده داریم و ما ایرانیم.

از گفتن آنچه رخ داده نه واهمه دارم، نه خجالت می‌کشم، من هم انسانم، از گوشت و پوست و استخوانم، درد می‌کشم، رنج را می‌فهمم و آسیب می‌بینم، کم می‌آورم، اشتباه می‌کنم اما همیشه سعی می‌کنم همانی باشم که هستم، امروز هم نوشتم تا حداقل بعد از روزها بی‌خوابی و ناآرامی کمی آرام شوم.

همچنین بخوانید از محسن شکاری که در سکوت خبری و غریبانه و بی‌سروصدا کشته شد:

‏⁧ حکمم برای ترسوندنه، بخدا کسی رو که بخاطر سه تا خراش اعدام نمیکنن، خراش‌های طرف حتی بخیه هم نخورده.
‏⁧ حکمم برای ترسوندنه، بخدا کسی رو که بخاطر سه تا خراش اعدام نمیکنن، خراش‌های طرف حتی بخیه هم نخورده.
منبع‌ِ نقل‌قول‌های پست: یادداشت‌های اریک، کانال تلگرامی حسین رونقی، پیج اینستاگرامی ارغوانِ فراهانی
https://virgool.io/@katty.sa/%D8%A7%D8%B2-%D9%86%D9%88%D8%B1-%D8%AD%D8%B1%D9%81-%D9%85%DB%8C-%D8%B2%D9%86%DB%8C%D9%85-%D8%A7%D8%B2-%D8%A7%D9%85%DB%8C%D8%AF-pm7jtzpwnctj