INTJ ~•°stargirl°•~
خط خطی هایم نفس می کشند

قلم در دستم حرکت می کند
خطوط بر دل کاغذ می جوشند
نامش را " خطوط زنده " نهادم
از درون می جوشد
بر روی کاغذ
تمام که می شود
تک تک آن خطوط در پس بفت کاغذ نفس می کشند
صدای نفس هایشان شنیده می شود
گاهی سخن می گویند
گاهی سکوت می کنند
تنها از یک چیز مطمئن هستم

آن ها زنده اند
باور کنید
گاهی صدای همهمه ی درون نقاشی هایم را درک می کنم
شاید همهمه ی درون ذهنم است
شاید هم نتیجه ی خراش انداختن به جان کاغذ است

گاهی از خشم مداد را پی در پی به روی کاغ می کشم
نه آنقدر که قلبش را تکه تکه کنم
و نه آنقدر که نوازشش کنم
و این طراحی بر لبه ی خشم است که به آن ها جان می دهد
شاید روزی خدا هم از تنهایی خشمگین بود
این بود که خطوطی که ناخوداگاه بر پس زمینه ی نیستی رسم کرد جان گرفتند

کنون من نفس می کشم ، تو نفس می کشی
ما نفس می کشیم....
~•°stargirl°•~
مطلبی دیگر از این انتشارات
پیش تو...
مطلبی دیگر از این انتشارات
آسمان من ابریست...
مطلبی دیگر از این انتشارات
باز هم باغ مخفی.