در حال یادگیری دانشها یا در حال جمعآوری کتابها؟
یه نمودار ساده، شاید کلید خیلی از مشکل ها
به نام خدا.
سلام.
هیچکس این حقیقت رو نمیتانه رد کنه که برای بدست آوردن یه چیز باارزش یا رسیدن به هدف های باارزش، آدم باید سختی بکشه.
چند تا عکس، بدون مقدمه
موضوع عکس ها چه بود حالا؟
به نظر شما این آدمایی که تو این عکس ها بودن چقدر سختی میکشن؟ اصلاً قابل مقایسه با زندگی های راحتی که خیلی از ما داریم، هستن اینا؟
شاید ۹۹٪ مشاغل دیگه، کارشان از اینها «آسان» تره ولی درآمدشان بالاتر.
اگه سختی کشیدن مهمه، پس چرا اینا با اینکه خیلی سختی بیشتری میکشن، درآمد و وضع زندگیشان بهتر از بقیه نیست؟
قصد من اینه که به این نتیجه برسیم که صرفاً خودِ «سختی کشیدن» ضامنی برای رسیدن به اهداف نیست. باید اون سختی تو «جهت درستی» هم باشه.
حالا اون نمودار که راجبش حرف زدیم چه بود؟
این نمودار رو بهش میگن نمودار عرضه - تقاضا و کسایی که اقتصاد خواندن خوب میشناسنش. ولی من میخوام اینجا یه استفاده دیگه ازش بکنم.
این نمودار چه میگه حالا؟
محور افقی «تعداد» و محور عمودی «قیمت» رو نشان میده. خط سیاه رنگ میشه «خط عرضه» و خط بنفش رنگ هم میشه «خط تقاضا».
این نمودار میگه که هرچی تعداد یه چیزی زیاد تر بشه، قیمتش میاد پایین (التبه اگه تقاضا ثابت بمانه).
به همین راحتی. همینطور که تعداد بالا میره، قیمت پایین میاد تا اینکه به جایی میرسه که عرضه با تقاضا برابر میشه، که به اون قیمت میگن قیمت در حالت تعادل (یا Equilibrium Price).
حالا اگه تعداد همینطور زیاد بشه و تقاضا ثابت بمانه، چه اتفاقی میفته؟ معلومه دیگه، قیمت هم همینطور پایین تر میاد.
عکس زیر رو ببینید:
اینجا عرضه زیاد شده (خط سیاه رنگِ دوم یا خط عرضه ۲) ولی تقاضا ثابت مانده. این باعث شده که قیمت بیاد پایین. (قیمت اولیه ۳۰ بود ولی قیمت جدیدِ بعد از زیاد شدنِ عرضه، شده ۲۰).
حالا من میخوام این قضیه رو ربط بدم به مسیری که آدما تو زندگی انتخاب میکنن.
انتخاب مسیر تو زندگی
همین قضیه رو میشه راجب مسیری که تو زندگی آدما انتخاب میکنن هم بگیم.
- تو این زندگی هم یه سری مسیر ها آسان تر هستن و یه سری مسیر ها سخت تر.
- یه مسیرهایی رقیب کم تر دارن و یه مسیرهایی هم رقیب بیشتر.
- یه مسیرهایی درآمد بیشتری دارن و یه مسیرهایی هم درآمد کمتر.
- به مسیرهایی رو تعداد زیادی (معمولاً به خاطر راحتی) میرن و یه مسیرهایی هم که سخت هستن رو معمولاً تعداد کمی میرن.
وقتی میخوای یه مسیری رو تو زندگیت انتخاب کنی، از دید من بهتر اینه مسیری رو بری که «اولش سخته ولی بعدش ساده». اگه غیر از این باشه، ناچار زندگیت میشه «اولش ساده و بقیش سخت» !!!
شاید این همون دلیلی باشه که پدر مادر ها اصرار دارن بچه هاشان دکتر یا دندانپزشک یا داروساز بشن.
میپرسی چرا؟
چون این ۳ تا رشته خیلی سخت بدست میان، به همین سادگی. هم قبولیشان سخته و هم گذراندنِ درس ها تو دانشگاه.
این «سختی» باعث میشه که نسبت به مشاغلِ دیگه، «رقیب» خیلی کم داشته باشن و این باعث میشه که همیشه وضع و درآمدشان هم بهتر باشه همیشه. چرا؟ چون همین الان یادگرفتیم که اگه تعداد بره بالا و تقاضا ثابت بمانه، قیمت میاد پایین!
