علاقهمند به بازاریابی، محتوا، ارتباطات، خلاقیت و پیچیدگیها، که سعی میکنم نتیجۀ کنجکاویها و موشکافیهام از مفاهیم پیچیدۀ زندگی کاری و شخصیم رو با بیانی ساده و متفاوت روایت کنم..
وقتی که ۴ ماه در شبکههای اجتماعی نیستی... | تجربههای یک چسفالوئر
همیشه به این فکر میکنم که چقدر برای آدمها مهم است که دیگران بهشان توجه کنند. آدمها بهخاطرِ داشتن غریزۀ توجهخواستن، تمایل دارند دربارۀ اینکه چه تعداد دوست و رفیق دارند و اینکه چقدر برای دیگران عزیزند، و چیزهای دیگری مثل این صحبت کنند.
آدمها قطعاً میدانند که داشتن دوست مهم است، خیلی هم مهم است، اما شاید از اندازهاش اطلاعی ندارند. دانشمندان معتقدند:
علاقه به داشتنِ دوستی که به ما اهمیت بدهد و توجه کند، یک حس طبیعی است.
حتماً میپرسید چرا؟ خب معلوم است، چون یک دوست خوب میتواند خوشحالی، سلامتی، موفقیت و هزار حس خوبِ دیگر را برایمان به ارمغان بیاورد.
البته این را هم بگویم که خیلیوقتها، آدمها در اوجِ همین تمایل به خوداظهاری، بهخاطر وجود توقعی، انتظاری یا اتفاقی، مورد توجه دوستهایشان قرار نمیگیرند و با تنهایی روبهرو میشوند. بعد از آن شروع میکنند با خودشان به فکرکردن و حرفزدن و از خود میپرسند که آیا الان دوستی دارم؟ آیا واقعاً تنها هستم؟ آیا واقعاً برای دوستانم مهم هستم؟ آیا اصلاً برایشان اهمیت دارد که من الان کجا هستم و چهکار میکنم؟
شاید عدهای از آدمها بتوانند با یکسری دلیل، برای این سؤالات جوابی دستوپا کنند و پیش خودشان فکر کنند که جوابشان درست است، اما خیلی از آدمها دچار شک میشوند، فکر میکنند، ساعتها سکوت میکنند و نمیدانند که چطور باید با این مسئله کنار بیایند، چه جوابی باید بدهند، چطوری باید با آن تا کنند؟
حتماً شنیدید که میگویند: «دنیا خیلی جای کوچیکیه»، اما من درست که فکر میکنم میبینم اتفاقاً خیلیوقتها «دنیا خیلی هم جای بزرگیه». توی این دنیا، آدمها تلاششان را میکنند که نیازها، دغدغهها و خواستههای خاص خودشان را براساس آن نظام ارزشی که دارند، برطرف کنند. خب با این شرایط، طبیعی است که ما همیشه در اولویت دوستهایمان نباشیم، چون ما همیشه نمیتوانیم نیازها و آرزوهای آنها را برآورده کنیم.
حالا سؤال این است: ما آدمها بالاخره تنها هستیم یا دوست هم داریم؟
توی این ۴ ماهی که در هیچکدام از شبکههای اجتماعی (توییتر، اینستاگرام، لینکدین و فیسبوک) فعال نبودم، سعی کردم روابط دوستی خودم را، مخصوصاً دوستیهای شبکۀ اجتماعیمحورم را، بیشتر مورد بررسی قرار بدهم. همین اولِ کار بگویم که منکر خوبیهای دوستی و دوستداشتن نیستم. هر نوع دوستیای، بسته به میزان صمیمیت، اقتضائات و شرایطی که دارد، میتواند متفاوت باشد.
