اندیشه‌ی عقلانیت و عقلانیت اندیشه

نویسنده: محسن صابر

این مطلب در شماره‌ی اول مجله‌ی دانشجویی «مداد» (اردیبهشت 89) در چاپ شده‌است. نشریه‌ی مداد به صاحب‌امتیازی، مدیر مسئولی و سردبیری امیرحسین مجیری در دانشگاه صنعتی اصفهان منتشر می‌شد. نوشته‌های چاپ‌شده، لزومن نظر نشریه و عواملش نبودند. همچنین نویسندگان این مطالب ممکن است بعدن نظر متفاوتی پیدا کرده باشد.

قسمت دوم این نوشته


بخش اول

1- اگر این دیدگاه را بپذیریم که تمام رفتارهای آدمی ریشه در باورهایش دارند و می توان رد پای اندیشه‌هایش را چه به صورت مستقیم، چه به شکل غیر مستقیم در اعمال و کردارش یافت، به اهمیت و جایگاه اندیشه و باور در زندگی انسان بیش تر پی می‌بریم.

با توجه به این مقدمه و این که سررشته‌ی بسیاری از نابسامانی‌هایی که در عرصه ی اجتماع وجود دارد، نبود باورهای صحیح و پیش از آن عدم وجود سامانه ای عقلانی و منطقی برای باورمندی، بیان عقیده و گفتگوست، لازم دیدم به بررسی مختصر مهم‌ترین اصولی که از مرحله ی شکل گیری یک باور تا مقام طرح و بیان آن وجود دارد، بپردازم. امید است این مختصر، مقدمه‌ی تفکر و تحقیق بیش تر در این باره را فراهم آورد.

بخش دوم

2- در این قسمت به بررسی فرایند باورمندی به یک گزاره می پردازیم؛ این که در مقام شکل گیری یک اعتقاد در ذهن و ضمیر آدمی چه موارد عقلی و اخلاقی باید لحاظ گردند.

2-1- باورمندی به هر گزاره امری‌ست انفسی (subjective)

این سخن بدین معناست که باورمندی فعلی‌ست ارادی و شما در پذیرش یا وازنش هر گزاره کاملا مختار هستید که آن را چه با دلیل، چه بدون دلیل رد یا قبول کنید. با اندکی درون کاوی متفطن می شوید که بسیاری از باورهای شما لزوما تابع استدلالات عقلانی و منطقی نبوده اند و فاعلی خارجی هم بر شما تحمیل نکرده است؛ بلکه تحت تاثیر تلقین و خوشامد و بدآمد و پاسخ روانشناختی خود آن ها را برگرفته اید.

2-2- ما اخلاقا و منطقا موظف به پذیرش گزاره هایی هستیم که واجد استدلالی قوی ترند.

2-2-1- از آن رو که باورمندی امری‌ست ارادی و هر فعل ارادی که از انسان سر می زند مشمول قاعده‌ی درست و نادرست می شود، پس نتیجه می‌گردد که باورهایی وجود دارند که التزام به آن ها درست و صحیح و گزاره‌هایی وجود دارند که اعتقاد به آن ها نادرست و سقیم است.

2-2-2- حال چگونه می‌توان گزاره‌های درست را از نادرست تمییز داد؟!

یکی از راه‌های تشخیص گزاره‌های درست از نادرست، میزان تطابق گزاره‌ها با اصولی است که در علم منطق بیان می‌شوند؛ ساختارهایی که برای جلوگیری از باورمندی به گزاره های نادرست معرفی شده‌اند.

راه دیگر این است که آدمی عقلا موظف است در بین چند نظر که در یک باب وجود دارند، به آن نظر معتقد شود که از درجه‌ی استدلال قوی‌تری برخوردار است. پس باید در برخورد با هر ادعا به استدلالات در پس آن ادعا رجوع کرده و هر یک را که معتبرتر است بر گرفت تا به باور درست تر نزدیک‌تر گردیم.

2-2-3- به عنوان یک ورزه‌ی فکری بجاست که انسان هر از چندی باورهای خویش را بازنگری کرده و تحلیل نماید، رد پای هر اندیشه را در ذهنش تعقیب کند، باورهای ناشی از عوامل معرفت شناختی اش را از باورهای ناشی از عوامل روان شناختی جدا کند و قوت استدلالات باورهایش را بسنجد و سعی کند بین آن باورهایش که برای آن ها استدلال قوی وجود دارد و برایش حجت شده اند (هیچ گونه شک و شبهه‌ای در صحت آن ها ندارد.) با آن دسته از باورهایش که هنوز مستدل و حجت نشده اند، تفکیک قائل شود تا به اصطلاح، اخلاق باور را رعایت کرده باشد.

البته بهترین ورزه ی فکری برای محک زدن میزان قوت باورهای خویش، به مصاف باورهای دیگران بردنِ آن‌هاست. در قسمت 4 به بحث دیالوگ می‌پردازیم.

