Mim.Qorbani@Gmail.com - @Boredmim
گاهی زندگی، همان عکسهاییست که فکر نمیکردیم مهم باشند

آن روز نه تولدی در کار بود، نه خداحافظیای. هوا کمی ابری بود، من کمی خسته، تو کمی بیحوصله. ایستاده بودیم کنار پنجره، لیوانهایمان نیمهپر بود، حرفهایمان نیمهتمام. کسی از ما نخواست لبخند بزنیم، حتی یادم نمیآید چه شد که عکس گرفته شد.
سالها بعد، میان یک جستوجوی بیهدف در حافظهی گوشی، پیدایش کردم. عکسی تار، با نور بد. نه کادربندیای حرفهای دارد، نه اتفاقی خاص را ثبت کرده. اما همان عکس، حالا مثل نشانهای از روزهای ازدسترفته است. یادآور لحظهایست که بهظاهر هیچ معنایی نداشت و امروز همهچیز را دربارهاش میدانم، جز اینکه چرا آنقدر دلم برایش تنگ شده.
ما همیشه منتظریم لحظات «مهم» را ثبت کنیم. تولدها، سفرها، جشنها، موفقیتها. اما زندگی واقعی لابهلای همان لحظات بیبرنامه و بینور اتفاق میافتد. لحظاتی که دوربین از رویشان رد میشود بیآنکه توقف کند. گاهی سالها بعد، یکی از همان عکسهای معمولی تبدیل میشود به دفتری بیکلام از یک دورهی کامل از زندگیات. لباسی که دیگر نداری. لیوانی که شکست. نگاهی که از دست رفت.
و من حالا به عکسها طور دیگری نگاه میکنم. دنبال آنهاییام که بیقصد گرفته شدند. چون همانها هستند که قصه را صادقتر میگویند.
شاید زندگی، همان لحظاتیست که موقع بودنشان عجله داشتیم برای تمامشدنشان. همان عکسهایی که آنروز حتی ارزش دیدن نداشتند، ولی حالا با تمام جان دلمان میخواهیم دوباره همانجا، کنار همان پنجره، با همان آدمها، همان خستگی را تجربه کنیم.
مطلبی دیگر از این انتشارات
خاموشی...
مطلبی دیگر از این انتشارات
اندوه زیبای ارواحی که گناهی ندارند
مطلبی دیگر از این انتشارات
Remember your safeword...