مثلاً جنس دوستیای که با همسایهمان داریم، قطعاً متفاوت با رابطهای هست که با همکارمان داریم. دوستی مثل گیاه نیاز به نگهداری و توجه دارد. پس حالا که دوستی نیاز به توجه ما دارد، چطور میشود ریشههای این گیاه را بیشتر در خاکِ رفاقت دواند و عمیقترش کرد؟
داستان از کجا شروع شد؟
همهچیز از یک تصمیم شروع شد. شاید شما هم با من همعقیده باشید که ما آدمها در یک روز، کلی تصمیمهای کوچک و بزرگ میگیریم، تصمیمهایی که میتوانند روی زندگی حال و آیندۀ ما تأثیر بگذارند و کلاً دگرگونمان کنند. از اینکه وقتی از خواب بلند میشویم اول موبایلمان را چک کنیم یا دست و صورتمان را بشوریم گرفته تا اینکه برای بیشتربازشدن خبرنامۀ ایمیلمان چه عنوانی را انتخاب کنیم. تصمیمهایی که میگیریم، به عوامل مختلفی مثل شرایط، زمان، بافت و... بستگی دارند؛ ولی بهطور کلی، تصمیمها یا درلحظه گرفته میشوند، یا از قبل دربارهشان فکر کردهایم.
مثلاً برای تصمیمگیری درمورد چیزی مثل تغییر عادت غذایی، باید از قبل فکر کنیم، با متخصص مشورت کنیم و تحقیق کنیم تا به یک جمعبندی برسیم. اما وقتی که زلزله بیاید، دیگر زمانی از قبل وجود ندارد که بشود دربارهاش فکر کرد که در آن لحظه باید چهکار کنیم. راستش در یک لحظه باید تصمیم بگیریم که اول از خونه بزنیم بیرون، یا شیر گاز را ببندیم، یا برق را قطع کنیم، یا ...!
من سال ۱۳۹۸ را برای خودم سال مینیمالیسم نامگذاری کرده بودم و یکی از اهدافی که برای این سال در نظر گرفته بودم، بررسی روابط دوستیهایم بر بستر شبکههای اجتماعی بود. از قبل کلی دربارهاش فکر کرده بودم که با چه تکنیکها و ترفندهایی به سراغش بروم. قبلاً در نوشتۀ ۳ دلیل که مانع مینیمالشدن میشود توضیح دادم که مینیمالیسم را برای خودم چطور تعریف میکنم.
خلاصه، با شروع سال ۱۳۹۸ بررسی روابط دوستیام در بستر شبکههای اجتماعی را شروع کردم؛ اما ازآنجاییکه میخواستم مینیمالیسم باشم، یک بخش از این مینیمالیسمشدن شامل دیجیتالمینیمالیسم بود. اتفاقاً راجع به قدمهای دیجیتالمینیمالیسمی که برای مینیمالشدن برداشتم، چیزهایی نوشته بودم؛ اینکه چطور توانستم زندگی دیجیتالم را با رویکرد مینیمالیسم تغییر بدهم و... . اما این بار قرار بود روابط دوستیام در شبکههای اجتماعی را با شعار سالم، همسوتر کنم. برای همین، سراغ شبکههای اجتماعی رفتم تا ببینم مدلِ دوستی در شبکههای اجتماعی، دقیقاً چه نیازی از من را برطرف میکند.
۴ قدم تا حذف کامل شبکههای اجتماعی
خیلیوقت بود که تصمیم به حذف شبکههای اجتماعیام گرفته بودم، اما برای شروع نیاز بود که قدمبهقدم پیش بروم تا نبود شبکههای اجتماعی اذیتم نکند و نخواهد به من شوک وارد کند تا یکدفعه در یک شرایط جدید، یعنی نبود شبکههای اجتماعی، قرار بگیرم. گرفتن این تصمیم باعث میشود تا آدم از حاشیۀ امن خود خارج بشود و عادتهای روزانهاش را اجرا نکند که در نتیجۀ آن، استرس و اضطرابش افزایش پیدا میکند.
در ادامه، بهطور کامل توضیح میدهم که چطور در ۴ قدم، شبکههای اجتماعیام را بهکل حذف کردم.
