دیدن دختر صد در صد دلخواه در صبح زیبای ماه آوریل

نام کتاب: دیدن دختر صد در صد دلخواه در صبح زیبای ماه آوریل
نویسنده:
هاروکی موراکامی
مترجم: محمود مرادی
انتشارات: نشر ثالث


چیزی که بیش از همه موجب ناراحتی است، این واقعیت است که متاسفانه نتوانستم عنوان این کتاب را در وب سایت رسمی هاروکی موراکامی بیابم و این قدری مرا متعجب می کند! چطور کتابی که در وب سایت رسمی یک نویسنده ثبت نشده، ترجمه و منتشر می شود؟ امیدوارم توضیحی برای این مسئله وجود داشته باشد و مترجم و ناشر عزیز این مسئله را کمی شفاف سازی کنند.

این کتاب مجموعه ای است از چند داستان کوتاه که برخلاف نام مجموعه، دیدن دختر صد در صد دلخواه در صبح زیبای ماه آوریل، شاید پرمایه و اصلی ترین داستان، میمون شیناگاوا باشد. نگاه سورئال نویسنده که در اثر شاخصی نظیر کافکا در ساحل (یا کافکا در کرانه) مشاهده می کنیم در داستان های این مجموعه کمتر به چشم می خورد؛ از طرفی تلخی احساسی و تجربه بعد از زلزله یا عدم قطعیت و حس روانشناسانه کتابخانه عجیب را هم ندارد. تنها بهره گیری از برخی حیوانات نمادین که به عنوان سمبلی در فرهنگ ژاپنی با آن ها برخورد می کنیم، در دو داستان این مجموعه یعنی اسفرود بی دم در داستان اسفرود بی دم و میمون در داستان میمون شیناگاوا به چشم می خورد، که در یکی از داستان های مجموعه بعد زلزله یا کتابخانه عجیب هم با آن ها برخورد داشته ایم.

در داستان ها اگر بسیار تلاش کنیم و قائل به ارتباط معنوی آن ها بشویم - که تا حدودی نمی توانم این را بپذیرم! - برخی مفاهیم در همه داستان ها یا لااقل در تعداد معدودی از آن ها مشترک است. مشهود ترین آن ها مفهوم حسرت در داستان بید نابینا و زن خفته و قلوه سنگی که هر روز جابجا می شود، و مفهوم حسادت در دو داستان میمون شیناگاوا و مرد یخی است. میمون شیناگاوا برای نداشتن هویت و تفاوتش با سایرین و زن داستان مرد یخی، به صورت مبهمی به دیگران و شوهرش. البته همانطور که گفتم، نمی شود به صورت قطعی چنین برداشتی داشت.

بیشتر به نظر می رسد در این داستان های کوتاه، موراکامی از افکارش پرده بر می دارد، داستان یافتن عشق حقیقی و سرگشتگی ناخواسته، اما اجباری دو دلداده در داستان دیدن دختر صد در صد دلخواه در صبح زیبای ماه آوریل، روزمرگی و تلخی زندگی یکنواخت در داستان سال اسپاگتی، ناکامی و افسردگی در داستان بید نابینا و زن خفته، همگی به نوعی بیانی داستانی از تجربیات زندگی شخصی است که ممکن است برای هر کسی پیش بیاید و او را تحت تاثیر قرار دهد.

داستان ها همان سبک بیان معمول ادبیات موراکامی را دارند؛ همان یافتن یک نقطه بحرانی یا استثنا در اجزای داستانی، کنار هم قرار دادن اشیای نامعمول و خلق داستانی زیبا از واقعیات و هم آمیختگی اندکی با تخیلات. بیشترین وزن مفهومی داستان ها را در پاراگراف آخر هر داستان می یابیم، جایی که به نظر می رسد نویسنده، تمام مقدمه چینی ها را برای رسیدن به این نقطه فراهم آورده باشد.

در بخش شناسنامه کتاب، نامی از مصحح یا ویراستار نیافتم، بنابراین باید از مترجم کتاب، جناب آقای محمود مرادی هم قدردانی کرد، چرا که در ترجمه، دقت کافی به خرج داده اند. در این کتاب با وجود دقت نظر، حتی به یک اشتباه نگارشی یا املایی برخورد نکردم که جای بسی تقدیر است؛ اما همچنان برای من سوال است که چرا هیچ نامی از این کتاب یا به عبارت صحیح تر مجموعه داستان، در وب سایت رسمی نویسنده وجود ندارد؟

بخشی از کتاب:

پوسته های سبوس گندم های طلایی در کشتزار های ایتالیا در باد شناورند. می توانید فکرش را بکنید که ایتالیایی ها چقدر متحیر می شوند، اگر بدانند چیزی که در سال ۱۹۷۱ صادر می کرده اند، تنهایی محض بوده است؟
- صفحه ۴۰