عاشق سفر هستم با این که قبلا عاشق برنامه نویسی بودم !
سفرنامه روستا خفر(khafr) - منطقه دنا (قسمت دوم)
خیلی خوشحالم که قسمت اول سفر به روستا خفر مورد استقبال شما عزیزان قرار گرفت.
برای همین قسمت دوم آن را برایتان می نویسم ....
بعد از یک خواب کوتاه نیم ساعته ، چون سال قبل فقط موفق شده بودیم تا مسیر آبشار خفر (نقطه 2) برویم ، این دفعه قرار شد مسیر هایی که از قبل مشخص کرده بودیم را یک نگاهی بیاندازیم.مسیرهایی که قرار بود در این سه روز برویم:
- مسیر صعود به قله قاشمستان (Ghashmastan) تا جانپناه (نقطه 1)
- دیدن آبشار زیبای خفر (نقطه 2)
- منطقه دشت آسمانی (دامنه ها و مسیر قله بیژن1 یا ماش) (نقطه 3)
بنابراین قرار بود در روز دوم خودمان را به جانپناه برسانیم و بعد همان مسیر را تا وسط برگردیم و به سمت مسیر آبشار خفر برویم.
روز سوم هم به دشت آسمانی برویم و برگردیم.
خلاصه از خانه کوهنوردی بیرون آمدیم و برای دیدن مسیر قله قاشمستان و پیدا کردن ابتدای مسیر دشت آسمانی حرکت کردیم.
مسیر قله قاشمستان که درست پشت خانه کوهنوردی است را ادامه دادیم و تا کمی بعد از باغ های سیب به ابتدای ورودی دره رسیدیم.عکاسی کردم و بعد از چند دقیقه دوباره به سمت خانه کوهنوردی برگشتیم که مجموعا حدود 4 کیلومتر شد.
در حد چند دقیقه بطری های آب را پر کردیم و برای پیدا کردن ابتدای مسیر دشت آسمانی راهی پایین روستای خفر شدیم.
این رو بگم که از مسیر دشت آسمانی هیچ فایل Track مشخصی نداشتیم و فقط می دانستیم که کجاست !
برای همین بعد از مسجد روستا ، خودمان را به کنار رودخانه رساندیم و با حدس و گمان رفتیم جلو.از تعدادی باغ زردآلو و سیب عبور کردیم.تا اینکه به یک دوراهی رسیدیم.از سمت راست در کنار رودخانه رفتیم و به جایی رسیدیم که از یکی از اهالی روستا پرسیدیم و با تعجب گفت :
دشت آسمونی ! خیلی راهه ! از این طرف برید.
مسیری که به ما نشان داد از میان باغ ها باید به سمت بالا می رفتیم ، ما تا جایی رفتیم و مسیر را گم کردیم و با حس نامیدی برگشتیم که آخه دشت آسمونی کجاست ؟!
تا اینکه وقتی به ابتدای مسیر رودخانه رسیدیم و یک راه سربالایی دیدیم . در نقشه تلفن همراه م نگاه کردم و دیدم که نقاط احتمال زیاد این مسیر به دشت آسمانی می رود. بله کمی داخل این مسیر ایستادیم و وقتی موقعیت را دیدیم قشنگ در مسیر بود ! چقدر خوشحال شدیم.
دیگه کم کم خورشید غروب کرده بود و هوا تاریک می شد که برگشتیم به خانه کوهنوردی.
کمی روی تخت ها استراحت کردیم و شام را حاضر کردیم و خوردیم.بعد وسایل مورد نیاز را گذاشتیم در کوله و ساعت حدود 10 شب بود که از خستگی خوابیدیم.
صبح ساعت 4:30 بیدار شدیم و یک صبحانه مقوی و سرشار از کربوهیدرات خوردیم و در تاریکی هوا به سمت قله قاشمستان رفتیم.
مسیر روز قبل را ادامه دادیم و وقتی به ابتدای دره رسیدیم تازه خورشید داشت طلوع میکرد.چه منظره زیبایی بود.بعضی از مناظر بیشتر شبیه رویا بود تا واقعیت.
در کنار تخته سنگ ها نشستیم و آب خوردیم.از آن بالا می شد ادامه مسیر تا نزدیکی جاننپناه را دید.مسیر را ادامه دادیم و مسیر بالا و پایینی بود ولی پاکوب مشخصی داشت و از این بابت نگران گم کردن مسیر نبودیم.
حالا به جایی رسیده بودیم که تکه های عظیم یخ و برف که در سایه کوه باقی مانده بودند را میدیم و آب فراوانی از هر طرف کوه جاری شده بود.ساعت حدود 7:30 بود که به پایین شیب مسیر جانپناه رسیدیم.