البته نکتۀ مهم برای شروعِ حذف شبکههای اجتماعی یا استفادۀ کمتر از آنها این است که ما باید از قبل به آن فکر کرده باشیم و برایش دنبال جایگزین بوده باشیم؛ باید ببینیم آن لحظاتی را که تا دیروز صرف سرزدن به شبکههای اجتماعی میکردیم، از فردا قرار است صرف چه کاری کنیم؟
بعد از توضیح اینکه چطور توانستم این کار را در ۴ قدم انجام بدهم، جایگزینهایی را که انتخاب کردم برای شما توضیح میدهم؛ ولی اول بهتر است برویم سراغ این قدمها:
قدم اول: خشککردن ریشۀ اینتراکشن
در قدم اول، کل فعالیتم در شبکههای اجتماعی را یکدفعه متوقف کردم؛ نه توییتی، نه پستی، نه استوریای و نه هیچچیز دیگری منتشر نمیکردم و به هیچکسی هم منشن و کامنت نمیدادم! با این کار، من به یک نظارهگر تبدیل شده بودم و همین باعث شد تا نوتیفیکیشنهایی که دریافت میکردم، به صفر نزدیک شود. خب، طبیعی بود زمانی که هیچ نوتیفیکیشنِ جدیدی در شبکههای اجتماعی در انتظارم نبود، آرامآرام انگیزۀ سرزدن به شبکههای اجتماعی از سرم بیفتد و نسبت به آن دلسرد بشوم.
قدم دوم: دسترسی سختتر
دو هفته را با این شرایط گذراندم. ازآنجاییکه آیکون شبکههای اجتماعی در صفحۀ اصلی گوشیام بود و فاصلهام با آنها فقط یک بازکردنِ قفل گوشی موبایل بود، پس دستبهکار شدم و شورتکاتِ آیکون شبکههای اجتماعی را هم از صفحۀ اصلی گوشی موبایلم حذف کردم.
با این کار، هر دفعه که میخواستم به شبکههای اجتماعی سر بزنم، مجبور بودم اول قفل صفحه را باز کنم و بعد دکمۀ منو را لمس کنم و بعد روی آیکون شبکههای اجتماعی کلیک کنم. خیلی برایم جالب بود که فقط با اضافهشدن یک کلیکِ بیشتر (لمسِ دکمۀ منو)، نرخ روزانۀ تعداد دفعات سرزدنم به شبکههای اجتماعی، نصف شده بود!
قدم سوم: حذف دسترسی
دو هفته گذشت! با حذف شورتکات آیکونهای شبکههای اجتماعی از صفحۀ اصلی، بهطور میانگین، روزانه نیم ساعت تا یک ساعت را صرف سرزدن به هرکدام از شبکههای اجتماعی از طریق ِمنو میکردم. در اینجا بود که نیاز دیدم یک کار دیگر انجام بدهم؛ این بار، اپلیکیشن هر شبکۀ اجتماعی را از گوشی موبایلم حذف کردم، تا هر بار که خواستم به آنها سر بزنم، مجبور بشوم فقط از لپتاپ استفاده کنم. نهایتاً همین زمان، یعنی روزی ۳۰ تا ۶۰ دقیقه را هم از خودم دریغ کردم. حالا شرایطم جوری بود که دیگر با گوشی موبایل هم به شبکههای اجتماعی دسترسی نداشتم.
بنابراین، آن زمانهایی را که صرف سرزدن به شبکههای اجتماعی با گوشی موبایل میکردم، حالا دیگر آزاد شده بود. البته برای اینکه دوباره سراغ آنها نروم و نخواهم آن نیم ساعت را صرف سرزدن به شبکههای اجتماعی با لپتاپ کنم، روی گوگلکروم، افزونۀ MindHero را نصب کردم تا دسترسیام به شبکههای اجتماعی با لپتاپ هم فقط به روزی حداکثر ۳۰ دقیقه برسد.
قدم چهارم: حذف کامل دسترسی
باز هم دو هفتۀ دیگر با این شرایط گذشت. این آخرین قدم و اساسیترین قدم من بود. این دفعه از حساب کاربری تمام شبکههای اجتماعی روی لپتاپ هم خارج شدم تا دیگر بههیچوجه به شبکههای اجتماعی و تایملاینشان، نه با گوشی موبایل و نه لپتاپ، دسترسی نداشته باشم. با این کار، عملاً این امکان را نداشتم که بتوانم به شبکههای اجتماعی سر بزنم؛ روزی چند ساعت و چند دقیقه تبدیل شدند به صفر دقیقه!
نکتۀ جانبی این ۴ قدم
در طول مدتی که شبکههای اجتماعیام را حذف کرده بودم، اینجور هم نبود که اصلاً به آنها سر نزنم. گاهی بهخاطر شغلم مجبور بودم که به آنها سر بزنم، اما مثل قبل برای من راحت نبود؛ چون برای هر بار سرککشیدن، باید هر دفعه آنها را روی گوشی موبایلم نصب میکردم، یا در لپتاپم یوزرنیم، پسورد و کد ورود دومرحلهای را وارد میکردم، و این کار فرایند دشواری بود که نیاز به حوصلۀ زیادی داشت. به همین خاطر، وسوسه نمیشدم که دوباره نصبشان کنم و بهشان سر بزنم. البته یک چیزی هم بگویم: داشتنِ جایگزینهای هیجانانگیز هم بیتأثیر نبودند.
