۹ موردی که ای کاش قبل از رفتن به روان درمانی، می‌دانستم

اچ اس پی ها (افراد بسیار حساس) اغلب در ذهن خود در سکوت رنج می‌برند، اما درمان می‌تواند دیوارهایی را که ساخته‌اید خُرد و به شما کمک کند خود را بپذیرید.

آن طور که ساکت و آرام در اتاق انتظار نشسته بودم، احتمالاً درنظر دیگران در آرامش و کاملاً خونسرد بودم. اما هیچ کس نمی‌توانست تپش قلب من را که به سینه‌ام می‌کوبید احساس کند یا کف دست‌های عرق کرده‌ای را که رویشان نشسته بودم تا از لرزیدن آنها جلوگیری کنم ببیند. دم و بازدم‌های عمیق هم به نظر نمی‌رسید کمک زیادی کند. در انتظار برای موقعیتی که چیزی از آن نمی‌دانستم ناگهان اضطراب مرا فراگرفت.

این اولین ملاقات درمانی من بود و وحشت ‌کرده بودم. به عنوان یک فرد بسیار حساس (اچ اس پی) و کسی که اضطراب اجتماعی دارد، برنامه‌ریزی برای اولین جلسه هم شاهکار قابل توجهی بود - و من هنوز مطمئن نبودم که ارزشش را دارد یا نه.

خوشبختانه، من این را حدود یک سال ونیم بعد می‌نویسم و می‌توانم قاطعانه بگویم که رفتن به روان درمانی فکر خوبی بود. در واقع، این یک قدم بزرگ به سمت بهبود سلامت روان من بود. اما من در این راه چالش‌های مربوط به حساسیت بسیار زیاد خود را داشتم (و هنوز هم گاهی اوقات دارم) که در زیر به آنها می‌پردازم.

اگر شما هم از رفقای اچ اس پی من هستید و در مورد رفتن به جلسات روان درمانی کنجکاوید، در اینجا برخی از دیدگاههایم را با شما به اشتراک می‌گذارم.

و اگر همین حالا هم به روان درمانگر مراجعه می‌کنید، شاید بتوانید با این دیدگاهها ارتباط برقرار کنید.

۹ نکته ای که افراد بسیار حساس باید در مورد رفتن به روان درمانی بدانند

۱. ممکن است درمان از آنچه انتظار دارید سخت‌تر باشد و در ابتدا احساس بدتری داشته باشید.

این واقعیت شماره یک است که من برای درمان آماده نبودم: ممکن است سخت باشد. در اولین قرار ملاقاتم، در همان چند دقیقه‌ی اول شروع به گریه کردم و تا وقتی که از آنجا رفتم، یک بند هق هق می‌کردم. چیزهای زیادی برای تخلیه وجود داشت و وقتی تمام شد احساس خستگی می‌کردم. این با راز دل گفتن برای یک دوست یا گریه کردن برای شوهرم فرق داشت. مثل کار بود.

من به خانه رفتم و فکر کردم آیا درمان برای من مناسب است؟ چون احساس می‌کردم بسیاری از مسائل هنوز حل نشده باقی مانده‌اند. فکر می‌کنم این مورد برای ما که بسیار احساس می‌کنیم عادی است.

اچ اس پی‌ها وزن قابل توجهی از احساسات را با خود حمل می‌کنند، چون ما بسیار عمیق پردازش می‌کنیم و به احساسات دیگران هم می‌چسبیم؛ به همین خاطر ممکن است متوجه نشویم که چه حجمی از احساسات را باید آزاد کنیم - تا زمانی که شخصی به ما این فرصت را بدهد.

با این حال ، نتیجه کار درمان همان چیزی بود که برای شروع احساس بهتر به آن نیاز داشتم.

همان‌طور که به جلسات بیشتری می‌رفتم، من و درمانگرم شروع به خرد کردن مسائل کردیم و به آرامی بر روی موضوعاتی که قبلاً هرگز از آن‌ها حرف نزده بودم، کار می‌کردیم. به عنوان مثال، من به نظرات انتقادی اشخاص در محل کار یا باورهایی راجع به خودم گیر می‌کردم و عادت داشتم به جای رسیدگی، به آنها انرژی بدهم و به دنبال چرایی‌شان بگردم. صحبت کردن در مورد این موارد بسیار ناخوشایند بود ، اما در نهایت آسان‌تر شد.

