حتی نمیدونم عنوان چی بذارم!
من باید نهایت عذرخواهی رو ازتون بکنم که هر وقت همه دنیا من رو پس میزنند به ویرگول پناه میارم.
خبرم خیلی ساده است اما تو ذهن من خیلی بزرگه: ویزاش اومد!
دیشب داشتیم از دفاع یکی از دوستانمان برمیگشتیم خونه. نازش میکردم و آهنگ میخواندیم و در مورد دستگاه CMM و هواپیمای بوئینگ و شرکت نفتی مورد علاقه حرف میزدیم. بله به همین مسخرگی:)) اون لحظه اصلا فکر نمیکردم که ممکنه حتی هفته دیگه اینجا نباشه, انگار همیشه بوده و خواهد بود.
۱۷ نوامبر آیلتس دارم ولی مغزم قفل ققله. میدونم اگه مقداری اسپیکینگ رو تمرین کنم میتونم نمره خوبی بگیرم ولی دست و دلم به کار نمیره. پایان نامه هم حتی تموم شده ولی نوشتنش برام سخت شده. به هر حال دفاع آذر/دی ماه دور از ذهن نیست ولی باید یکم خودم رو جمع و جور کنم.
آهان! یک خبر خوب دارم! مقاله ام آندر ریویو رفت و این ترم رو با بهترین نمرات پاس کردم. میدونی در کل اوضاع بد نیست و ملالی نیست جز دوری عزیزان:))
این پسر به زودی میره و ما نمیدونیم دور از هم ادامه دادن چقدر ممکنه تا من بهش بپیوندم. امیدوارم این وسط ایران جنگی راه نندازه:))) خیلی بامزه بهم میگه که به زودی میای و با هم اینجا و اونجا میریم و اینکارارو میکنی. دور از ذهن نیست و ممکنه ولی همیشه یه اشک کوچولو تو چشم من حلقه میزنه. حس میکنم دلبستگی رو تجربه اش نکرده بودم قبلا و از شانس من این اتفاق شوم برام الان افتاده.
به هر حال خودت رو جمع کن صبا خانم. مقاله دومم به آخراش رسیده و سومی هم باید به زودی بنویسم. یک پروژه جدید زیر دستم اومده که اگر به سرانجام برسه خیلیییی چیز شاهکاریه. امیدوارم پائول و هائو و استادم رو ناامید نکنم. زود باید به زندگی برگردم. غصه خوردن فایده ای نداره و باید خودم رو جمع کنم.
در ادامه براتون چندین عکس رندوم از کتابی که بهم داده و گلش میذارم و دلیل خاصی هم نداره. بوس.


مطلبی دیگر از این انتشارات
سکوت مطلق در میانه ی جنگ
مطلبی دیگر از این انتشارات
نوشتهی اول و اندکی نیچه
مطلبی دیگر از این انتشارات
چه سود از این همه سکوت؟؟؟