خشونت هرگز جواب نیست.خشونت سواله،و جواب بله اس.
نجات غریق
صدای حباب
صدای خلا
صدای موج
به سطح آب خیره میشوم
اکسیژن
این تنها چیزی است که نیازش دارم
این اتفاق عادیست
طبق معمول
دارم غرق میشوم
و این فقط نشان دهنده یک چیز است:
من خوابم
چرا هربار که میخوابم دارم غرق میشم؟...
شاید من در حقیقت نمیخوابم...
در واقع غرق میشم...؟
سرفه میکنم و شش هایم میسوزد
مینشینم
در خودم خم میشوم و سرفه میکنم
ساعت چند است؟
چشمهایم تار میبیند
به نتیجه ای نمیرسم
ولی احتمالا صبح است...احتمالا 6 یا 7...
هوا هنوز کاملا تاریک است اما میتوانم حس کنم که مدت زمان زیادی خوابیده ام،پس نمیتواند هنوز نصفه شب باشد
سرفه ی دیگری باعث میشود شش هایم تیر بکشند
دستم را کورمال کورمال به سمت میز کوچک کنار تخت میبرم
اون قرص کوفتی کجاس؟
سرفه ها اتمام ناپذیرند
اکسیژن
این تنها چیزی است که نیازش دارم
تمام اجزای داخلی بدنم درد میکنند
صدای جیغ مرا از جا میپراند
نه صبر کن
این هم واقعی نیست
بخاطر این است که گوشم گرفته
به دیوار مشت میزنم
بالاخره سرفه ها تموم میشن دیگه؟چون من هوا نیاز دارم بدن عزیز...
هنوز ناکام در جستجوی قرص لعنتی دستم را روی میز حرکت میدهم
چرا تموم نمیشن؟
از خستگی دارم میمیرم...نمیخوان بذارن بقیه خوابمو بکنم؟
عملا دارم خفه میشوم
واقعا قراره اینجوری بمیرم؟...بیخیال!سر یه کرونای احمقانه که نصف منم نیست؟
نه...تو نمیمیری...تب داری داری هذیون میگی چرت نگو قرص رو پیدا کن...
و دستم به چیزی میخورد...
بالاخره!!
ناخنم را توی پوسته آلمینیومی فرو میکنم و قرص را بیرون میکشم و پرتاب میکنم در دهانم
قورتش میدهم
بخاطر فشار قرص سرفه ها برای لحظه ای قطع میشوند
نفس عمییییق
و بعد از پایین رفتن قرص محکم ترین سرفه عمرم را میکنم
و همه چیز با دردی کشنده و نهایی که از بدنم رد میشود پایان می یابد
روش همیشگی ام برای نجات غریقی کردن خودم جواب میدهد
نفس نفس زنان دوباره دراز میکشم
با وجود اینکه سردرد نداشتم با قرص سردرد نجات یافتم
مرسی قرص سردرد
پ.ن:نکته خیلی جالب :این متن دقیقا سیصد و سی و دو کلمه اس
مطلبی دیگر از این انتشارات
ذهنِ گمشده
مطلبی دیگر از این انتشارات
تسلیبخشیهای فلسفه | کمی احمق باشیم!
مطلبی دیگر از این انتشارات
مادربزرگم گربهها را دوست داشت!