در حال یادگیری دانشها یا در حال جمعآوری کتابها؟
چطور خر خود را تربیت کنیم؟
بسم الله الرحمن الرحیم.
سلام.
اگه بگم همه ما یه خری داخل خودمان داریم، فحش حساب میشه؟ این مقاله رو تا آخر بخوانید تا باهاش آشنا بشید.
سکانس اول
صبح شده و بعد از صبحانه خوردن، میخواید برید فصل ۵ از فلان کتاب رو برای امتحان بخوانید. همین که دارید به سمت کتاب حرکت میکنید، یهو یه خری از درون میگه «حالا وقت زیاده، بزار یکم اینستاگرام رو چک کنم ببینم برای مرحوم میناوند چه پستایی گذاشتن».
سکانس دوم
بعد از یک ساعت چرخیدن توی اینستاگرام، دوباره میخواید برید سراغ درس و کاری که باید انجام بشه. همینکه کتاب رو دستتان میگیرید، توی صفحه اول کتاب یه مطلبی راجب ویروس ها میخوانید. یهو یه خری میاد و میگه «چه مطلب جالبی، بهتره این کتاب خواندن رو یه لحظه کنار بزارم و برم چند تا ویدیو راجب ویروس ها توی یوتوب نگاه کنم که ببینم واقعاً این کرونا چیه که انسان ها رو به این روز انداخته. شاید هم بعدش تصمیم گرفتم دانشگاه برم رشته بیوتکنولوژی که دنیا رو نجات بدم از شر این ویروس ها. این هدف خیلی والا و ارزشمندیه که مطالعه فصل ۵ در مقابلش هیچه. پس باید برم این کار رو انجام بدم چون وظیفه انسانی اصلاً حکم میکنه بابا».
خلاصه ما به حرف این خر گوش میدیم و میریم که به وظیفه انسانی خودمان عمل کنیم!
سکانس سوم
بعد از نگاه کردن چند تا ویدیو راجب ویروس ها، به جایی میرسیم که هیچکدام از اصطلاحات داخل ویدیو رو نمیفهمیم و در همین حال که احساس میکنیم چقدر احمق و بی سوادیم، همون خر میاد و میگه «خب مثلاً که چه بشه؟ مثلاً این اصطلاحات رو هم یادبگیرم چه میشه آخرش؟ میدانی چند سال طول میکشه که تو بشی دکترای بیوتکنولوژی؟ بعدشم، میدانی چقدر سخته که آدم داروی ضد ویروس بسازه؟ میدانی چقدر تجهیزات و چقدر پول و سرمایه میخواد؟ تو اصلاً مگه کی هستی که یه نفره بتانی اینجور کارای بزرگی انجام بدی؟». خلاصه ما هم مثل همیشه حرفهای این خر رو گوش میدیم و اون اهداف والا و باارزش رو فراموش میکنیم، اهدافی که میتانستن دنیا رو نجات بدن!
سکانس چهارم
خلاصه بعد از اینکه نتانستیم دنیا رو از شر ویروس ها نجات بدیم، برمیگردیم سراغ همون صفحه اول از کتابی که قراره امتحانش رو بدیم.
ولی خب خیلی حیف شد چون دنیا دیگه ممکنه نتانه ویروس کرونا رو شکست بده. خلاصه ما با ناامیدی و ناراحتی برمیگردیم و خواندن اون صفحه رو ادامه میدیم و یه چند دقیقه که خواندیم، به موضوع بسیار مهمی به اسم مناطق محروم و سطح پایین برخورداری از پزشک و سلامت، برمیخوریم و توی ذهنمان به خودمان میگیم چه خوب میشد من پزشک میشدم میرفتم این مناطق و بهشان کمک میکردم. یهو یه خری میاد و میگه «بابا تو با این وضع درسی کی میتانی دکتر بشی؟ این غلط کردن ها به تو نیامده که امتحان های مدرسه رو هم خوب پاس نمیکنی. میدانی برای کنکور پزشکی قبول شدن باید چقدر زحمت بکشی؟ تو کی میتانی این زحمت رو بکشی. کار سختیه».
