بهامیدِ ظهور مولایمان که صد البته نزدیک است ان شاالله .
آن شبِ عزیز
آن شبِ عزیز
یکی از بچهها گفت: «میشه ماجرای شب تولد امامزمان رو تعریف کنید؟»
گفتم: «حکیمه خاتون در شب نیمۀ شعبان، مهمانِ امام حسن عسکری بودن و اینطور تعریف میکنن که بااینکه آثار بارداری در نرجس خاتون وجود نداشته، امام ازشون میخوان تا شب رو در منزل ایشون بمونن تا موقع تولد حجت خدا در کنار مادرشون باشن. تا نیمهشب که حکیمهخاتون برای نماز شب بیدار میشن، هیچ علامتی در مادر امام زمان دیده نمیشه؛ تاجاییکه شک به دلشون میافته اما امام تأکید میکنن که امشب حتماً شبِ تولدِ حجت خداست. کمی بعد، مادر امام زمان ناگهان از خواب بیدار میشن و از نزدیکی تولد فرزندشون خبر میدن.»
سعید: «یعنی بارداریِ مادر امام زمان هم مثلِ مادر حضرت موسی مخفی بوده؟»
_ «دقیقاً! چون حکومتِ وقت منتظرِ تولدِ پسری در خانۀ امام حسن عسکری بوده.»
فرهاد: «بعد چی شد؟»
_ «عجله نکن؛ الان میگم. حکیمه خاتون میگه ناگهان نوری نرجس رو فراگرفت و از چشم من پنهان شد. هراسان پیش امام رفتم. امام گفتند که به اتاق برگردم. وقتی به اتاق برگشتم، دیدم امام زمان به دنیا اومدن و در حالِ سجده، آیهای از قرآن خوندن و بعد، شهادتین گفتن.»
محسن: «آخه چطور ممکنه یه نوزاد حرف بزنه؟»
_ «مگه حضرت عیسی در گهواره صحبت نکردن؟ تازه مقام امامت که از مقام پیامبری برتره!»
ادامه دارد...
#از_تولد_تا_امروز
مطلبی دیگر از این انتشارات
آسايش دل
مطلبی دیگر از این انتشارات
حدیث روز
مطلبی دیگر از این انتشارات
جریان آخر الزمانی