داستان انسان طبیعی بخش یک (همه ما هنرمندیم!)

قبل از آن که بخوانید :

این پست در ادامه پست قبلی یعنی پست داستان انسان طبیعی بخش 0 هستش پیشنهاد میکنم قبل از خواندن این پست آن را بخوانید اما در هر صورت میتوانید اول این را بخوانید و بعد آن را ! تصمیم با شماست !

بشر کیست؟!

بشر کیست؟!ا نمیتوان به صراحت بشر را تعریف کرد اما میتوان با بیان سیر تکاملی او به سرنخ های مفیدی از موجودیت و همینطور توضیح وجودی او دست پیدا کرد ! همانطور که میدانیم انسان یک گونه از موجودات است که نمیتواند به تنهایی زندگی کند ! و نیاز به ایجاد یک جامعه یا بهتر است بگویم یک شبکه دارد اما قبل از ایجاد یک شبکه باید بدانیم که شبکه ها بدون راهی برای ارتباط میان اجزای اون شبکه قابل ساخت نیستند ! و در یک شبکه انسانی که یک جامعه تلقی میشه ، باید گفت که اجزای شبکه همان انسان ها هستند ! حال انسانی که نمیتواند به تنهایی زندگی کند و همواره به دنبال رفع نیاز های خود است پس حتما بر این می آید که باید شبکه ای بسازد و از آنجایی که خود ؛ از اجزای آن شبکه هست باید چالشی را بپذیرد و راه ارتباطی ای را بیان (تعریف) کند و از آن برای درست کردن آخرین قطعه از پازل این شبکه استفاده کند !

و اما داستان ما دقیقا از همینجا شروع می شود که بشر باید چالش ایجاد راه ارتباطی را بپذیرد این چالش خود باعث ایجاد قلمرویی شد که میتوانم بگویم تا حد زیادی انسان را به سمت تکامل کشاند و انسان های هوشمند که خوده ما هستیم را به وجود آورد ! و آن قلمرو چیزی جز هنر نبوده است ! (تعصبی نباشید و بگذارید حرفم را تمام کنم هنر لولو خور خوره نیست !!) شاید در نگاه اول مسخره به نظر بیاید اما بگذارید با بیان و تعریفی از هنر در دفاع از نظریه خود بر آیم !

هنر میتواند شناخت (درک و فهم) شخصیه یک فرد نسبت به یک واقعه یا پدیده باشد ! یعنی میتوانیم بگوییم که اگر فردی پدیده ای را با درکش اندازه گیری کند و آن را در معرض دید عموم قرار دهد میتوان یک هنرمند خطابش کرد به همین خاطر است که اغلب هنرمندان مشهور شاید چندین اثر معروف خیلی خیلی عادی برای مردمان عادی داشته باشند چرا که درک و فهم آن هنرمند در آن اثر مورد توجه قرار میگیرد نه این که چ کشیده و از چه رنگی استفاده نموده است!

حال برگردیم به موضوع اصلی ، گفتم که قلمرو هنر در پی ایجاد راه ارتباطی بین انسان ها به وجود آمد اما چرا؟ بگذارید بازی ای باهم بکنیم خیلی ساده است !

خود را جای یک انسان اولیه بگذارید ، حال سعی کنید واقعه ای را که بعد از ظهر همین امروز برایتان رخ داده است را به دوستتان بگویید به طوری که هم بشنود و هم ببیند !

به احتمال زیاد نمیتوانید شرط سوال را به طور کامل اجرا کنید جوری که "هم بشنود و هم ببیند !" چرا که شما نمیتوانید آن واقعه را برایش توضیح دهید چون که زبان یکسانی بین شما نیست (پس نمیتواند بشنود ) و از طرفی باید بگویم که نمیتواند آن را ببیند چرا که شما میخواهید جذابیت های آن پدیده را از دید و نگاه خود بگویید ! اما اگر یک امای بزرگ را در سوال بگنجانیم چه؟ اگر بگوییم که فقط یکی از شرط ها را اجرا کنید چه؟ مثلا یا بتواند بببیند یا بشنود ! طبیعتا باز برای بخش شنیدن همان مشکل قبلی را خواهیم داشت اما در بخش دیدن چه؟ کافیست چوبی یا سنگی را بردارید و شروع به کنده کاری بر روی زمین یا درخت یا حتی سنگی کنید و شکل هایی را بکشید ! و داستان را با ایما و اشاره توضیح دهید ! الان کاملا فرق میکند ! شما راهی هر چقدر کم کار آمد ساخته اید تا موضوع دلخواهتان را بیان کنید و از آنجا که درکتان از آن پدیده را بازگو میکنید و در معرض عموم قرار می دهید میتوانم بگویم شما یک هنرمند هستید !

اما تمام این ها را برای چه گفتم؟ بیان توضیحی از انسان !

این انسان هنرمند که توانست برای افرادی که در شبکه ساختگیش بودند نقاشی بکشد ! و آن ها را شیر فهم کند از طرفی توانست که به صورت کاملا تصادفی تاریخ ساز نیز باشد ! و بتواند با احساساتش ! و درک درونیش تاریخ را نیز بسازد ! چرا که امروزه از کتیبه ها و سنگ نبشته ها اطلاعات زیادی بدست می آوریم که میتوانم بگویم همان بخش تکامل یافته نقاشی های اولیه هستند برای اثباتش کافیست به خط میخی یا چینی باستان یا حتی خط یونان یا رم باستان نگاهی بیاندازید !

یک نمونه از خطوط باستانی و شباهتشان به نقاشی (منبع : الی گشت)
یک نمونه از خطوط باستانی و شباهتشان به نقاشی (منبع : الی گشت)
اما چرا این همه نوشتم تا بگویم که انسان تاریخ ساز است ؟ چرا این همه نوشتم تا بگویم انسان جامعه ساز است؟ چرا این همه نوشتم تا بگویم که انسان هنرمند است؟ در جواب باید بگویم که نوشتم تا بگویم که انسان برای تکامل نیاز به این دارد که با آزادی هر چه تمام تر درک و فهمش را بیان کند! چرا که به نظر من همه ما هنرمند هستیم چرا که میتوانیم صحبت کنیم ! و درک و فهم خود را نسبت به پدیدهای اطرافمان بیان کنیم منتها به یک شرط و آن هم این است که بدون سانسور صحبت کنیم! به همین خاطر میخواهم بدون سانسور صحبت کنیم ! تا به اصل خود برگردیم و انسان باشیم ! پس در اینجا آزادی عقیده بسیار مد میشود! و در واقع واقعیت ما انسان ها به آزادی در عقیده گره میخورد !

مقالات پیشنهادی »

مقالاتی از دیگران »