نانوا هم جوش شیرین می زند...
در سرآغاز زندگی تو را دیدم
این فیلمو به تازگی دیدم و اینقدر منو درگیر خودش کرد که گفتم حیفه معرفیش نکنم، البته قرار نیست در مورد داستانش چیزی بگم و یا اینکه نقدش کنم چون من اصلا منتقد خوبی نیستم !
معمولا هر فیلم درامی با چاشنی عشق برام جذاب نیست اما طعم این یکی خیلی خوب بود، جوری که باعث شد دو ساعت و بیست دقیقه از زمانمو صرف نگاه کردنش کنم، هرچند همه قسمت هاشو دوست نداشتم اما بی انصافی بود اگه بخوام کل فیلمو زیر سوال ببرم.
میدونم هر فیلمی ممکنه نقاط ضعفی داشته باشه و در کل اگه بشینی پای صحبت یک منتقد خوب، بفهمی توش کلی پیام های مخفی برای منحرف کردن ذهن بیننده داشته اما من دلم می خواد از لحظه های بسیار خاص و احساسی این فیلم لذت ببرم.
بنظرم فیلم از ابتدا اوج می گیره و بیننده رو روی صندلی میخبوب میکنه تا بتونه بعدا مفاهیم پیچیده تری رو با یک روند کند و روی مخ به نمایش در بیاره و فکر کنم تقریبا در این کار موفق هم بوده.
موسیقی متن بسیار هوشمندانه در هر صحنه به کار رفته و من عاشقش شدم.
دیدن این فیلم باعث شد احساساتم به جریان بیوفته و متنی در مورد اردیبهشت بنویسم که مدت ها بود می خواستم این کارو انجام بدم اما حسش به انگشتام نمیومد.
در آخر هم فقط می تونم بگم برید نگاه کنید و از دیدنش لذت ببرید.
پ ن : مدتی هست که فعالیتم تو ویرگول خوب نیست و مثل قبل مطالب زیادی رو مطالعه نمی کنم، دلایل خاصی داره که شاید بعدا در موردش بنویسم و اینکه آیا در آینده در ویرگول ادامه خواهم داد یا نه.
در هر صورت از همه شما متشکرم که مطالب منو می خونید :))
19 اردیبهشت 1400
علی دادخواه
مطلبی دیگر از این انتشارات
همون همیشگی...
مطلبی دیگر از این انتشارات
تهدید به گروگان گیری + آشنایی با هیتلر
مطلبی دیگر از این انتشارات
بازی: رقص با حقیقت نقاب دار