دلارام هستم.روح من به دنیای قصه ها ،انیمه ها وافسانه ها تعلق داره پیج اینستاگرام منو دنبال کن:delaram.hyd
سیندر علی وارد می شود !
شاید این روزها شما هم به این جمله برخورد کرده باشید که پسرا شبیه پرنسس شدن !باید بهتون بگم که این جمله بر اساس تجربه من یه شایعه نیس ،بلکه خود خود واقعیته .ولی بزارید قبل تعریف کردن خاطراتم ،این مساله رو به قول گوینده های خبر خاطر نشان کنم که هنوز هم خوشبختانه پسرایی تو جامعه هستن که مردونه رفتار می کنن و هنوز به ورژن ((سیندر علی ))تبدیل نشدن !ولی بدبختانه این دسته از پسرا که بسیار هم حضورشون ارزشمنده در ماه های اخیر به پست من نخوردن.البته تو ماه بهمن با یکی از این آقایون دسته گل دیت رفتم ولی کفران نعمت کردم و باهاش بهم زدم .(برگرد لعنتی !غلط کردم!)
خب دیگه با توجه به اینکه کاشکی رو کاشتیم و گل نشد بزارید برم سر اصل مطلب. من و رفیق مجردم (بمیرم برا شانس دو تامون )توی سال 1403 با چند نفری توی فضای مجازی وجامعه آشنا شدیم. البته نه به طور همزمان. چون خداییش ما دخترهای خوب ونازی هستیم. به قول ایشون انسانهای خاص هستیم.
اوضاع اینطوری پیش رفت که با یکی آشنا می شدیم ،قهر می کرد و لوس بازی در میاورد می رفتیم سر مورد بعدی !حتی یادمه یکی از پسرایی که دوستم باهاش رفیق شده بود برگشته بود بهش گفته بود :چرا هر روز حاملو نمی پرسی و شب بخیر نمیگی !اصلا باهات قهلم !
حالا منو بگو که اون وسط قضاوتش کردم .بهش گفتم :تقصیر از خودته !یه کم رمانتیک باش. بعد یهو چرخ گردون تقدیر گشت و گشت و کارما جوابمو گذاشت تو کاسه ام. به این شکل که با یه پسره آشنا شدم که وارد کننده ژل و فیلر بود . بعد قسم و آیه که من خودم از محصولاتم استفاده نمی کنم. ولی به همین برکت قسم از بس تزریق کرده بود صورتش هشت ضلعی شده بود . (حالا اونوقت من خودمو می زنم ،بابام میگه دماغتو عمل کنی خونه راهت نمیدم !)ینی طرف هم گونه ،هم لب و هم چونه رو فیلر زده بود . اگه با این اوضاع پیش می رفت هم سال بعد کونههه رو هم ژل میزد !
بعد آقا اینو بگم که ایشون به بهانه اینکه کارش آزاده ،ساعت 12 ظهر از خواب پا می شد . اونوقت من کارمند ،من ساده ،من زحمتکش از 7 صبح تو کوچه خیابانم بعد هم 3 ظهر تو ظل آفتاب برمی گردم خونه .خلاصه کلا این آقا به شدت ناناز بود .حالا من گفتم شغلش آزاده عیب نداره بزار یه دیت باهاش برم. دیروز اومدم باهاش قرار بزارم که برگشت گفت خودت با ماشینت بیا یه جا ،گوشه خیابون پارک کن ماشینو بعد منو ببین و برو خونتون !بعد هم فرمود که بعد 7 و نیم بیا تا من یه موقع گرما زده نشم.تو همین لحظه عرفانی یهو این شعر در وصف این آقا تو ذهنم پلی شد :
شبا بیرون نمونین مامانی دلش شور می زنه
سوسولا دست نزنین النگوهاتون می شکنه
شبا بیرون نمونین مامانی دلش شور می زنه
سوسولا با سوسولا فوفولا با فوفولا
هر کی با یار خودش ما تو جمع باحالا
این همه سوسول بازی واسه فاطی جون نون نمی شه
سوسولا خوب می دونن خوب می دونن
هیچ سوسولی سوسول شمرون نمی شه
سوسولا دست نزنین النگوهاتون می شکنه
