میان سطرها گم میشوم، میان سایهها مینویسم. شاید روزی کلماتم پیدا شوند…
چشمها.....✨💫

چشمها رازهای بیپایانی را در خود پنهان کردهاند. آینهی روح، دروازهای به دنیای درون، و نخستین چیزی که آدمی را به دیگری پیوند میدهد. گاهی آرام و خیره، گاهی درخشان از هیجان، و گاهی هم خاموش و غمگین، اما همیشه گویاتر از هر واژهای.

چشمها قصه میگویند. از شوق یک دیدار، از اندوه یک وداع، از آرزوهایی که در سکوت شکل گرفتهاند و ترسهایی که در تاریکی زمزمه شدهاند. رنگهایشان، درخشششان، حتی لرزشهای نامحسوس پلکهایشان، همه و همه رازی را فاش میکنند که زبان از گفتنش ناتوان است.

در عمق چشمان هرکس، جهانی نهفته است—جهانی از خاطرات، رویاها، دردها و امیدها. چشمانی که خستهاند، چشمانی که مشتاقند، چشمانی که رازهایی دارند که هیچکس جز آنها نمیداند. هر نگاه، دروازهای است به گذشتهی دور، به لحظاتی که شاید دیگر تکرار نشوند، به خاطراتی که در پستوی ذهن مدفون شدهاند اما هنوز در برق چشمان کسی زندگی میکنند.

گاهی چشمها بیش از آنچه باید، حقیقت را فاش میکنند. قطره اشکی که بیخبر از گوشهی چشم جاری میشود، نگاه کوتاهی که از سر دلتنگی میگریزد، یا حتی سنگینی نگاهی که در ازدحام جمعیت، بر دوش کسی مینشیند. آنها از عشق میگویند، از نفرت، از حسرت، از امیدی که هنوز زنده است، حتی اگر لبها در سکوت مانده باشند.

چشمها حافظ لحظات نابی هستند که کلمات قادر به ثبتشان نیستند. برق شادی در نگاه کودکی که دستان مادرش را گرفته، غم پنهان در چشمان مردی که به گذشتهی از دست رفتهاش فکر میکند، شعلهی اشتیاق در چشمهای عاشقی که معشوقش را مینگرد. اینها تصاویری هستند که چشمها برای همیشه به خاطر میسپارند، حتی زمانی که حافظهی انسان آنها را به فراموشی بسپارد.

و شاید زیباترین حقیقت دربارهی چشمها این باشد که هرگز دروغ نمیگویند.لبها میتوانند به راحتی حقیقت را پنهان کنند،اما چشمها؟
آنها همیشه آنچه را که در دل نهفته است،آشکار میکنند!
گاه آرام و آهسته،و گاه چون فریادی خاموش......✨
مطلبی دیگر از این انتشارات
جملاتی کوتاه به صرف قراری با احساسات ❤️
مطلبی دیگر از این انتشارات
انسان وحشی ترین حیوان است....
مطلبی دیگر از این انتشارات
ستاره ها می رقصند