بعد از یک استراحت کوتاه ، زیگزاگی به سمت بالا حرکت کردیم که باعث میشد مسیر طولانی تری را برویم ولی حداقل از شیب نسبتا زیاد خلاص می شدیم.به بالای آن مسیر که رسیدیم ، جانپناه به خوبی در جلو و سمت چپ ما پیدا بود.
چه مسیر زیبایی بود ، همه جا پر از گل و علف و گلسنگ بود.تا جانپناه مسیر نسبتا همواری بود که آرام آرام رفتیم و ساعت نزدیک 9 بود که جلو درب جانپناه رسیدیم.قفل درب را باز کردیم و یک نگاه به داخل انداختیم.کسی نبود.کوله ها را داخل جانپناه گذاشتیم و به سمت سرویس بهداشتی پشت جانپناه (مثلا !) رفتیم ولی واقعا کثیف بود بنابراین انتخاب بعدی ما دستشویی صحرایی بود !
کنار جانپناه ، یک چشمه دست ساز هست که خب البته آبی نداشت.جلوتر رفتیم و مجبور شدیم به چشمه دوم که در Track مشخص شده بود سر بزنیم.بطری ها را با آب برف پر کردیم.
چه آب خوش مزه ای. واقعا طعم بهتری از آب لوله کشی و کلر دار و تمیز داشت .
بطری ها را آن کنار گذاشتیم و به سمت صدای آبشاری رفتیم که پیدا نبود.
کمی جلوتر یک آبشار فصلی که از آب برف ها درست شده بود را درست نزدیکی قله هایی مجاور قاش مستان دیدیم.خیلی زیبا بود و آب با شدت هرچه تمام با پایین و روی برف ها میریخت.
البته چون تجهیزات کافی نداشتیم دیگر مسیر قله و آبشار یخی را ادامه ندادیم و به گرفتن چند عکس از پشتههای برف بسنده کردیم.
برگشتیم جانپناه و در حد یک ربع استراحت کردیم.ساعت حدودا 9:30 بود که خواستیم برگردیم و از وسط راه به سمت آبشار خفر برویم ولی .....
به Track مسیر نگاه کردیم و دیدیم که چه طور میشه از این طرف به سمت آبشار بریو همین راه رو برنگردیم؟!
گفتن همین جمله کافی بود ....
با احتیاط پایین رفتم و در مسیر پر بود از بوته های خار که مدام در پوست و گوشت ما فرو می رفت.
به قدری گیاه در زمین رشده کرده بود که بعضی جاها دیگه معلوم نبود پا را کجا می گذاریم.
درست در پایین دست این مسیر دو بخش می شد. یک مسیر که مستقیم تا آبشار می رفت و از آن طرف به سمت قله پوتک و مسیر دوم هم از کوه سمت راست را دور می زد و به بالادست آبشار می رفت که البته از وسط مسیر معلوم بود خیلی سخت میشد.
خلاصه در شیب نسبتا زیاد پایین رفتیم و گاهی هم سر می خوردیم و هر لحظه ممکن بود به پایین سقوط کنیم و با تخته سنگ ها یکی شویم.
در سمت راست ما دو آب راه بود.یکی پر از آب برف و دیگری خشک بود.باید خود را به آن آبراه خشک می رساندیم و مسیر را تا پایین ادامه می دادیم.با هر بدبختی بود به آنجا رسدیم.
انگار تازه سختی مسیر شروع شده بود ! برای پایین رفتن بعضی جاها باید از ارتفاع 2 متری پایین می پریدیم آن هم در شیب و یک اشتباه باعث می شد ما تا روستا غلت بخوریم .?
بعضی از قسمت ها باید یک نفر پایین می رفت و کوله دیگری را می گرفت تا اون پایین بیاید.
کم کم مسیر تخته سنگی تمام شده بود که به نزدیکی پشته های برف در پایین دست قله پوتک رسیدیم.
حجم برف ها واقعا زیاد بود و اگر نگویم 3 تا 4 متر حداقل برف بود اغراق نکردم.
چند تا عکس برای یادگاری گرفتیم و بعد از اینکه آب به صورتمان زدیم ساعت حدود 12 شده بود.
خستگی مسیر باعث شده بود از رفتن به آبشار صرف نظر کنیم و صرفا جایی را پیدا کنیم و ناهار بخوریم و برگردیم خانه کوهنوردی.
همین طور مسیر با شیب رو به پایین و البته نسبتا ناهموار و پیچ وار را ادامه دادیم تا از بالای یک کوه به مسیر خفر-آبشار رسیدیم.