بنابراین اگر در ابتدا درمان برایتان بسیار سنگین بود، فقط بدانید که احساسات شما طبیعی و معتبر است. درمان آسان نیست. اما وقتی یک درمانگر خوب پیدا کردید، او نیازهای شما را می شناسد و شما یک رابطه مفید درمانگر و مراجع برقرار می‌کنید. و آن وقت شروع خواهید کرد به تجربه‌ی کمک‌ها یا منفعت‌هایی که به‌دنبالش هستید.

۲. اولین درمانگر ممکن است برای شما مناسب نباشد (و این اشکالی ندارد).

وقتی از درمانگر "درست یا مناسب" حرف می‌زنیم، باید بگویم ممکن است یافتن آن شخص زمان‌بر باشد.

من خیلی خوش شانس بودم که اولین نفری که با او ملاقات کردم، کاملاً مناسب من بود و اشتراکات زیادی داشتیم. اما می‌دانم که افراد معمولاً پیش از پیدا کردن موردی که کاملاً با آن‌ها جور باشد، به یک یا چند درمانگر مراجعه می‌کنند. داشتن یک تجربه‌ی بد درمانی می‌تواند به‌خصوص برای اچ اس پی‌ها (افراد بسیار حساس) سخت باشد، چون ما بسیار از قضاوت و انتقاد می‌ترسیم. یک جلسه با یک درمانگر اشتباه برای فرد بسیار حساس، به جای تجربه‌ی ساده‌ی یک جفتِ بد، می‌تواند احساس شکست شخصی را به ما بدهد.

اگر درمانگر شما باعث می‌شود نسبت به خودتان احساس بدی داشته باشید یا به نظر نمی‌رسد که نیازهای شما را درک ‌کند، جستجوی جای دیگر اشکالی ندارد. و اگر لازم است برای یافتن یک درمانگر جدید کمی وقت بگذارید، لطفاً این کار را انجام دهید. فقط به یاد داشته باشید که درمان یک روند است و یک تجربه‌ی بد به این معنا نیست که لزوماً فکر بدی بوده یا برای شما خوب نیست.

اگر پزشکی را می‌شناسید که به او اعتماد دارید، ممکن است از او بخواهید براساس آنچه برای کمک به آنها نیاز دارید، کسی را به شما توصیه کند. این همان چیزی است که به من کمک کرد: من درمانگرم را ازطریق روانپزشکی که مدتی بود نزدش می‌رفتم پیدا کردم.

۳. احتمالاً احساس می‌کنید به پنهان کردن حساسیت خود گرایش دارید.

هر فرد اچ اس پی، این عبارت را با برخی تغییرات شنیده است: "تو زیاده از حد حساس هستی!" یا "خیلی حساس نباش!" در دنیایی که جسارت و گستاخی را ستایش می‌کند، من عادت کرده‌ام که طرف حساس خود را پنهان کنم و وقتی خوب نیستم، تظاهر کنم هستم. این فقط به این دلیل تغییر نکرد که من روی یک کاناپه دنج جلوی یک فرد حرفه ای مهربان نشسته بودم.

من یک جلسه را با حرف زدن در مورد همه‌ی اتفاقات خوب زندگی‌ام تمام می‌کردم و هفته‌ی بعد با گریه بر می‌گشتم. به یاد می‌آورم که درمانگر من سوال کرد چه چیزی به این سرعت تغییر کرده و من درحالی که در جواب زیر گریه زدم، چیزی شبیه این گفتم: «من فقط سعی می کنم مثبت بمانم و از همه‌ی چیزهای اشتباه آگاه نبودم.»

من به عنوان اچ اس پی عادت نداشتم از موضوعاتی حرف بزنم که به نظر می‌رسد دیگران را خیلی آزار نمی‌دهد، چون احساس می‌کردم نباید برای من هم مشکلی ایجاد کند؛ بنابراین گرچه ممکن بود یک هفته‌ی پیش عالی به نظر برسم، اما درواقع همه‌ی چیزهایی که نگفته بودم جمع شده و به مرحله‌ی جوش رسیده بودند و من ازنظر روانی و عاطفی داشتم در سیلاب غرق می‌شدم. مانند بسیاری از اچ اس پی‌ها، من هم خوشحال کننده‌ی مردم هستم؛ بنابراین طبیعت من باعث می‌شود درمانگرم احساس کند پیشرفت من خوب است- حتی اگر اینگونه نباشد.