ما هم باز قبول میکنیم و دومین شکست بزرگ بعد از جریان ویروس رو متحمل میشیم و با روحیه ای داغان و منهدم شده، برمیگردیم سراغ کتاب خودمان که قراره امتحانش رو بدیم.
سکانس پایانی
ساعت ۱۲ شب شده و ما هم از ۵۰ صفحه، ۵ صفحه فقط خواندیم و تلاش های بی وقفه و خالصانه ما برای نجات دنیا و کمک به مناطق محروم هم به جایی نرسید!
با انبوهی از حس و حال های بد و این فکر آزار دهنده که فردا صبح هم امتحان داریم، به رختخواب میریم و به خاطر فرار از اینهمه حال منفی و بد، یک ساعت دیگه هم توی اینستاگرام میچرخیم و یه چند تا حرف هم بر ضد نظام و کشور میزنیم که خودمان رو گول بزنیم که همش تقصیر اوناس!
معرفی خر درون
خب، احتمالاً از این داستان متوجه شدید که همه ما این خر درون رو داریم که هر لحظه هم داره با ما حرف میزنه و به راه های مختلف هم داره هر لحظه بر ضد ما کار میکنه و اصولاً وظیفش فقط خرابکاری و گند زدن هست و بس. ما بهش میگیم نفس اماره ولی شما میتانید هر اسم دیگه ای هم روش بزارید. به هر حال مهم مفهومه و اینکه به درون خودمان نگاه کنیم و وجود این خر رو ببینیم.
برای اینکه کار ما آسان تر بشه، من چند «راه» رو به شما میگم که اون خر از طریق این راه ها، خرابکاری های خودش رو انجام میده. امید هست که ان شاء الله شناختن این راه ها به من و شما کمک کنه که «کمتر» گول بخوریم و نتایج خوبی رو توی زندگی های خودمان ببینیم.
راه اول: ایرادگیرِ اعظم
یه راهش اینه که کلاً هیچ خوبی توی هیچ کاری وجود نداره. یعنی شما هرکاری هم که بخواید بکنید، این خر میاد و به شما میگه که چرا این کار منفعتی نداره و اشکالاتش رو به شما میگه که شما رو ناامید کنه. مثلاً الان به شما داره میگه «بابا این مقاله نمیتانه کمک کنه و این هم مثل خیلی چیزای دیگه، به درد نخوره!».
به هر حال، دنیا پر از رنج و عذابه و کره زمین هم داره هر روز گرم تر میشه و سطح آب اقیانوس ها داره بالا میاد و یخ های قطب شمال و جنوب هم که دارن آب میشن و هر لحظه هم داریم به مرگ نزدیک تر میشیم و رئیس جمهور آمریکا هم عوض شد و یه نفر هم هزار میلیارد دزدی کرد و رفت کانادا و هواپیمایی اکراینی هم افتاد و عدالت و آزادی هم نداریم و هوای اهواز هم آلوده هست و تخم مرغ هم گران شده و عفو بینالملل هم دیگه از کسی حمایت نمیکنه و میزان اکسیژن در لایه استراتسفر هم در حال کاهش هست و جمعیت وال های اقیانوس آرام هم به شدت داره کم میشه و اینستاگرام هم که داره فیلتر میشه، پس چرا من به خودم سختی بدم برای کنکور درس بخوانم و دکتر بشم؟ که چه بشه اخرش؟ ممکنه همین الان بمیرم.
(البته اون فیلتر شدن اینستاگرام رو من خیلی موافق هستم ولی خب موضوع این مقاله نیست و فعلا بگذریم ازش).
