به خودم آمدم انگار تویی در من بود ،،، این کمی بیشتر از دل به کسی بستن بود
یه روزِ دانشجویی تو سه بند
فردا امتحان فارماکولوژی دارم قرار بود صبح ساعت 7 بیدار بشم و شروع ب خوندن کنم . بیدار شدم، رفتم دست شویی، صورتمو شستم، یه قرص جوشان انداختم تو آب و نشستم رو تخت ... یه لحظه بروسلی درونم فعال شد و گفتم آدم باید از وقتایی ک بیداره بهتر استفاده کنه نه اینکه از خوابش بزنه پس گوشیو برا ساعت یازده کوک کردم ک از اتوبوس یازده و نیم جا نمونم و گرفتم خوابیدم...
رفتم دانشگاه، با اینکه ساعت دوازده کلاس داشتم ولی ترجیح دادم اول برم سلف چون همیشه شکمم به درس ارجحیت داشته و خواهد داشت . نهایتش اینه ک حذفت میکنه دیگه خب ب کیف خانم ح ترم بعد بر میداری.
هیچکس: مستر سم هو ایز خانم ح؟؟
نویسنده:خانم ح از خوبایِ کلاس و حتی دانشکدس ک زیاد از دو واژهایه ب کیفم استفاده میکنه.
بعد رفتم سر کلاس، خیلی حوصله سربر بود پس رفتم داخل تلگرام و چنلای طنزِ فاخرِ و نسبتن جنسیمو چک کردم بعد کلاس آمار بود و چون حال نداشتم و هنوز جا برا غیبت کردن داشتم نرفتم سر کلاس و اومدم خوابگاه.
با اینکه تا ساعت یازده خوابیده بودم بازم خوابیدم وقتی بیدار شدم یه چسه حالم گرفته بود رفتم یساعت دویدم بعد به خانم م زنگ زدم ک بخاطر حرفایِ هفته پیش عذر خواهی کنم و بگم هنوز در صلحیم. جواب نداد.
پ.ن: یه چسه کوچک ترین واحد برای اندازه گیری تو کرمونه
پ.ن2: خانم م دوستم بود...
هنوزم فردا امتحان فارما دارم ولی میشینم و با بچه ها پاسور میزنیم و چون شرطیه مجبورم میشم تقلب کنم ولی واقعن دلم میخواد شرطی نباشه تا بدون شیله پیله بازی کنیم...
بازی تموم شد. ساعت دوازده و نیمه و خوابم میاد...
مطلبی دیگر از این انتشارات
قسمتی از داستان بلند
مطلبی دیگر از این انتشارات
در سال ۱۴۰۱ چه کتابهایی خواندم؟
مطلبی دیگر از این انتشارات
پ`ر`س`ش ن`ا`م`ه`