من برای پرکردن این زمان اضافی که الان داشتم، باید برنامهریزی میکردم و جایگزینهای مناسبی را پیدا میکردم. پس دوباره دستبهکار شدم! با هم برویم و ببینیم که من برای مشغولکردن خودم در جایی بهجز شبکههای اجتماعی، چهکار کردم!
۴ انتخاب برای جایگزینکردنِ شبکههای اجتماعی
طبیعتاً از همان قدم اول که سرنزدن به شبکههای اجتماعی را شروع کردم، زمانهای آزاد زیادی داشتم که باید مدیریتشان میکردم و برایشان دنبال یک جایگزین میگشتم تا خودم را با آنها مشغول کنم. پس بار دیگر دستبهکار شدم و سعی کردم تا بهترینها را انتخاب کنم.
نهایتاً به چهار جایگزین مناسب برای پرکردن این زمانهای خالی رسیدم؛ چهار گزینهای که میتونم بهعنوان جایگزین روی آنها حساب کنم. البته اینجور نبوده که این جایگزینهایی را که انتخاب کردم قبلاً استفاده نکرده باشم، اما تمام تلاشم این بود که در این زمان، وقت بیشتری را به آنها اختصاص بدم. حالا بهتر است که آنها را به شما هم معرفی کنم:
- فیلم: اصولاً من برای تماشای فیلم، یک فیلم سینمایی یکیدوساعته یا یک سریال انتخاب میکنم؛ اما الان باید برای مشغولکردن و لذتبردن خودم، کارهای دیگری هم انجام میدادم؛ مثلاً در گوگل عناوینی مثل بهترین سکانسهای تاریخ سینما، بهترین دیالوگها و بهترین آگهیهای تبلیغاتی خلاقانه را هم جستوجو و خودم را با فیلمهای 15دقیقهای یا کمتر، مشغول میکردم.
- پادکست: من کلاً زیاد پادکست گوش میدهم و به آن علاقۀ خاصی دارم؛ اما این بار فرق داشت، چون من قبلاً پادکستهای مختص حوزۀ کاریام را گوش میدادم، اما حالا مجبور بودم برای اینکه وقتم را پر کنم، در حوزههای دیگر هم سرک بکشم و پادکست گوش بدهم. پس شروع کردم به جستوجوکردن و کلی پادکست گوش دادم؛ کاری که هم وقتم را پر میکرد و هم اطلاعات عمومیام را در زمینههای دیگر افزایش میداد.
- تمرین زبان: برنامۀ همیشگیام برای مدت طولانی، تمرین و یادگیری یکروزدرمیان زبان انگلیسی بود؛ ولی چون به زبان علاقه دارم و دوست دارم که زودتر آن را یاد بگیرم و به آن مسلط بشوم، بهجای یکروزدرمیان، هر روز برای یادگیری زبان انگلیسی وقت گذاشتم و تمرین کردم؛ به همین سادگی!
- دورۀ آموزشی: در آخر هم در دورۀ فاندمنتال دیجیتالمارکتینگ گوگل گاراژ ثبتنام کردم و آن را بهعنوان یک دورۀ آموزشی بلندمدت و خفن انتخاب کردم. این دورۀ چهلساعته را در این مدت گذراندم و موفق شدم مدرک آن را هم بگیرم.
حالا شما اگر دوست داشتید میتوانید برای خودتان یک دورۀ آموزشی جایگزین انتخاب کنید، فقط به شما بگویم که این دوره واقعاً دورۀ فوقالعاده خوب و بینقصی بود. پیشنهاد من به هر دیجیتالمارکتری که میخواهد در این حوزه کار کند، شرکت در این دوره است.
دو داستان کوتاه...
