لا اکراه فی الدّین

این آیه یکی از چالش‌هاییه که روبروی نظام و قشر مذهبی طرف‌دارش قرار داره.

شکی نیست نظام برای پیاده‌ساختن سبک زندگی ایده‌آل در جامعه از حذف و سرکوب استفاده کرد (به این و این متن رجوع کنید). خیلی واضحه که این سبک زندگی دقیقاً چیه. سریال‌های آبکی صداوسیما رو ببینید متوجه میشید مثلاً یه خانواده ایده‌آل از منظر مسئولان فرهنگی نظام چیه.

اما بدبختی اینجاست که یه خانواده نرمال ایرانی حتی اون هم نیست.
«در خانه‌های ایران، قهر و مکر حاکم‌اند.»
کاری با استثنائات ندارم. اکثریت همینه.
این هم از اون‌هاست که باید در موردش بنویسم.

حالا اگه کسی علیه این سیاست‌های مبتنی بر حذف و سرکوب اعتراضی بکنه، قشر مذهبی برای توجیه گذشته و حال باطل خودش حتی دست به تحریف معنای دین هم می‌زنه. البته شاید این کار عامدانه نباشه. احتمالا همینه که هگل میگه. قشر مذهبی هنوز در مرتبه فهم انتزاعی قرار داره و به مرتبه عقل نرسیده. احتمال اینکه در مرتبه فهم انتزاعی باشه، بیشتر از اینه که عامدانه در حال تحریف باشه (اگه نمی‌فهمید دارم در مورد چی حرف میزنم، بپرسید).

یه مثال:

جناب ارمیا در این متن در حال تفسیر آیه لا اکراه فی الدّین هستند. این آیه حاکی از اینه که کسی رو نباید مجبور به پذیرش دین کرد. معترضان از این آیه بهره می‌برند تا برای مثال بگن یا روسری یا توسری سیاست غلطی بوده. اما جناب ارمیا تمام تلاشش رو می‌کنه تا از طرفی، آیه رو داشته باشه و از طرف دیگه، این سیاست باطل رو توجیه کنه.

بیشتر توضیح میدم. آقای ارمیا اول کار آیه رو می‌پذیرند:

«اصولا دین از امور قلبی است و نمیتوان دین را با اکراه و زور در قلب کسی وارد کرد.»

و ادعا میکنند که نمیشه کسی رو به زور مسلمان کرد و این کار اشتباهه.

اما در ادامه یه تمایز و تقابل بین دین و دستورات دین ایجاد می‌کنند و اضافه می‌کنند که دین رو نمیشه به کسی اجبار کرد، اما دستورات دین رو میشه:

«در حیطه «عقیده» اجبارراهى ندارد؛ ولى در حیطه عمل، جبر و اکراه هم لازم است و هم قابل قبول است.»

به خیال این دوستان، خود «دین» مجموعه‌ای از عقایده و «دستورات دین» مجموعه اعمالی که دین بر ما واجب می‌کنه.

مشکل اینجاست که تمایزی بین عقیده و عمل و متعاقباً، دین و دستورات دین نیست. یعنی نه اینکه تمایز نباشه، اما رابطه‌شون در اصل این‌همانی در عین تمایزه.

فهم انتزاعی بین همه چیز تمایزهای سفت و سخت ایجاد میکنه، تمایزات ساختگی. مثلا عقیده و عمل رو دو چیز متمایز می‌بینه. اما عقل چون به وحدت در کثرت اعتقاد داره، این‌همانی در عین تمایز می‌بینه. می‌بینه که عقیده و عمل دو چیز متمایزاند اما میدونه که میتونن این‌همان بشن و اصلاً آزادی از این‌همان شدن این دو به دست میاد. توضیح میدم.

عقیده و عمل در عین تمایز این‌همان هستند. هگل در بند 4 خیلی خوب توضیح داده. اما اگه بخوام ساده‌اش کنم، باید اینجور بگم که نظر و عمل یه چیزاند، اما در نحوه وجودشون با هم فرق دارند. به لحاظ محتوی یه چیزاند و به لحاظ نحوه و صورت وجودی‌شون، متمایز. نظر و عقیده به قول هگل وجود فی‌نفسه و درونی اون محتوی است و عمل، ابراز و اظهارِ اون محتوی در خارج از من. یه محتوی است که وقتی از وجود ذهنی برخوردار میشه، اسمش میشه نظر و وقتی از وجود عینی و خارجی برخوردار میشه، اسمش میشه عمل.

این حرف‌ها یعنی چی؟

عقیده و عمل در عین حال که یه چیزاند، ممکنه متفاوت باشند. عقیده فرد ممکنه متفاوت از عملش باشند و این به دلایل مختلف رخ میده: فرد ممکنه در حال ریا باشه و یا اینکه خودش رو نشناسه و یا اینکه به اجبار و اکراه در حال انجام عمل باشه. اما کسی که عقیده و عملش یکی نیست، آزاد نیست. برای آزادی، عمل و نظر باید این‌همان بشن. یعنی زمانی که عمل من در خارج مظهر عقیده و نظر درونی من باشه. این از لوازم آزادی منه. هگل بهش میگه اصل رضایت ذهنی. قرآن هم بهش میگه لا اکراه فی الدّین.

اما برای اطمینان از جعلی بودن تمایز بین دین و دستورات دین، توصیه میکنم این بخش از مقاله دانشنامه اسلامی در مورد دین رو با هم بخونیم:

«قوانین و مقرراتی که در زندگى انسان حکومت می‌‌کند به یک اعتقاد اساسى استوارند و انسان در زندگى خود به آن تکیه داده است و آن تصورى است که انسان از جهان هستى دارد که خود نیز جزئى از آن است. مجموع این اعتقاد و مقررات متناسب با آن که در مسیر زندگى مورد عمل قرار می‌‌گیرد، «دین» نامیده می‌‌شود. این یک تعریف عام از دین است و بنابر آن، هرگز انسان (اگر چه به خدا نیز معتقد نباشد) از دین (برنامه زندگى که بر اصل اعتقادى استوار است) مستغنى نیست.»

و

«شاید جامع‌ترین تعریف از دین با توجه به توضیحات فوق که برخواسته از قرآن است، تعریفی باشد که علامه حسن زاده آملی در رساله‌ای با نام «علم و دین» نموده‌اند: «دین عبارت از برنامه حقیقی و دستور واقعی نگاه‌دار حد انسان و تحصیل سعادت ابدی آن است و همه آداب و متون آن محض علم و عین صواب است.»

دین چیزی نیست به جز مجموعه‌ای از دستورات که ریشه در یه سری اعتقادات دارند. دین مجموعه اعمالیه که ریشه در عقیده و نظر دارند.

دین زمانی آزاده که عمل از سر عقیده و با رضایت خود فرد باشه. اسلام عین آزادی است. پس،

سیاست حذف و سرکوب باطل است.