??
هر مردنی، داغ نیست و هر داغی سوگ نیست
بعد از فوت پدرم خیلی ها با نیت های مختلف حرف هایی از این قبیل میگفتند :
«منم وقتی بابام فوت کرد یک چند روز خیلی ناراحت بودم ولی بعدش بهتر شدم»
« اولش سخته! بعدش دوباره سرت گرم میشه و یادت میره. من خودمم همین طوری بودم»
اما من یادم نرفت. من هنوز خیلی ناراحتم. اینقدر که هنوزم خیلی وقت ها گریه میکنم. خیلی وقت برد تا من بتونم دوباره کار های روزمره ی زندگیم رو انجام بدم.
حالا فهمیدم که دلیل این تفاوت ها اینه که اون آدم ها صرفا، مرگ کسی رو تجربه کردند ولی داغ ندیدند. اگر هم داغ دیدند فقط ناراحت شدند ولی هیچ وقت سوگوار نشدند.
برای اینکه بهتر تفاوت این تجربه ها رو بفهمیم این سهتا بخش از سه کتاب رو بخونیم:
غم یا داغ؟
یک شوخی میکردیم با «الهی غم آخرت باشد» که یعنی نفر بعدی که می میرد من باشم و دیگر غم نبینم؟ جمله را عوض کردیم. گفتیم «الهی داغ نبینی». این یکی درست تر بود. آدمی زاد شاید در طول زندگیش خیلی ها را از دست بدهد، غمگین شود و رنج بکشد، اما داغ نبیند.شاید هم مرگ هیچ عزیزی را تجربه نکند، اما رفتنِ کسی داغ شود و بر دلش بنشیند.
داغ که می دانی چیست؟ علامت رو می گرفتند توی آتش، سرخ و آتشین که می شد، می نشاندند روی بازو، یا هرجا. در داشت؟ بله داشت. اما یک ساعت. یک شب. یک هفته. بعدش خلاص. جایش ولی همیشه می ماند. این همیشه چه آدم را می ترساند!
همیشه. این است که گفتیم الهی داغ نبینی. که تمام عمر، جلو چشمت نباشد علامتِ نبودن یکی. همان که حافظ میگوید «دارم من از فراقش در دیده صد علامت» شاید.
- حسین وحدانی/دال دوست داشتن
سوگ که از راه میرسد، آن چیزی نیست که انتظارش را داریم . وقتی پدر و مادرم مردند، چیزی که حس میکردم سوگ نبود.پدرم چند روز مانده به تولد ۸۵ سالگی اش مرد و مادرم یک ماه مانده به ۹۱سالگی اش.هردو بعد از چند سالی بیماری و ناخوشی که روز به روز وخیم تر هم میشد. در هر دو مورد چیزی که احساس میکردم غم بود و بیکسی. اما سوگ چیز متفاوتی است.سوگ هیچ فاصله ای با آدم ندارد.سوگ در هیبت امواج، حمله ها و ادراکهای ناگهانیای می آید که زانوهایت را میلرزانند و سوی چشم هایت را میگیرند و روز مرگی زندگیات را نیست و نابود میکنند. هر که به عمرش سوگ را تجربه کرده باشد، خصلت «موج آسای» آن را میشناسد.
- جوآن دیدیون/سال تفکر جادویی
داغ یا سوگ؟
پیش از این هم داغ دیدهام اما فقط حالاست که به کنه سوگ رسیدهام. فقط حالا که دنبال روزنه ای می گردم، میفهمم راهی برای گذر از اندوه وجود ندارد.
- چیماماندا انگوزی آدیشی/در غم فقدان پدرم
این هم شاهد دیگری بر این که هیچ وقت نباید سوگ کسی را مقایسه کرد. قرار نیست هر مرگ یک نتیجه را به دنبال داشته باشد.پس بهتر نیست به جای اینکه با گفتن این جور حرفها که باعث میشه فرد سوگوار بیشتر احساس تنهایی و نادیده گرفتن شده بکنه، بگذاریم صادقانه از حقایق سوگ بگه؟
نظر شما چیه؟ به نظر شما بین غم، داغ و سوگ چه تفاوت هایی وجود دارد؟ شما چجوری هر یک را تجربه کردید؟ لطفا توی کامنت ها بنویس. برای ایجاد تغییر در فرهنگ سوگواری همه باید راجع به آن صحبت کنیم.
پست های مرتبط:
مطلبی دیگر از این انتشارات
اولش سخته!
مطلبی دیگر از این انتشارات
برنامه خود مراقبتی
مطلبی دیگر از این انتشارات
مکالمه ای با چت جی پی تی درباره درباره سوگ