تا اینجای کار به شما توضیح دادم که چطور شبکههای اجتماعی را از زندگیام حذف کردم و برای زمانهای خالیام چه جایگزینهایی انتخاب کردم. اما در این مدتی که به شبکههای اجتماعی سر نمیزدم چه اتفاقی افتاد؟ دوستهایی که در شبکههای اجتماعی داشتم چه شدند؟ کسی برایش سؤال پیش آمد که من کجا هستم؟ چهکار میکنم؟ زندهام یا نه؟ کسی خبری از من گرفت، پستی، دایرکتی یا استوریای دربارۀ من گذاشته شد یا نه؟
ازآنجاییکه این مطلب را خودم نوشتم و میدانم که آخر آن قرار است چطور تمام بشود، پس باید به شما بگویم که از اینجا به بعد داستان جذابتر میشود؛ چون به حقایقی پی میبرید که در عین تلخبودن، شما را با واقعیت زندگی روبهرو میکند. اما قبل از آن باید دو داستان برایتان تعریف کنم، داستانهایی که در این مدت شنیدم و بیربط به موضوع نیستند. پس با من همراه باشید.
رامین؛ پرچمی که زمین گذاشته شد...
چند وقت پیش شاهین صمدپور در صفحۀ اینستاگرامش مصاحبهای را با رامین پرچمی با این عنوان منتشر کرد: «سرگذشت عجیب یک بازیگر - از زندانی سیاسی تا مشکلات اقتصادی». در پی انتشار این موضوع، موجی همراه با واکنشهای احساسی پدید آمد: «ای وای! از سال ۱۳۸۸ به بعد دیگه خبری از این هنرمند بزرگ نبوده! حیف شد! چه نامردمانی هستیم که این بازیگر را فراموشش کردیم! و...».
اما بعد از فروکشکردن موج اول، رامین پرچمی با ایفای نقش در تئاتر چه کسی از ویرجینیا وولف میترسد و انجام مصاحبهای، خبر بازگشتش به صحنۀ تئاتر را داد و گفت که مشکلات سیاسی و اقتصادیای که از سال ۱۳۸۸ با آنها دستوپنجه نرم میکرده، برطرف شدند و از سال ۱۴۰۰ و بعد از گذشت حدود ۱۲ سال، قرار است دوباره کارش را شروع کند.
فرامرز؛ صدیقی که تنها ماند...
چند وقت بعد از ماجرای رامین، پرویز پرستویی در صفحۀ اینستاگرامش با انتشار عکسی از فرامرز صدیقی، دوباره موجی از احساسات مردم را برانگیخت؛ پرستویی تصویری با این عنوان منتشر کرد: «ای داد و فغان که هنرمند کشور و سرمایۀ ملی به قهقهرا رفته و بهدست فراموشی سپرده شده است. باید به دادش برسید».
در این داستان هم مثل داستان رامین، موج اول واکنشها احساسی بودند که «ای وای این هنرمند حیف شد و عجب لاکردارهایی هستیم و...»، چون از آخرین فیلمی که این بازیگر ایفای نقش کرده بود، یعنی فیلم خاک و آتش محصول سال ۱۳۸۹، تا امروز، خبری از او نبود و حالا این تصویر بعد از ۱۱ سال پخش شده بود.
این بار موج واکنشهای احساسی که خوابید، ویدئویی از فرامرز صدیقی منتشر شد که نشان از شرایط خوب او داشت. او در این ویدئو بیان کرد که این گوشهگیری خودخواسته بوده و عدم فعالیت در سینما در همۀ این سالها به میل خودش بوده است. بعد از انتشار این ویدئو، مردم همیشهدرصحنه، دوباره واکنش نشان دادند و این بار به پرویز پرستویی که عکس را منتشر کرده بود، تاختند: «مردِ حسابی چرا برای یک مسئلۀ عادی روضه میخوانی؟ یک بازیگر نخواسته در سینما کار کنه و حالا هم پیر شده و طبیعیه که کمی لاغر و نزار هم شده باشه! این دیگه مرثیهخوندن نداره! (به خودت بیا روسپیِ توجه).»
