نویسنده جوان؟!


من مبینا ترابی هستم...

یک نویسنده نوجوان!

از تجربه های نداشته یک دختر هفده ساله با افکاری صد ساله می نویسم. عاشقان ماه همان هایی هستند که با طلوع خورشید لبخندی زدند و شب را به فراموشی سپردند و ماه را از یاد بردند. بیایید حداقل ما اینگونه نباشیم با وارد شدن فضای مجازی در زندگی خود را از نوستالژی هایمان دور نکنیم و اینطور نباشیم که دنیای شیرین حقیقت را به دنیای تنهایی مجازی ترجیح دهیم. با خواندن دوباره کتاب ها؛ حال و هوای گذشته خود را باز گردانیم و به کودک درونمان اجازه رشد دوباره را بدهیم. درست همانند باران که بعد از بارش نوید زندگی دوباره را می دهد ما نیز نوید زندگی دوباره با کتاب را به آیندگان بدهیم و نگذاریم دنیا به اعماق تاریکی سقوط کند. شاید دنیای مجازی تا یک حد خوب باشد اما مگر می تواند جای دنیای واقعی را سلب کند؟ این را باید بدانیم که کتاب را نمی توان مجازی خواند زیرا تنها بازمانده از خاطراتمان همین کتاب ها هستند. ترجیح دادن دنیای مجازی به واقعیت همانند این است که ما؛ دگر اکسیژن نخواهیم و آن را مجازی طلب کنیم. از همان زمانی که حروف الفبای زندگی ام را آموختم ؛شروع به نوشتن کردم. نوشتههای هفت سالگیام را به خاطر مادرم دوست داشتم درست همان موقعی که میگفت"تو بهترین فرد بر روی زمین می شوی" نوشته های ده سالگیام را به خاطر هدیه هایی که میگرفتم دوست داشتم. نوشته چهارده سالگیام را به دلیل تشویق های خانواده و دوستان دوست داشتم. اما اکنون مجموع نوشتههایم را در آغاز سن هفده سالگی به خاطر اشتراک عقاید و افکارم برای شما مردم؛ دوست دارم زیرا میدانم و یقین دارم من نیز روزی به وسعت موفقیت شما مردم؛ موفق می شوم. این را بدانید با خواندن نوشتهها و افکار این دختر هفده ساله ؛ به او امید این را میدهید که درختان قطع شده هیچ گاه به هدر نمی روند و روحشان تا ابد در نوشتههای این کاغذ ها زنده میماند.

با رغبت می گویم؛ به افکار من خوش آمدید...


یادداشت نویسنده بخشی از کتاب سیگنال مرگ
مولف: #مبینا_ترابی
داستان های قرن 14
سبک: ترسناک،جنایی، درام
تعداد صفحات:181
انتشارات: علوم گسترش نوین
سال انتشار : 1398