من باید یاد می‌گرفتم که درمانگر من شخصی است که می‌توان این نگرانی‌ها را با او مطرح کرد. صادق بودن در مورد هر چیزی که مرا آزار می دهد به این معناست که می‌توانم از این طریق در یک فضای امن کار بر روی آن‌ها را شروع کنم. درمانگر شما از هر چیزی که بگویید ناراحت یا آزرده نخواهد شد. (اگر می‌شود، نشانه‌ی آن است که مناسب نیست.) او آنجاست تا در مورد نگرانی‌های شما به شما کمک کند.

برای این منظور، مهم است که به درمانگر خود اطلاع دهید که بسیار حساس هستید (اگرچه ممکن است خودش این مسئله را بفهمد؛ مانند مثال گریه‌های من که بالاتر به آن اشاره کردم). به این ترتیب، او می‌تواند با توجه به نیازهای شما به عنوان یک فرد بسیار حساس، بهتر به شما کمک کند.

و اگر مطمئن نیستید که چگونه می‌توانید چیزی را مطرح کنید، می توانید بگویید: "من می‌خواهم درمورد چیزی صحبت کنم، اما احساس خجالت/ ترس/ ناراحتی می‌کنم." این می تواند مثل برداشتن یک قدم به سمت مطرح شدن موضوع عمل و به شما و درمانگرتان کمک کند تا آرام آرام روی آن کار کنید.

۴. اگر می‌توانید، برنامه‌ی روان درمانی را برای روزهای کم مشغله‌تر خود بگذارید.

درمان می‌تواند خسته کننده باشد؛ به‌خصوص برای اچ اس پی‌ها که احساسات زیادی را در خود نگه می‌دارند. پس از یک روز پر از تعاملات انسانی، ما برای بازیابی نیرویمان نیاز به زمانی داریم که کاملاً تنها باشیم.

اگر برنامه‌ی شما اجازه می‌دهد، برنامه درمان را برای روزهایی بگذارید که می‌توانید کمتر کار کنید. اگر نمی‌توانید این کار را انجام دهید، حداقل یک برنامه‌ی مراقبت از خود مانند مراقبه یا قدم زدن در پارک مورد علاقه‌تان درنظر بگیرید. و به کسانی که با آنها زندگی می‌کنید بگویید که به کمی فضای اضافی احتیاج دارید، چون پس از رسیدن به خانه برای پردازش قرار ملاقات درمان به زمان نیاز خواهید داشت.

۵. قرار ملاقات خود را حفظ کنید؛ حتی اگر احساس می کنید چیزی برای گفتگو وجود ندارد.

افراد بسیار حساس، احساسات و عواطف خود را با شدت بیشتری نسبت به سایرین پردازش می کنند. من معمولاً قبل از اینکه بخواهم احساس خود را به زبان بیاورم، به زمان زیادی برای کار کردن روی آن نیاز دارم. (به عنوان مثال ، هفته ها منتظر ماندم تا در مورد جدایی سنگین و سختم از پسری که مدتی طولانی در دانشگاه با او دوست بودم، به کسی بگویم؛ چون نیاز داشتم ابتدا خودم آن را پردازش کنم.)

این می‌تواند درمان را دشوار کند، چون من اغلب احساس می‌کنم انرژی لازم را برای به اشتراک گداشتن موضوع ندارم. اما وقتی هرطور شده به جلسه‌ی‌درمان می‌روم، معمولاً خوشحالم که این کار را کرده‌ام و صرفاً حضور در آنجا به من کمک می‌کند به چیزهایی که باید درباره آنها صحبت کنم فکر کنم. درمانگرم هم من را تشویق کرده است تا هنگام فکر کردن به مواردی که مرا آزار می‌دهد، آن‌ها را یادداشت کنم. من هنوز در این زمینه بهترین نیستم، اما حتی نوشتن چند کلمه یا جمله در وسط روز هم کمک می‌کند. من آن لیست را به قرار ملاقات خود می‌برم و درمانگرم می‌تواند سوالاتی از من بپرسد تا کمک کند موضوع باز شود.

