بهترین شرکت ها اهداف را جاری می‌کنند!!!

خب خب سلام به همگی امروز میخوام در مورد اهداف حرف بزنم، اهداف به ما اجازه میده تا آنچه برای ما ارزشمند است را تصور کنیم و با افزودن جزئیات و زمان بندی، آن ارزش ها را به مجموعه ای از نتایج قابل توصیف، واضح و ملموس <<تبدیل کنیم>>.

تجسم ذهنی هدف، ما را به حرکت در می‌آورد، از منطقه امن بیرون می‌کشد.

اهداف همه جا در فضای کار حضور دارند_سخت میتوان شرکتی پیدا کرد که درگیر تدوین اهداف سالانه یا کوتاه تر نباشد. توی مقطعی از سال معمولاً در شروع سال مالی یا بعد از پرداخت پاداش وافزایش حقوق ها رهبران سازمان اهدف شش ماه یا یک سال آینده را تدوین می‌کنند و با تیم های خودشان در میان می‌گذارند.

اما سه دلیل رایج برای همه این هدف گذاری ها وجود دارد؛ دلیل اول:اهداف باهم سوکردن کار همه افراد باعث برانگیختن عملکرد وایجاد تناسب در آن می‌شوند؛ دلیل دوم، <<درصد تکمیل>> اهداف پیگیری شده، داده های ارزشمندی را در مورد پیشرفت تیم یا شرکت در طول سال به ارمغان می‌آورد؛ و دلیل سوم اینکه دستیابی به هدف، امکان ارزیابی عملکرد اعضای تیم را در پایان سال را برای شرکت فراهم می‌کند.بنابراین،شرکت ها بر روی اهداف سرمایه گذاری می‌کنند، چون اهداف برانگیزند، پیگیری کننده و ارزیابی کننده هستند_ واین سه عملکرد اصلی دلایلی اند که وقت،انرژی و پول زیادی را برای آنها صرف می‌کنیم.

و مشکل دقیقا از همینجا شروع می‌شود.

اهداف  به رهبران این اطمینان را می‌دهد که مانند قایق همه در یک جهت پارو می‌زنند.
اهداف به رهبران این اطمینان را می‌دهد که مانند قایق همه در یک جهت پارو می‌زنند.

نکته مهم دقیقا همینه اهداف برای پیش بینی عملکرد هستند نه ایجاد عملکرد.

اما چیزی که همه رهبران و کارکنان باید بدانند اینه که در دنیای واقعی کار وجود دارد_چیزی که باید انجام دهید اما در دنیای تئوری اهداف وجود دارند.

کار پیش روی شماست؛ اهداف پشت سرتان قرار دارد یا به قولی نمای آینه ی عقب شما هستند.

کار دقیق و باجزئیات است؛ اهداف انتزاعی اند.

کار سریع تغییر می‌کند؛ اهداف به آرامی تغییر می‌کنند یا اصلا تغییر نمی‌کنند.

کار باعث می‌شود احساس کنید ماموریت دارید؛ اهداف سبب می‌شوند تصور کنید عقربه ای از ساعت هستید.

کار احساس اعتماد به وجود می‌آورد؛ اهداف باعث ایجاد احساس بی اعتمادی می‌شوند.

کار، کار است؛ اهداف کار نیستند اما لازمم نیست که باشه چون میتونه نیرویی مفید و سودمند برای شرکت ها باشد به شرط اینکه فرد تدوین کننده اهداف باید داوطلبانه برای خودش تدوین کند.

پس بهترین شرکت ها اهداف را جاری نمی‌کنند؛ بلکه بهترین شرکت ها معنا را جاری می‌کنند.