سمت راست ما به خفر می رفت و سمت چپ به سمت آبشار.
آبشاری که سال گذشته خشک شده بود و به همین خاطر ما اصلا پیدا نکرده بودیم !
ما که از رفتن به آبشار منصرف شده بودیم ، به سمت کنار رودخانه خفر رفتیم که مکان صافی را پیدا کنیم و بعد از 7 ساعت کوهپیمایی ناهار بخوریم.در نهایت یک مکان مناسب پیدا کردیم و کنسروهای لوبیا را در آب جوش گذاشتیم و بعد از صرف یک غذای درویشی یعنی نان و لوبیا بلافاصله خوابیدیم !
در کنار صدای خروش رودخانه خفر که برای ما مثل لالایی بود ، حدودا 1 ساعت خوابیدیم.
ساعت نزدیک 3 بود که بعد از خواندن نماز ،به دوست گفتم چیکار کنیم ؟ تازه ساعت 3 هست ، برگردیم یا یکم بریم جلوتر و نزدیک غروب برگردیم ؟
به این نتیجه رسیدیم که کمی جلوتر بریم و در کنار چشمه سید محمد عکس بگیریم ، این قدر رفتیم تا چشمه سید محمد هم دیدیم و عکس گرفتیم.حالا یکم انرژی گرفته بودیم و تصمیم گرفتیم تا آبشار بریم.جلوتر و جلوتر رفتیم. درست بعد از چشمه سیدمحمد ناگهان .....
بله ، یک جریان تند و شدید آب دیدیم که به داخل رودخانه خفر میرزد.به جریان آب که رسیدیم چشم هر دو ما از دیدن آن همه آب که با شدت فراوان پایین میریخت گرد شد !
با لبخندی بر لب و انرژی رفتیم بالا ولی دیگر نمی شد جلوتر رفت.آب آبشار آنقدر زیاد بود که اصلا به این که از این آب به آن طرف بروم و به نزدیکی آبشار برسم ، فکر نکردم ولی دوستم گفت من می خواهم امتحان کنم.این امتحان کردن همانا و رفتن به نزدیکی آبشار همانا.
من پایین تر رفتم ولی خب نمی شد رفت اون طرف، البته دوربین و کوله و تلفن همراه داشتم و تصمیم گرفتم من این طرف آبشار بمونم و عکس بگیرم.
دوستم که می خواست برگرده برای اطمینان بیشتر یک سر طناب را به او دادم و یک سر طناب را به دور کمر و سنگ کنارم بستم.از کنار سنگ تا زانو در آب رفتم و گفتم بپر و من دستت رو میگرم.خداروشکر بدون مشکل تونست بیاد این طرف جریان اب.
ساعت حدود 5 بود که نور آفتاب کم کم از دره خارج می شد و هوا خنک و خنکتر می شد.
خب حالا دیگر زمان برگشتن به سمت خانه کوهنوردی بود و نباید زمان روشنایی را از دست می دادیم.
ولی خستگی و پیاده روی طولانی حالا خودش را نشان داد !
هر قدمی که بر می داشتیم ، درد و خستگی و کوفتگی در تمام استخوان بندی بدن ما منتشر می شد.
خلاصه ، کم کم و آرام آرام و با استراحت های مکرر به اول مسیر باغ ها رسیدم.اینجا اهالی یک سری آلاچیق و خانه باغ دارند که به مسافران اجاره می دهند.
از آنجا تا خانه کوهنوردی هر 100 متر انگار 1000 کیلومتر بود.خوشبختانه یکی از اهالی روستا کنار ما نگه داشت و پرسید:
+ کجا میرید ؟
- ما گفتیم خانه کوهنوردی
+ منبع آب
- بله
+ سوار بشید
این قدر خوشحال شدیم که حد نداشت.
در نزدیکی خانه کوهنوردی پیاده شدیم .البته بماند که در 100 متر آخر هم داشتیم می مردیم .
به خانه کوهنوردی که رسیدیم،کسی داخل نبود و به نگهبان آنجا تماس گرفتیم و حدودا 20 دقیقه بعد رسید.در این فرصت ما هم کفش ها و لباس های مان را در کنار آب شستیم.
مسیر دشت آسمانی هم بماند برای قسمت بعد ....
کافیه #خفر و #سفر-دنا و #دنا را دنبال کنید.
مطلبی دیگر از این انتشارات
7 فیلم سینمایی که هر طبیعت گردی باید ببیند (قسمت اول)
مطلبی دیگر از این انتشارات
تفاوت ما و خارجی ها در مدیریت مناطق طبیعی
مطلبی دیگر از این انتشارات
نمونه کارهای داوطلبانه موفق در سایر کشورها