راه دوم: منفی بافِ نه گو
راه دیگه هم اینه که هرکاری بخوای بکنی، این خر شروع میکنه به شما تمام راه هایی رو میگه که قراره این کار نتیجه نده و تمام راه هایی که ممکنه شکست بخورید رو هم به شما نشان میده و با تمام قدرت تلاشش اینه که شما رو منصرف کنه.
راه سوم: حمله. به نقاط ضعف
راه دیگه اینه که این خر میاد و نقاط ضعف روحی و جسمی شما رو هدف قرار میده که از طریق اونها، شما رو منصرف کنه. مثل همون چیزی که توی اون داستان گفتم. مثلاً میاد به شما میگه که «بابا تو با این قیافه، با این اندام، با این هوش پایین، با این دماغ گنده، با این نمره های پایین، با این سطح از خجالتی بودن، با این استعداد کم، با این شعور پایین، با این سلیقهٔ بد، با این زور و قدرت کم، با این اوضاع خانوادگی و غیره، که نمیتانی فلان کار رو بکنی».
راه چهارم: بابا فعلا وقت هست
از بین این ۴ راه، این راه چهارم به نظر من قدرتمندترین و مخرب ترین و خطرناک ترین راه هست. روشش هم اینه که هر کار مفید و واجب و مورد نیازی که بخواید انجام بدید، این خر میاد و میگه «بابا وقت هست، بزار فلان کار رو بکنم بعداً این کار رو هم میکنم».
این راه بسیار خطرناکه. خیلی ها توی این دوره زمانه، اراجیفی مثل «برو دنبال رویاهات» و «برو دنبال علاقت» و غیره رو که عموماً از کتابهای سلف هلپ آمریکایی و فیلم و انیمیشن های آمریکایی وارد کشورهای دیگه میشه رو همینجور الکی چون فقط ظاهر خوشگلی دارن، قبول میکنن و فکر میکنن که دلیل عدم موفقیتشان در یه کار، اینه که علاقه ندارن بهش!
بله درسته که علاقه هم مهمه و این حرفا، ولی مهم تر از اون اینه که درون خودمان رو نگاه کنیم و به اون خری که اونجا نشسته نگاه کنیم و از خودمان بپرسیم که آیا واقعاً علاقه بود یا اینکه این خر آمد و همه چیز رو خراب کرد؟ جواب این سوال خیلی مهمه. چون اکثر موارد این خر هست که ما رو منصرف و ناامید و کسل و بیحال و ضعیف میکنه.
راه پنجم: فرارِ توجیه شده
یه راه دیگه هم اینه که تا میای یه تصمیمی میگیری، این خر میاد و میگه «الان نمیشه. بیا اول یه کار دیگه رو انجام بده، بعد میای این کار رو هم انجام میدی».
این راه هم بسیار خطرناکه. مثلاً میخوای تصمیم بگیری از امروز بری باشگاه. بعد این خر میاد میگه «امروز که نمیشه. اول برو یه دست لباس ورزشی خوشگل بخر بعد میری باشگاه». همین باعث میشه که اون روز باشگاه نرید. حالا وقتی هم که میخوای لباس بخری، همین خر دوباره میاد و میگه «الان که نمیتانم بخرم. اجناس حسابی گران شدن و بهتره صبر کنیم ببینیم بایدن میشه رئیس جمهور یا ترامپ که قیمت ها یکم ثبات پیدا کنن و پایین هم بیان!».
خلاصه این خری که دارید، انقدر این «فرار های توجیه شده» رو برات میاره که آخرش میبینی چند ماه گذشت و باشگاه هم نرفتی.
روش مهار و رام کردن اون خر
شاید بپرسید که خب الان چطور این خر رو مهار کنیم که کمتر گند بزنه به زندگی و آخرتمان؟
به طور کلی، راه اصلی مبارزه با همه این راهها اینه که با خودت حرف بزنی و وقتی این خر آمد وسط که خرابکاری بکنه، سریعاً همون لحظه یه سری «جملات خبریِ محکم و در زمان حال که رسیدن به یه هدف مثبتی رو میگن» رو به خودتان و اون خر بگید و یادتان هم باشه که مهمه که با لحن محکم و جدی این کار رو بکنید.