حتی یه نکته جالبِ دیگه راجب این ۳ تا رشته هست که نه تنها براشان تقاضا ثابت نیست، بلکه هر روز با رشد جمعیت، تقاضا حتی بیشتر هم میشه!!! (مخصوصاً پزشکی).
البته شاید بعضی ها بگن پیشرفت علم و هوش مصنوعی و اینجور چیزها جای این ۳ تا رشته رو میگیرن. جواب من اینه که هیچوقت این اتفاق نمیفته (حداقل تو دوران زندگی من و شما).
۲ جور مسیر
البته من نمیخوام بگم که همه بشن دکتر. من خودم مخالف شدیدِ اینم. حرف من اینه که مسیری رو برو که توش رقیب کم داشته باشی، مسیری که اولش سختی رو بکشی و بعدش راحت باشی. حالا هر مسیری که خودت انتخاب میکنی میتانه این ویژگی رو داشته باشه. حالا بعضی از مسیرها یکم زودتر نتیجه میدن و یه کسیر هایی هم دیرتر.
پس با توجه به این چیزایی که گفتیم، میتانیم بگیم ۲ نوع مسیر رو میتانیم تو زندگیمان انتخاب کنیم:
- مسیرهایی که رقابت کمی توشان هست: یعنی رسیدن بهشان سخته ولی بعد از اونکه بهش رسیدی، به نسبتِ بقیه مشاغل، رقابت کمتری داری. مثل اون ۳ تا رشته بالا و چیزهایی مثل گرفتن مدرک دکترا و بدست آوردن مهارت هایی که به این سادگی ها بدست نمیان و خیلی چیزهای دیگه که اگه دقت کنید میتانید راحت ببینید.
- کسیرهایی که رقابت زیادی توشان هست: متاسفانه انسان ها ذاتاً دنبال راحتی هستن و خیلی هاشان هم بدون اینکه بدانن، دنبال مسیر آسان و راحتی و «رویایِ بدونِ سختی» میرن.
حرف آخر
حرف من اینه که مسیری رو تو زندگیت برو که بعد از بدست آوردنش، رقابت کم باشه. این «بعد از بدست آوردنش» خیلی مهمه، چون مثلاً تو توی مسیرِ پزشکی قبول شدن خیلی رقابت داری ولی بعد از اینکه دکتر شدی، در مقایسه با بیشتر مردم و بیشترِ مشاغلِ دیگه، رقابت خیلی کمتری خواهی داشت.
نکته اصلی این نوشته اینه که اگه وارد مسیری شدی که رقابت و «تعداد» توش زیاده، درست ترین کار اینه که تصمیم بگیری از سختی فرار نکنی و یه مدت سختی رو به خودت بقبولانی و با بالا بردنِ مهارت و دانشِت، خودت رو از بقیه جدا کنی.
اون نمودار عرضه - تقاضا برای من و خیلی ها که بهشان مشاوره دادم، مثل یه جهت یاب عمل کرده. یعنی بهشان کمک کرده که خودشان رو جدا کنن از بقیه و رقابت رو تو زندگیشان کم کنن. چطور؟ اول یه «جهت درست برای سختی کشیدن» انتخاب کردن و بعد هم که تمام زمان و فکر و تمرکز و عمل و کلاً زندگیشان رو اختصاص دادن به اینکه از اون سختی عبور کنن.
وقتی مسیر راحتی رو بری که تعداد خیلی زیاده، رقیب هات خیلی زیادن و درنتیجه «قیمتت» میاد پایین، ولی وقتی سختی یه مسیری رو (در جهت درست) تحمل کنی و مسیری رو بری که تعداد کمه، به نسبت مشاغل و مردمِ دیگه رقیب هات کمتر میشن و به جایی میرسی که «قیمتت» میره بالا.
به هر حال، از دید من معمولاً راه فراری از سختی وجود نداره، بجز کشیدنِ همون سختی و شکست دادنش (اگه در جهت درست باشه البته).
خلاصه اینکه یا مسیری رو برو که توش رقیب کم داشته باشی، یا تو همون مسیری که الان هستی، خودت رو به جایی برسان که رقیب هات کم بشن.
یا علی.
مطلبی دیگر از این انتشارات
زبانِ E-prime: نوع جالبی از زبان انگلیسی و یه کاربرد بی نظیر
مطلبی دیگر از این انتشارات
عملِ بی احساس و «ماهیچه عمل»
مطلبی دیگر از این انتشارات
هرچی X تر، باکلاس تر