ما مهره های شطرنجی هستیم که با خواست خودمون وارد زندگی نشدیم و مجبور به اطاعت از فرمانِ دست هایی از درون تاریکی هستیم
مدرسه نوشت
-اجازه؟...میشه منو دنیا و غزاله بریم بالا برای خوارزمی تمرین کنیم؟؟
+مشکلی نیست، جلسه آینده درس 9 رو مطالعه کنید، الان نیستید میخوام درس بدم
_چشم، با اجازه..
به ظاهر رفتیم تا مثل یه بچه خوب تمرین کنیم اما خب:))))....هرجور خز بازی که میشد رو کردیم:/....یکی واسه خودش استوری میگرف...یکی ویدیو کال گرفته بود داشت با آبجیش صحبت میکرد ...هرکی به یه چیزی مشغول بود:)...ناگهان در کلاسِ خالیِ مستقر در آن باز شد و دبیر علوم سال پایینی ها:|...اومد تو:)
داشت با گوشیش صحبت میکرد و وقتیم تموم شد"در این بین، اونی که استوری میگرفت(مدیونید اگه فکر کنید من بودم:/...اصلا قیافه قابل پسند نیست که بخوام استوریشم کنم بقیه رو بترسونم) همینجوری مونده بود، اون ویدیو کالی هم بحث رو عوض کرده بود و داشت سوالای تخصصی درمورد خوارزمی میپرسید:)"گفت داشتید بازی میکردید:)؟...فک کنم آرایه تکرار اونجا معنی پیدا کرد و 13،14 باری مِن گفتیم:)
آخرش، خندید و گفت: خوش باشید بچه ها! چشم رو هم بزارید 30 ساله میشید، منم چیزی جز درس خوندن تون ندیدم الان:)))))، فقط یه عکسم واسه من بفرستید که چندسال دیگه وقتی بزرگ شدید، یادگاری داشته باشم:) "چند سال معلم مون بود" و رفت...
همینقدر با محبت:)...اشک در چشمانمان حلقه زد:)))))...همون لحظه هم این عکس رو گرفتیم براش فرستادیم
پ.ن:قلب سفید غزاله، قلب قشنگه دنیا، اون زرده هم منه بدعکس:/
پ.ن2: مدرسه دو شیفته هست، ابتدایی هم داریم:/...اون گلگلی های پس زمینه مال ما نیست:|
همچنین بخوانید:
مطلبی دیگر از این انتشارات
مجموعه فاجعه به بار اوردن های من
مطلبی دیگر از این انتشارات
مدرسه یا نابودی خلاقیت؟
مطلبی دیگر از این انتشارات
خاطرهنویسی، دبیرستانیبودن