مثلاً چطور؟
فرض کنید اون خر میاد میگه «بابا تو با این خجالتی بودنت کی میتانی جلوی بقیه حرف بزنی». اینجا تو هم در جوابش میگی «گُه نخور، اگر هم تا الان خجالتی بودم، دلیل نمیشه که از این به بعد هم باشم. من هم میتانم جلوی یه جمع صحبت کنم و ان شاء الله این کار رو هم میکنم».
این جمله زمانش میشه زمان حال (یعنی مثلاً زمان گذشته و آینده نیست) و بصورت محکم و جدی بیان میشه و رسیدن به یه هدف مثبتی هم توشه، یعنی همون صحبت کردن جلوی بقیه.
اساس مبارزه با اون خر، همینه که گفتم. ولی اینجا یه سری توضیحات دیگه بصورت جدا راجب مبارزه با هرکدام از اون راهها میدم:
مبارزه با راه اول:
اینجا خیلی مهمه حواسمان باشه که داره چه ایراد هایی میگیره و تلاش کنیم درجوابش جمله ای بگیم که اون ایرادها رو رفع کنه. مثلاً اگه به ما میگه «گیریم دکترای بیوتکنولوژی هم شدی، خب که چه آخرش؟»، تو هم در جوابش میگی «هیچی دیگه، همین الان خودت رو بکش چون کار دیگه ای برای انجام دادن نداری. ولی من دارم! و دارم زندگی میکنم و کارهای ارزشمند انجام میدم و دکترا هم ان شاء الله میگیرم».
مبارزه با راه دوم:
اینجا باید تمام اون منفی بافی ها رو بررسی کنیم و برعکسش رو به خودمان بگیم. نباید بزاریم اون منفی بافی ها راحت روی ما تاثیر بزاره. مثلاً اگه اون میگه «بابا میدانی چقدر سخته دکترای بیوتکنولوژی گرفتن»، تو هم در جوابش میگی «خب سخته که سخته. سخت بودن که بخ این معنی نیست که من نتانم انجامش بدم. هزاران نفر انجامش میدن خب من هم میتانم و تلاش میکنم و ان شاء الله بهش هم میرسم».
مبارزه با راه سوم:
همون مثالی که بالاتر گفتم راجب حرف زدن جلوی جمع، برای اینجا بود. اینجا باید حواسمان باشه که داره کدام از نقاط ضعف ما رو بهانه میکنه.
مبارزه با راه چهارم:
اینجا مهمترین کار اینه که اول از خودمان بپرسیم که آیا این اهمال کاری و به تعویق انداختن کارها، واقعاً ضروری و لازمه؟ یا اینکه این خر داره سعی میکنه توجیه الکی بیاره؟ در شاید ۹۹ درصد مواقع، اگه ته دلتان رو نگاه کنید، خواهید دید که اون خر داره شما رو اسیر دلایل و توجیهات الکی و غیرضروری میکنه.
و بعدش هم در جوابش مثلاً میگید «نگران نباش، بدون ست ورزش درجه یک میشه باشگاه رفت و نیاز ضروری بهش وجود نداره. و من ان شاء الله امروز باشگاه میرم».
مبارزه با راه پنجم:
اینجا هم مهم اینه که نگاه کنیم اون کاری که این خر داره سعی میکنه ما رو ازش دور کنه، واقعاً چه کاریه و آیا ما داریم از کاری که برامان سخته، فرار میکنیم و به خاطر راحتی داریم به این خر اجازه میدیم ما رو فراری بده سمت یه کار دیگه که سختی توش نیست؟ در ۹۹ درصد مواقع، همینطوره و شما باید روی همون کار اصلی بمانید و اجازه ندید این خر با توجیهات و دلایلش شما رو منحرف کنه از مسیر اصلی.
