اندوه زیبای ارواحی که گناهی ندارند

قصه‌ی ما به سر رسید…

قصه‌ی ما به سر رسید اما عشق هرگز…

پیوند لطیف میان روح‌مان به هیچ طریقی خاتمه نمی‌یابد. اکنون، روح سیاه من، خنثی شده است چرا که تو آن را با سفیدی‌ خود درآمیخته‌ای. من این روح خنثی را به جسم خود میدوزم تا بتوانم تا آخر عمر، احساسات پخته‌ات را در روح خام خود حس کنم و این، همان سعادت بزرگیست که نصیب من شده است.‌

اگر روزی اسمی آشنا شنیدی یا خیالی آشنا از ذهنت گذر کرد، بدان که این همان روح من است که آن را عجیر کرده‌ام که بیاید و روح تو را ببوسد. اگر توانستی، با آن مهربان باش و آن را در آغوش‌ بکش؛ او گناهی ندارد.


پ.ن : بچه‌ها کسی کتاب جنگ و صلح رو خونده؟


سیزدهمین روز از خرداد زیبا