شبا بیرون نمونین مامانی دلش شور می زنه
سوسولا دست نزنین النگوهاتون می شکنه
شبا بیرون نمونین مامانی دلش شور می زنه
ناخونات بلند شده نره توی گوشت دستتون
زبونم لال چشتون نره توی ناز شستتون
گریه ها و خنده ها به جون شما کشته منو
ناز نکن غمیش نیا بیا بگیر انگشت منو
بیا بگیر انگشت منو
سوسولا دست نزنین النگوهاتون می شکنه
شبا بیرون نمونین مامانی دلش شور می زنه
سوسولا دست نزنین النگوهاتون می شکنه
شبا بیرون نمونین مامانی دلش شور می زن
خلاصه من که دیگه وضعیت از کنترلم خارج شده بود دیدم دو راه بیشتر ندارم :یا نرم باهاش دیت یا با یه کاسه کاچی برم سر دیت که نازنین ممد مورد نظر قوت بگیره !(آخه به نظر می رسید موقع ختنه جای نوک گیری ،کل گیری کرده ان ).خلاصه چون آرد برا کاچی تو کابینت نداشتیم ازش خیلی شیک معذرت خواهی کردم و گفتم نمیخوام باهاش باشم که آقایی قهر و منو بلاک کرد .
من از این اتفاق اصلا ناراحت نشدم. چون خودم به اندازه کافی انرژی زنانه دارم و تو زندگیم به انرژی زنانه نیاز ندارم. ولی واقعا بابت آینده خودم و بقیه دخترای کشورم نگرانم که چجوری می خوایم با این مردا ازدواج کنیم و اصلا ممکنه با وجود این مردها تا آخر عمر تنها بمونیم. چون حتی مستقل ترین زنها هم نیاز به حمایت و پشتیبانی دارن و به نظر من شما مدیر عامل بنز هم باشی دیت اول برنامه ریزی و حساب کردن وظیفه پسره !
حالا شما هم می تونی نظر خودتو داشته باشی و مهریه و سربازی رو بکوبی تو دهن ما !ولی بچه ها این مساله خنده دار شوخی شوخی داره جدی میشه. چون تقریبا از سال 2004 تعادل انرژی زنانه و مردانه تو دنیا به هم خورده و زنها دارن طبق خرده فرمایشات فمنیستی تبدیل به مرد و مردها تبدیل به زن میشن.حالا شاید فکر کنید که قدرت گرفتن زنها عالیه ،اما عزیز من ،خواهر من بیا بپذیرهمه ما یوا شکی دوس داریم یکی حمایتمون کنه و نازمونو بکشه .ما از سر سخت و مستقل بودن خسته ایم !خسته !
به نظرم اصن اون مردای غیرتی که کارو ممنوع کرده بودن و سر طاقچه برامون نفقه می گذاشتن خیلی خیلی بهتر بودن. چون حداقل گردن می گرفتن و سایه بالا سرت بودن. این مردها با تمام کج خلقی هاشون ،محیط خونه رو امن نگه می داشتن و برا زن و بچشون جون می کندن.در حالیکه الان وقتی می فهمن تو یه دختر کارمندی نه تنها برات کاری نمی کنن ،بلکه دستشونم جلوت دراز می کنن و بهت لم میدن تا خرجشونو بدی .
حالا تو نوشته های بعدیم درباره خواستگارهای سمی ام که چند تاشون اینطوری بودن خاطره تعریف می کنم.قول میدم وضعیت زندگی عاطفیم رو که ببینید خودتون می زنید زیر گریه !حالا بگید ببینم چند تا تون از این تجربه ها داشتید ؟دخترا بیایید با هم درد و دل کنیم و از حکایت سیندر علی های زندگیتون بگید تا من احساس غریبگی نکنم. با تشکر از مردایی که هنوز مردونگیشونو حفظ کردن و دخترایی که باهام هم نظرن . دوستتون دارم زیاد !
مطلبی دیگر از این انتشارات
دنیای جدید
مطلبی دیگر از این انتشارات
سبز ماندم ؛ اگر چه زرد شدم . . .
مطلبی دیگر از این انتشارات
کافه خندان