مثلاً اگه به شما میگه «خب برو چند تا ویدیو توی یوتوب ببین و بیشتر راجب این مسئله مطالعه کن و یادبگیر»، باید در جوابش بگی «خفه شو. الان من باید برای امتحان این فصل رو تمام کنم و سراغ هیچ چیز دیگه ای هم نمیرم».
یک خرِ کوچولو!
اگه بخوایم یه شکل و شمایلی از این خر برای خودمان درست کنیم، میشه گفت که:
این خر، مثل یه بچهٔ سوسل و راحت طلب و بچه ننه و ضعیف و بی خاصیت و مُفت خور و تنبله که دوس نداره توی هیچ قاعده و چارچوب خاصی قرار بگیره و کلاً دوس نداره هیچ کار سختی که نیاز داره براش وقت و انرژی بزاری و تلاش کنی، رو انجام بده.
این «خر کوچولو!» که همه ما داریم، روشش عین همون بچهٔ نِق نِقو و بی خاصیتیه که مادر و پدرش هم بجای اینکه تربیتش کنن، فقط به خواسته هاش گوش میدن و این باعث میشه که این بچه بعداً توی زندگیش تبدیل بشه به یه شیربرنجِ بی عرضه و بی خاصیت که زندگی خودش و بقیهرو هم خراب میکنه. اگه از همون بچگی پدر و مادر جلوش رو میگرفتن و تربیتش میکردن، شاید اینجور نمیشد.
حالا همین خر رو هم که همه ما داریم، اگه جلوی وسوسه ها و توجیهات وخواسته ها و دلیل تراشی هاش وای نسیم و تربیتش نکنیم، به مرور زمان انقدر قوی میشه که رام کردنش از یه اسب وحشی هم سخت تر میشه. هرچقدر یه انسان بیشتر به این تمایلاتی که توی وجودشه بیشتر بها بده، قدرت اراده اش هم ضعیفتر میشه و وقتی اراده ضعیف شد، انسان حتی کارهایی که علاقه داره هم نمیتانه انجام بده. این خیلی مهمه. روش فکر کنید.
یه تامل کوتاه راجب یه مفهوم دینی
این مفهوم «جهاد با نفس» یا همون «جنگیدن با خود» هم که ما در دین اسلام داریم، به زیبایی داره همین رو میگه. از ۱۴۰۰ سال پیش این رو گفته ولی کو گوش شنوا؟؟؟
دین اسلام که فقط برای بحث های اعتقادی نیست. برای موضوعات شخصی و روحی روانی و اجتماعی و سیاسی و باقی چیزها هم راهکار های بی نظیر به ما ارائه میده که اگه بهشان عمل کنیم، به نفع خودمانه.
حرف آخر
خیلی وقته حرفهایی مثل «برو دنبال رویاهات» و «هدف زندگیت رو پیدا کن» و غیره، از طریق کتابهای چرندیاتِ سلف هلپ آمریکایی و فیلم ها و انیمیشن های اراجیفشان داره به همه جای دنیا صادر میشه و ما هم همینطور الکی جوگیر میشیم و این چیزا رو باور میکنیم.
آدم باید بدانه که اصولاً اگه به تمایلات و چیزهایی که اون خر ازش میخواد، زیاد جواب بده، به مرور زمان اراده و قدرت روحی روانیش کم میشه. باید بدانه که هرچقدر بیشتر وقتش رو توی اینستاگرام هدر بده و هرچقدر بیشتر کارهایی مثل خودارضایی و نگاه کردن یوتوب و غیره رو انجام بده، این نیروی اراده خودش رو داره با دستای خودش ضعیف میکنه. و همونطور که بالاتر گفتم، انسانی که نیروی اراده و عزم ضعیفی داشته باشه، هیچ کاری، حتی کارهایی که مورد علاقش باشن رو هم نمیتانه به جاهای خوب برسانه.
چرا؟ چون عادت کرده به هرچی که اون خر میگه، گوش بده.
