عاشق یادگیری و حل مسئله ، ملقب به روح آب
نامه ای به دوست
به نام خدا
هموطن عزیزم، سلام.
این نامه ایست از یک دوست؛
امیدوارم حالت خوب باشداگر از حال من بپرسی الحمدالله خوبم.
شاید بگویی برو اخوی، برو به زندگیت برس چه کار حال ما داری روده درازی نکن، نوشتن آب و دون نمیشه برات.
درست است به قول معروف
« مردم از کاشتن زیان نبرند
دگران کاشتند و ما خوردیم
ما بکاریم و دیگران بخورند»
آری این کره خاکی ، دشت و دریا،میهن ،مسجد و مدرسه ، راه و جاده، کتاب و قلم علم و فرهنگ و البته خط خطی های این حقیر هم به ارث فرزندان ما می رسد. پس باید در جهت حراست و بهبود و رشد آن کمال سعی خود را بکار بندیم.
اژدهاى جهل و فقر را با نیروی علم ، دانش و کوشش به مدد پروردگار به زنجیر کشیم و دست طمع ورزان به سرزمین مادری و ثروتش را قطع کنیم.
چنانچه خداوند در قرآن می فرماید
وَنُرِیدُ أَن نَّمُنَّ عَلَى الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِینَ»
قصص آیه ٥
ترجمه
و ما اراده کرده ایم بر کسانى که در زمین به ضعف کشیده شدند، را پیشوایان و وارثان (زمین) قرار دهیم.
مفسرین می گویند این آیه به صورت عام قابل معنی است و معنای آن غلبه خوبان و (فرهیختگان جوامع که به دلیل جهل مردم در انزوا بودند) بر بَدان و طاغوتیان است.
این نشان از جهاد همه جانبه ما برای غلبه بر مستکبار جهانی، منطقه ای ، حتی محلی و خانگیست؛ تا نور عدالت بر سراسر زندگی ما بتابد.
امروزه هر زمین و کشتزاری و هر شهر و دیاری باید با اتحاد و همدلی مردمانش آباد شود.
پس برای تو می نویسم ای عزیز که تا مردمی بدگو و سست عنصر داشته باشیم هیچ آینده زیبایی پیش رو نخواهد بود.
البته که هر شهر و سامانی را نابسامانی های عارض می شود و عجیب نیست که دیار ما نیز چنین گردیده ولی با همت مردمان ما این علفهای فاسد فقط چند روز کوتاهی بر این سرزمین خواهند زیست.
اما تا زمانی که به دنبال بزرگ نمایی عیوب کسانی که حتی آنها را ندیده و نشناخته ایم و حرف های دشمنان قسم خوردهٔ بشریت گوش دهیم به هیچ جا نخواهیم رسید.
آری دشمنان شرایط را چنان وخیم نشان می دهند که گویی باید فقط مُرد یا فرار کرد تا از این جهنم تاریک و زجر آور آزاد گردید.
دوزخی بی انتها از وهم و خیال که به کمک امپراتوری رسانه تا خانهٔ میلیونها ایرانی راه یافته، جادوگری که عینکِ سیاهِ بدبینی و دشمنی را بر چشمان ما زده تا هر چه خوب و بد را زشت و وحشتناک ببینیم.
یک خاطره دارم از کودکی روزی در ایام کودکی کسی از کودکان در مورد جن و ارواح داستانهای برای بچه ها می گفت و آنها با ترس ولرز به سخنان او گوش می دادند من نیز سخنان او را باور کردم وقت رفتن به خانه هوا تاریک شد و من از ترس رفتن به خانه دست به دامان یکی از کودکان شدم تا با کبریت های که داشت راه مرا را روشن کند وقتی مادرم را در خانه دیدم و برای او ماجرا را تعریف کردم او با من صحبت جالبی نمود که دید من را تا امروز عوض کرد او به من گفت که چرا حرف های آن کودک دروغگو را گوش داده و باور نموده ام که امشب بر خلاف سابق حتی از تاریکی بترسم و نتوانم به راحتی به خانه برگردم.
پس از این ماجرا تصميم گرفتم که به حرف های سیاه نمایانه هیچ گروه و حتی شبکه و کانالی گوش ندهم تا مجبور شوم با ترس به کمک هرکسی و ناکسی محتاج باشم.
امروز شبکه های غربی و برخی از کانال های داخلی، حال مردم ما را چنان پریشان می نمایند که انسان را به سمت قانون جنگل سوق می دهد( اگر نخوری خورده می شوی) سپس هرکس که کلاه برسر دیگری نهد چنان حق بجانب از خود دفاع نموده که گویی از حقوق واقعی خود محروم بود و دیگران نیز افسرده و سرخورده از حقوق خود دفاع نکرد و بدون هیچ تلاشی ناامید و افسرده در کُنج خانه منتظر بیگانه هستند که فکر می کنند منجی آنهاست ولی افسوس که آن برده داری شیاد است به با این ترفند ما را به دام اسارت خود خواهد کشید؛ همانگونه که آفریقا و آمریکای لاتین را اینگونه به بردگی و بی گاری کشیده اند.
البته این خیال خام دشمن مدتهاست که روز به روز به افسانه نزدیک می شود و با وجود هزاران مدافع این آرزو را باید به گور ببرد.
دشمن ما معنی درمان فساد و عفونت را فقط به قطع و نابودی تغییر می دهد مثلا برای خطای کارخانه ای باید مسولان آن کار خانه جریمه یا زندانی شوند، در صورتی که آنها می گویند کلاً باید همهٔ حکومت را نابود کرد این مانند آنست که کسی سرما بخورد و بجای درمان گلوی او گلویش را ببُرند.
یا بجای درمان زخم سادهٔ دستی آن را از آرنج قطع کنند، که مبادا عفونتِ جزئی آن جان فرد را بخطر اندازد!
پس بیایید هرجا هستید بهترین باشید و همه جا با مستکبران و زورگویان مبارزه کنید تا تمام پیکر کشورمان و جهان را آباد نماییم. بیایید کشوری آباد و سربلند وجهانی امن را بسازیم که فرزندانمان بتوانند در آن با آرامش و آسایش زندگی کنند.
مطلبی دیگر از این انتشارات
تو متفاوتی دوست من!
مطلبی دیگر از این انتشارات
که منِ دلشده این رَه نه به خود میپویم...
مطلبی دیگر از این انتشارات
نامه به سالاروفسکی | دربارهٔ نوشتن و لذتجویی