بدرخش!
365 روز تا 18 سالگی
1_یکم حرفای چرتان پرتان+گوربا
امروز 20 اسفنده.روز تولدم!
دقیقا 17 سال پیش تو همین روز و تو همین ساعت به دنیا اومدم.مامان میگه تو یه روز بارونی به دنیا اومدی.فک کنم برای همینه که اینقدر بارون دوس دارم(این یه نشونس!).امروزم بارون بارید و من دوس دارم فک کنم که اینم یه نشونست.در واقع من دوس دارم فک کنم که همه چی یه نشونست!
مثلا دوس دارم اینجوری فک کنم که با دنیا اومدنم برکت آوردم...جالبه نه؟
تا یه مدت پیش فک میکردم خیلی بزرگ شدم من...خیلی عاقلم و خیلی بالغم و مثلا شدم یه آدم بزرگ...
ولی خب...زیاد طول نکشید تا بفهمم یه "فسقلی" بی تجربه ی دنیا ندیده ی احمقم!نه از اون احمقای بد...نه نه نه!بلکه من یه احمق خوبم...احمقم.نه مثل یه احمق بد که ادعا داره خیلی چیزا میدونه و رفتارای احمقانه انجام میده!من یه احمق خوبم...یه احمق خوب که خیلی چیزارو نمیدونه ولی دوس داره یاد بگیره!
احمق بودن بد نیست تا زمانی که "یه احمق خوب" باشین!
یه چیز جالب در مورد تولد من اینه که خب...اولش قرار نبود به دنیا بیام.جالبه.دنیا بدون من زیاد تغییر میکرد آیا؟اگه به دنیا نمیومدم چه اتفاقی میفتاد؟به فکرم میبودن؟آخه کی به فکر کسیه که حتی به دنیا هم نیومده؟اگه به دنیا نمیومدم کی با آبجیم حرف میزد و در مورد اینکه از دوستاش وایب خوبی نمیگیره میگفت؟کی به آبجیم امید می داد و هی مسخره بازی در میاورد باهاش؟تنهایی مسخره بازی در آوردن که حال نمیده!...کی با خواهر برادر کوچولوم بازی میکرد و سربه سرشون میذاشت و داد و بیداد میکرد؟کی به دوستای خواهر کوچولوم نفرت میورزید چون باهاش بازی نکردن؟کی قرار بود که بهش بگه اون کافیه؟
کی قرار بود رمز گوشی بابام رو برای داداشم باز کنه تا ماینکرافت و ماشین بازی کنه؟کی قرار بود خواهر بزرگمو با همه شیپ کنه؟مامانم به کی قرار بود بگه جوجه ؟.کی قرار بود به بابام گیر بده که پاشه بره نوشابه بخره؟(احتمالا آبجی بزرگ ترم!).کی قرار بود مسخره بازی دربیاره؟کی قرار بود مغز بابامو برای خوندن زیست باهاش سرویس کنه؟کی قرار بود مامانو با دلقک بازیاش بخندونه؟کی قرار بود از امید و انرژی مثبت حرف بزنه؟کی قرار بود سوتی بچگیاشو بگه؟من نبودم دوست قدیمی ها و دوست جدیدام کراش های گرامیشون رو به کی توضیح میدادن؟من اگه نبودم چی میشد؟....خب....نمیدونم ولی همه چی به کل تغییر میکرد قطعا!
دومین چیز جالب در مورد تولدم اینه که "من توی تمام روز های تولدم گریه میکنم!"
این یه چیز احمقانس.احمقانه ی بد!نمیدونم شاید دلیل گریه کردنم اینه که میترسم بزرگ شم.شاید دلیل گریه کردنم اینه که...واقعا نمیدونم!
قدیما چون دختر خالم شمعمو فوت میکرد گریه میکردم ولی الان رو نمیدونم...
امروز قرار نیست گریه کنم...انگار این بار تولدم خاص تر از 16 بار تولدیه که قبلا اتفاق افتاده!چون من میخوام خاص باشه!و برای خاص بودنش نیاز به هیچگونه کادو و کیکی ندارم!
امروز بابامو محکم بغل کردم!برای اولین بار پس از سال ها اینقدر محکم بغلش کردم!
و میدونی؟این بهترین کادو تولد بود برام!بابام آدم خوبیه.معلم خوبیه.همسر خوبیه برای مامان. مهم تر از همه بابای خوبیه برامون...ولی اولین بار بود که اینقدر محکم بغلم میکرد!
خوشحالم که خانوادم برای خوشحالیم تلاش میکنن!
بهترین کادو به نظر من همینه(:
2_اهداف 17 سالگی_17 سالگی درخشان!
خب دارم 17 ساله میشم...امسال قراره سال مهم و آینده سازی برام باشه...چون قراره برای کنکور آماده شم!کل 17 سالگی و یکمی از 18 سالگی قراره درس بخونم و درس بخونم و درس بخونم!
من باید بیشتر و بیشتر تلاش کنم امسال.میدونم سخته.میدونم تا حالا مثل یه کنکوری درس نخوندم ولی خب باید امسال همین کار رو انجام بدم!
به جز این دوس دارم زبان بخونم و کتاب هم بخونم در حد امکان...
همون هدف های همیشگی رو دارم.
ولی واقعا دوس دارم پیشرفت کنم...دوس دارم پیشرفت کنم و "17 سالگی درخشان"ی داشته باشم!
میدونم 18 سالگی چیز خاصی نداره ولی دوس دارم وقتی روز تولد 18 سالگیم دوباره اینجا پست میذارم بگم که:صدم رو گذاشتم!
دوس دارم امسال کمتر بترسم و بیشتر شجاع باشم.
دوس دارم خودمو نشون بدم و از جمعیت دوری نکنم.
دوس دارم بیشتر به خودم اعتماد کنم.
دوس دارم بتونم محکم حرفامو بزنم.
دوس دارم خواهر و فرزند بهتری باشم.
دوس دارم قوی تر شم.
دوس دارم بخندم
تولدت مبارک(:
امیدوارم 17 سالگیت عالی باشه.16 سالگی بد گذشت.ولی تموم شد!حالا تمرکز کن رو 17 سالگی!
امیدورام 17 سالگیت پر از کتاب و دوستای خوب و خنده های از ته دل و شادی و آرامش باشه ساغر نازنینم(:
دوستت دارم(:
با آرزوی موفقیت!
مطلبی دیگر از این انتشارات
هنوز امید دارم...همیشه هم قراره امیدوار بمونم!
مطلبی دیگر از این انتشارات
من اینجا ام تا بمونم
مطلبی دیگر از این انتشارات
هرچه میگذرد....