و چقدر زیبا حضرت علی علیهالسلام به ما، در قالب ۲ جمله کوتاه، گفتن که:
مَنْ قَوِيَ هَوَاهُ ضَعُفَ عَزْمُهُ.
کسی که هوا و هوس و تمایلات نفسانیش قوی بشه، اراده و عزمش و تصمیمش ضعیف میشه.
غرر الحكم: ج۲ ص ۵۹۸
عیون الحکم و المواعظ، ج ۱، ص ۴۳۰
ضَادُّوا اَلتَّوَانِيَ بِالْعَزْمِ.
با تنبلی و سستی، به وسیلهء عزم و اراده مقابله کنید.
غرر الحکم: ج۱ ص۴۲۷
عیون الحکم و المواعظ، ج ۱، ص ۳۱۰
همین ۲ جمله کوتاه رو میتانیم در مقابل تمام کتابهای چرت و چرندِ سلف هلپ آمریکایی قرار بدیم و با چشمای خودمان ببینیم که این کتابها و فیلمها و انیمیشن ها، چطور دارن در عمل اتفاقاً اون تمایلات نفسی ما رو تحریک میکنن و ازشان سوء استفاده میکنن که بتانن کتابهای خودشان رو به فروش برسانن. به انسان ها وعدهء راحتی و گل و بلبل بده و کتابت رو بفروش!
البته خب صد درصد کتابها که بد نیستن و از هر کتابی هم ممکنه چیز خوبی دربیاد، ولی در عمل و اون چیزی که معلومه، اکثریت این کتابها چرت و پرت هستن.
ما چقدر بیچاره هستیم که به جای فرستاده های الهی مثل پیامبر (ص) و ائمه علیهمالسلام، شدیم دنباله روی فلان فیلوسف و فلان شاعر و فلان نویسنده و فلان شخصی که از اون طرف دنیا داره برای ما نسخه میپیچه.
اگه ما اهل مطالعه و علم و دانش و حقجو بودیم، صحبتهای این بزرگواران رو مثل گنج بهشان نگاه میکردیم و ازشان استفاده درست میکردیم.
یادمان باشه که اون خر دوس نداره توی هیچ قاعده و چارچوب خاصی قرار بگیره و کلاً دوس نداره هیچ کار سختی که نیاز داره براش وقت و انرژی بزاری و تلاش کنی، رو انجام بده و تنها راه چاره هم اینه که تربیتش کنیم.
و البته این رو هم یادمان باشه که اراده خیلی با انگیزه فرق داره. انگیزه یکی از انواع احساساته و احساسات هم به خاطر اون ذات و ماهیتِ «نوسانی» که دارن، قابل اطمینان نیستن برای یه فرد عاقل. ولی اراده یه نیرویی هست که اگه قوی بشه، همیشه و همه جا به درد میخوره.
شاید بشه گفت که با انگیزه فقط کارهایی که دوس داری رو میتانی انجام بدی، ولی با اراده، علاوه بر اونها، کارایی که دوس نداری رو هم میتانی انجام بدی و این یعنی قدرت واقعیِ یه انسان!
حضرت علی (ع):
أفضل الأعمال ما أکرهت علیه نفسک.
برترین کارها، کاری است که نفس خود را بر انجام آن مجبور گردانی.
بحار الأنوار: ج۷۵ ص۶۹ (حدیث شماره ۲۰)
چه کسی میتانه نفس خودش رو به کاری مجبور کنه؟ کسی که اراده قوی داشته باشه، نه انگیزه.
مخلصات،
یا علی.
به کانال تلگرام من هم سر بزنید. برای ارتباط با من هم میتانید از این ID استفاده کنید.
مطلبی دیگر از این انتشارات
رومینا، منطق، عقل
مطلبی دیگر از این انتشارات
نظر من محترم، نظر تو محترم، حق کجاست؟
مطلبی دیگر از این انتشارات
چرا به UI و UX به قدر کافی اهمیت نمیدیم؟