بخش سوم

3- در قسمت 2 به بررسی این مسئله پرداختیم که از میان گزاره های متنوعی که وجود دارند، موظف به پذیرش آن گزاره هایی هستیم که عقلا قابل دفاع ترند. حال در این قسمت با فرض این که عقیده ای در ضمیر شخصی به باور رسیده است و او هم اکنون در مقام بیان و اظهار عقیده اش برآمده است، می خواهیم ببینیم چه الزامات معرفتی-اخلاقی در این مقام وجود دارد.

3-1- ابتدائا باید الفاظ و اصطلاحات ایضاح مفهومی شوند.

3-1-1- شاید بتوان گفت مهم ترین وظیفه ی یک انسان متفکر شفاف ساختن واژگان و اصطلاحاتی است که در مقام اندیشیدن یا بیان از آن ها مدد می جوید. در واقع چون ما با واسطه ی زبان (شبکه ی الفاظ و ارتباطات میان مفاهیم) می اندیشیم پس برای این که اول خودمان و سپس مخاطبین گفته های ما، منظور دقیقی را که ما از بکار بردن هر اصطلاح مراد می کنیم، متوجه شوند، لازم است قبل از پرداختن به بحث، تصور مشترکی از مفاهیم به دست آید.

بسیاری از اختلافات در مقام اندیشه به خاطر صحیح و کامل ایضاح نشدن ترم های کلیدی بحث است.

3-1-2- چگونه باید این ترم‌های کلیدی واضح گردند؟!

بکارگیری قواعد منطقی در قسمت تعاریف راهگشاست؛ اصول تعریف، انواع تعریف و مغالطاتی نظیر اشتراک لفظ و ... همگی دست به دست هم می دهند تا الفاظی که مواد خام اندیشه و گفتارند به درستی مصرف شوند.

پس در یک کلام گفتار باید خالی از ابهام و پیچیدگی‌های کلامی باشد.

2-3-2- باید ادعا را از استدلال تمییز داد.

همه‌ی گفته های ما مجموعه ای از ادعاها و استدلالات هستند، ادعا به صرف یک گزاره گفته می‌شود. (مانند الف، ب است.) و استدلال به دلایلی که در راستای اثبات و تقویت ادعا بیان می شود، می‌گویند. استدلال در سخن را معمولا با یکی از لغات «پس»، «به این دلیل»، «بنابر این» و ... می‌توان شناسایی کرد. (هر چند که نباید فریب واژگان را خورد!) همان گونه که در قسمت 2-2 گفتیم ما اخلاقا موظفیم ادعاهایی را بپذیریم که استدلال قوی تری دارند و در سخن گفتن نیز باید تلاش کنیم هر چه بیش تر، استدلال محور باشیم تا ادعا محور. این کار نیازمند ریاضت فکری بسیار است.

صرف ادعا کردن کار نسبتا ساده ایست اما دفاع عقلانی و منطقی نمودن از ادعا (استدلال) کاری‌ست بعضا بسیار دشوار.

پس باید در درون، ورزیدن نمود، میزان اعتبار استدلالات و دلایل موجه سازی و عقلانی سازی ادعاهای خود را بررسید و تقویت کرد تا به وظیفه‌ی عقلانی، اخلاقی و گفتار عمل شده باشد.

3-3- پیشفرض های خاص هر مبحث مشخص شوند.

با قبول این دیدگاه که هیچ سخنی نیست الا این که در پس آن پیشفرض های مضمری نهفته است و گفتار هر شخص واجد انواع مختلفی از پیشفرض هاست که به طور کامل بر روی اندیشه هایش اثر گذار است و نتایج گفته هایش از دل آنها بر می آید، به این می رسیم که برای هر چه بهتر و بیش تر فهم گشتن مطلب نیاز است، پیش فرض هایش را که خاص آن مطلب و ادعاست، در ابتدای بحث بیان گردند تا مخاطب متوجه سیر اندیشه و گفتار گوینده بشود.

این نکته را نیز در پایان اضافه کنم که برای نقد هر سخنی هم اولا باید استدلالات طرف مقابل را مورد نقد قرار داد، ثانیا باید به پیشفرض‌هایی که آن سخن از آن ها بر آمده است توجه نمود، پیشفرض ها را شناخت و در صورت نیاز بدیل آن ها را ارائه کرد.

بخش چهارم

4- در این بخش می کوشم تا چارچوب های منطقی ررا برای شرکت در یک گفتگوی (dialogue) به معنای حقیقی ارائه دهم تا بتوان به وسیله ی آن ها وارد یک فضای منطقی و معقول گفتگو و محک زدن اندیشه‌ی خود شد.

4-1- گفتگو چیست؟! یا بهتر بگویم: چه نیست؟!