۶. می‌توانید مشق شب (تکلیف خانه) داشته باشید.

کلمه "مشق شب" ممکن است شما را به دبیرستان برگرداند که اکثر ما از آن لذت نمی‌بریم. تکالیفی که برای درمان انجام می‌دهم هم دقیقاً سرگرم کننده نیست؛ فقط به این دلیل است که این کار مرا تشویق می‌کند تا خارج از یک جلسه‌ی ۵۰ قیقه‌ای اقدامی انجام دهم، و همان‌طور که در بالا توضیح دادم، کار کردن روی خودتان شوخی نیست. درعین حال، من می‌دانم که کار روان درمانی باعث می‌شود من راحت‌تر در جهان حرکت و آرامش بیشتری پیدا کنم. و این برایم به اندازه‌ی کافی انگیزه‌بخش است تا ادامه بدهم.

نمونه هایی از "مشق شب" من:

*اختصاص دادن وقت برای مراقبه‌های یک دقیقه ای، سه بار در روز (شما می‌توانید از مواردی که خودتان بلد هستید یا یک اپلیکیشن استفاده کنید.)

*تکمیل کاربرگ "افکار منفی" (بله، همان طور است که به نظر می‌رسد!)

*سلام کردن به سه نفر در روز (برای رفع آرام اضطراب اجتماعی)

این وظایف (تکالیف)، بسته به نیازهای شما، درمانگرتان و سایر عوامل بسیار متفاوت خواهد بود.

۷. درمانگران هم انسان هستند و ممکن است همیشه درست نگویند.

حتی روابط حرفه ای هم کامل نیستند. من اغلب انتظار داشتم درمانگر من همه‌ی راه حل‌های مناسب برای مسائل من را بداند یا به روش‌های خاصی پاسخ دهد. و وقتی واکنش‌های او انتظارات من را برآورده نمی‌کرد، گاهی احساس شکست می‌کردم. اما هرچه قرارهای بیشتری گذاشتیم، من یاد گرفتم که مانند هر انسان دیگری با او هم با حسن نیت رفتار کنم. و هرچه بیشتر از ملاقات‌هایمان گذشت، سازگاری بهتری پیدا کردیم که برای من جواب می‌دهد.

۸. مکث یا توقف درمان اشکالی ندارد- فقط در مورد این موضوع با درمانگر خود صحبت کنید.

اینکه چه مدت به روان درمانی می‌روید، به شرایط شما بستگی دارد. برخی افراد فقط مدتی کوتاه به درمانگر مراجعه می‌کنند، درحالی که دیگران سال‌ها یا دهه‌ها تحت درمان هستند. من درحال حاضر در موقعیتی هستم که درصورت نیاز به صحبت کردن، به درمانگرم پیغام می‌دهم و قرارهای مستمری تعیین نمی‌کنیم. سعی کنید درمورد نیازهای خود با درمانگرتان روراست باشید، ازجمله در مورد اینکه به مکث یا توقف کامل درمان فکر می‌کنید.

۹.کاری که در درمان انجام می دهید به خود بسیار حساس فعلی و آینده‌ی شما کمک می‌کند.

روان درمانی پریشانی و ناراحتی و ترس زیادی دارد، اما به شما کمک می‌کند تا به سلامت روان، ضربه‌ها‌ی روحی، مسائل مربوط به حس ارزشمندی و موارد دیگر درون خود رسیدگی کنید. ما اچ اس پی‌ها اغلب بدون اینکه بدانیم چگونه احساس بهتری داشته باشیم، در ذهن خود در سکوت رنج می‌بریم. روان درمانی دیوارهایی را که دور خود ساخته‌ایم خرد و به سبک شدن بار ما کمک می‌کند- و همچنین به ما کمک می‌کند تا خودمان را همان‌طور که هستیم بپذیریم.

درمجموع، روان درمانی می‌تواند زندگی شما را تغییر دهد. (البته به سمت بهتر شدن!