مينويسم كه نميرم يه موقع از نگفتن
ياد تو افتادم
وقتي ديدمش رو پله هاي دانشكده نشسته بود داشت يه فرمي كه نميدونم چي بودو پر ميكرد
يجور جذابي اخم داشت
رفتم جلو پرسيذم ببخشيد شما ميدونين اموزش كجاست؟
سرشو اورد بالا خودكار تو دستش همينجوري رو هوا مونده بود
گفت"بله،اتاق ٤٠٢"
لبخند زدم گفتم:"ممنون"
ولي ماتش شدم
چقدر شبيه تو بود
شبيه همون وقتايي كه يهويي از اخم به حالت عادي تغيير ميكردي بعدش ميخنديدي بعد قهقهه ميزدي تو كمتر از ١ دقيقه
يادم افتاد كه چقد دوست داشتم و چقدر دلم براي اون حس تنگ شده
ياد وقتايي افتادم كه نگاهم ميكردي و برات شكلك در مياوردم
ياد وقتي افتادم كه سرتو مينداختي پايين ميگفتي" تو آدم نميشي"
ياد وقتايي كه ميگفتم اينقد جدي نباش بيا ببين من چقد مسخرم
ميگفتي " مسخرگي هم حدي داره ززززززن"
واي من ديوونه اين لحنت بودم
ديوونه خنده هات بودم
بهت مسگفتم تو مث اين فيلم خارجيايي كه تو مسخره ترين صحنه هاش برميدارن صدا خنده ميزارن كه بقيه بخندن ،بقيم سر تعارف و اينا ميخندن
اي حرص ميخوردي
اي به پشت چشم نازك كردنت ميخنديدم
..
رفتم اموزش برگه هايي كه ميخواستمو گرفتم امضاهايي كه بايدو انجام دادم و مداركمو تكميل كردم
يادته ميگفتي " بايد اين بروكراسي رو چيز كرد"
ياد وقتايي ميفتادم كه ميخواسي بري بانك از يه هفته قبلش عزا ميگرفتي
از معطل شدن توي بانك و كاغذ بازي متنفر بودي
حاضر بودي همه كار كني ولي راهت سمت اداره هاي دولتي نيفته
داشتم از در ميرفتم بيرون
پسره گفت" ببخشيد خانم"
برگشتم
يادته يه بار اومدي پشتم گفتي " خانم ميتونم يه لحظه وقتتونو بگيرم؟"
اون روز به قدري از ديدنت تعجب كردم كه هر يه ربع ميگفتم " واي باورم نميشه"
از سفر اومده بودي و مستقيم اومده بودي دنبال من
گفتم"بفرمايين"
گفت"شما دانشجو اينجا بودين؟ خيلي برام اشنايين"
گفتم"اره چند سال پيش فارغ التحصيل شدم ولي قيافه شمارو اصلا يادم نيست البته من حافظه تصويريم ضعيفه"
درواقع حافظه تصويريم ضعيف نيس، پره
جا نداره برا هيچ چيز جديد ديگه اي
همش تويي، روزامون،شبامون،خنده هامون،دعواهامون
گفت"من ورودي ٩٣ بودم "
گفتم"اها من ٩٥ بودم همونه كه خوب نميشناسمتون"
اگه تو بودي قاتي ميكردي كه ..
ولي تو نبودي
رسيديم دم در گفتم"خيلي از اشوناييتون خوشحال شدم با اجازتون"
گفت" ممنونم خدانگهدار"
معلوم بود شوكه شده
ميدوني جذاب بود، پسراي جذاب دوس ندارن نديده گرفته بشن
حتما تعجب كرده بود به خودش گفته بود دختره با اين قيافش چه خودشم ميگيره:)
ولي من خودمو نگرفته بودم
من فقط يادت افتادم
فك ميكردم حيفه الان كه اينهمه خاطره ي قشنگ با كيفيت اومده جلو چشمم يجوري كه انگار دوباره داره رخ ميده، وايسم با يه ادم جديد اشنا شم
من فقط فكر كردم كاش بودي
من فك كردم كاش تموم ميشد اين فاصله ي كوفتي...
يادته يه بار بهت گفتم اگه نباشم چيكار ميكني؟
گفتي ميميرم
نمردي كه...
زندگي كردي
هرروز قشنگ تر از ديروز
هرروز دلربا تر شدي
هرروز دور تر شدي
من دلم براي تو تنگ نشده
من دلم براي اوني كه بودي تنگ شده
اوني كه تو چند ماه اخر فهميدم داره خيلي عوض ميشه
يادته اخرين بار سر يذره چايي كع از دستم ريخت رو لباست چه دادي زدي تو خيابون؟
گفتم حالا ميشومش چيزي نيس كه!اروم باش!
داد زدي كه ميشورمش چيه؟؟؟فقط بلدي گند بزني تو حال ادم
گفتم عزيزم فداي سر جفتمون اين يه پيرهن!چرا داد و بيداد ميكني
گفتي اه تو هيچ وقت نميفهمي
اره شايد من نميفهميدم ولي تو قبلا برام توضيح ميدادي
تو قبلا برات مهم بود كه من بفهمم
اين پسره هركي كه بود
هوجا كه هست
هرچي كه هست
منو ياد روزاي خوبمون انداخت
#ميناى
مطلبی دیگر از این انتشارات
با عشق... برای درون گراها
مطلبی دیگر از این انتشارات
تأثیر رواندرمانی در زندگی من (نتیجه گیری، قسمت 3)
مطلبی دیگر از این انتشارات
? لیست هایی که باید داشته باشیم!