گفتگو مکالمه ایست که در آن طرفین گفتگو برای حل یا رفع یک مشکل یا دغدغه با هم به صحبت می‌پردازند و چون هدفش حل یک مشکل فکری و نظری‌ست یا رفع یک دغدغه‌ی عملی مشترک، از همین رو طرفین گفتگو اولا تلاش می کنند مدعای طرف مقابل خود را به خوبی فهم کنند، ثانیا می کوشند تا با استفاده از اصول و روش هایی که در تفکر انتقادی وجود دارد، دیدگاه طرف مقابل خود را نقد نمایند.

چند مورد در یک گفتگو به معنای دقیق کلمه یافت نمی شود:

1) موضع حمله یا دفاع گرفتن، نه موضع فهم و نقد.

2) تلاش برای اثبات برتری خود

3) عصبانیت و مکالمه با صدای بلند

4-2- آمادگی برای دیالوگ، بزرگترین ویژگی یک انسان حقیقت طلب است.

در قسمت 2-2-3 بیان شد که بهترین ورزه ی فکری، برای محک زدن میزان قوت باورها وارد گفتگو شدن با دیگران است. اگر انسان همواره حقیقت را چند قدمی جلوتر از خود بداند و نه همواره دورتر خود و مهم ترین دغدغه اش کشف و یافت حقیقت باشد، نه فقط باورهای خویش و آن آرامش کاذبی را که به واسطه‌ی مالک دانستن حقیقت در نزد خود، برایش حاصل گشته است، تبدیل به شور و شوق و اضطرابی نماید. برای هر چه بیش تر داشتن و هر چه بهتر فهم کردن، آن موقع است که از لحاظ درونی در خود آمادگی برای دیالوگ را می یابد. آمادگی برای سنجش قوت، استدلالات و باورهای خویش و یافتن باورها و حقایق درست تر.

لذا شخصی که آمادگی گفتگو دارد اولا در صدد یافتن و پی بردن حقیقت جدیدی است، ثانیا به محض این که در یک گفتگو طرف مقابلش دلیلی در رد سخن او یا اثبات سخن خود ارائه کرد، که دارای قوت بیش‌تری از مدعای او بود، به راحتی تسلیم حقیقت می‌شود و می‌پذیرد. و ثالثا به دلیل این که هدفش یافتن حقیقت است، نه اثبات برتری اندیشه ی خود بر دیگری، هیچ گاه در صورت شنیدن حرف مخالف نظر خود عصبانی نمی شود.

4-3- اخلاق گفتگو ...

4-3-1- مهم‌ترین شرط یک گفتگوی سالم، «مدارا»‌ست. مدارا یعنی پذیرای انواع اندیشه ها و تفکرات متفاوت و متکثر بودن، آن ها را نه تنها جایز شمردن بلکه در تلاش برای فهم و نقد و گفتگو با صاحبان آن اندیشه های متعارض برآمدن. دور از مداراست که نظرات دگر اندیشان را سرکوب کرده و از بسط اندیشه های متفاوت جلوگیری نماییم، تنها به این بهانه که مخالف اندیشه های ما و حقایقی که خود را مالک آن ها می پنداریم، هستند. بلکه پاسخ اندیشه، اندیشه است، نه سرکوب.

4-3-2- چون هدف از شرکت در یک گفتگو، کشف یک حقیقت تازه است، و نه اثبات برتری خود بر دیگری، لذا طرفین گفتگو نباید هیچ گاه دچار خود برتر بینی شوند و خود، حزب خود و گروه خود را فوق آن چیزی که هستند، بدانند و بپندارند. اگر چنین روحیه ای در بین طرفین دیالوگ باشد، مانع از یک گفتگوی صحیح و منطقی می‌گردد.

4-3-3- همان طور که در قسمت 2-2 بیان شد، هر انسانی موظف است، به میزان قوت و اعتبار استدلالاتی که برای یک مدعا دارد، به آن مدعا پایبند گردد. حال اگر شخصی میزان پایبندی‌اش به یک باور و میزان صحتی که برای اندیشه اش قائل است، بیش تر از ادله‌ای باشد که برای اثبات آن دارد، این فرد دچار نوعی تعصب و جزمیت فکری است که مانع از انجام یک دیالوگ به معنای حقیقی می‌شود.

4-3-4- همه ی مواردی که در قسمت 3 درباره‌ی نحوه‌ی بیان یک عقیده به صورت مونولوگ گفته شد، نیز در یک دیالوگ قابل استفاده و ضروری‌اند. در پایان بجاست به درون و برون خود نظری افکنده و سعی کنیم میزان تحقق موارد فوق الذکر را در درون خود، و در گفتگوهای روزمره ی خود و دیگران، بررسیم و سعی کنیم فضای عقلانیت را در محیط پیرامون خود نهادینه کنیم که حقیقتا «ما مضطر عقلانیتیم». (1)

(1) جمله‌ای از حامد صفایی پور

قسمت دوم همین مطلب