جمعبندی داستان رامین و فرامرز
اگر شما هم خواستید، میتوانید بیشتر دربارۀ داستان این دو هنرمند جستوجو کنید. اما این وسط میخواهم یک نکتۀ مهم از داستان رامین برای شما بگویم:
رامین پرچمی در اوج معروف و محبوب بودنش، بهخاطر سردادن یک شعار در اعتراضهای بعد انتخابات ۱۳۸۸ و یک بدهیِ ۱۳۰میلیونتومانی به این حال و روز افتاد و بهدست فراموشی سپرده شد. یا فرامرزخان خودش تصمیم گرفته بود تا حرفه و تخصصش را ادامه ندهد و برود بهسمت حوزهای دیگر؛ اما یکجوری از یادها رفته بود که انگار اصلاً در حوزۀ قبلیاش وجود خارجی نداشته و تا حالا در آن حوزه کار نکرده، بهطوری که، حتی همکارهای قدیمیاش هم بعد از دیدن عکس او فکر کردند اوضاع نابسامانی دارد.
احتمال اینکه ما از یاد آدمها برویم هست، چه به مشکل شخصی بخوریم و شرایط در کنترلمان نباشد، چه خودمان تصمیمی را بگیریم و شرایط در کنترلمان باشد. من همیشه میگویم اگر به کسی میگوییم دوست، حداقل هر ۴۰ روز یک بار باید حالش را بپرسیم تا اگر مرده بود، حداقل به چهلمش برسیم!
در ادامه میخواهم بگویم که وقتی ۴ ماه در شبکههای اجتماعی نبودم، چه اتفاقاتی افتاد. شاید بشود اتفاقات این مدت را به دهها سال تعمیم داد. همانطور که وقتی اتفاقات این دو بازیگر را رصد میکنیم، متوجه میشویم که اگر بیش از یک دهه نباشی، حتی یک نفر هم از تو خبری نمیگیرد! متأسفانه حقیقت چیزی جز این نیست.
آیا واقعاً در شبکههای اجتماعی دوستی داریم؟
بعد از خواندن این دو داستان متوجه شدم چقدر در این مدتی که در شبکههای اجتماعی فعال نبودم، حس و حالی که تجربه کردم، دقیقاً شبیه آن چیزی بوده که این دو نفر در این مدت تجربه کردند. الان موقع آن رسیده تا برویم بررسی کنیم و ببینیم آیا واقعاً در شبکههای اجتماعی دوستی داریم؟ عمق دوستیهایمان چقدر است؟ و چطور بفهمیم که رابطۀ دوستیمان برای دوستهایمان مهم است؟
۳ عامل مهم وجود دارد که باعث میشود ما فکر کنیم با هرکسی که در شبکههای اجتماعی در ارتباطیم، دوستیم و از حالش باخبر هستیم. این سه عامل باعث تشدید حس عمیقبودن و مهمبودن دوستیهای ما داخل شبکههای اجتماعی میشدند. اما اینجا یک نکته وجود دارد، آن هم این هست که اگر این عوامل را جدی نگیریم و ساده از کنارشان بگذریم، آیا باز هم در شبکههای اجتماعی با هرکسی بهعنوان دوست رابطه برقرار میکنیم؟ آیا اصلاً ارتباط شکلگرفته داخل شبکههای اجتماعی را میشود یک دوستیِ واقعی تلقی کرد؟
عامل اول: عصر ارتباطات
همانطور که میدانید، عصر قبلی عصر اطلاعات بود و اکنون عصر ارتباطات است. بر همین اساس، آدمها در هر مکان و زمانی در تکاپوی برقراری ارتباط با بقیه هستند و مهم نیست که این ارتباط داخل تاکسی شکل بگیرد یا مهمانی یا حتی در شبکههای اجتماعی!
ارتباطگرفتن با بقیه و مشخصکردن میزان عمق ارتباط با آدمها، کلاً اتفاق مثبتی است. اما من اعتقاد دارم که عصر امروز عصر عمقِ ارتباطات است. عمق ارتباطات مهمتر از تعداد ارتباطات است. درواقع، اگر عمق رفاقت ما شبیه دریاچهای با عمقِ ۵۰ متر باشد، خیلی باارزشتر از این است که اقیانوسی به عمق یک متر باشه.
پس یادتان باشد که نیازی نیست در هر جا و هر زمانی با هرکسی دوست بشویم.
عامل دوم: الزام حضور اینترنت
تا زمانی که اینترنت وصل است و در شبکههای اجتماعی فعال هستیم، دوستیهای داخل آنجا هم برقرار است، اما بهمحض اینکه به شبکههای اجتماعی سر نزنیم، آن دوستی، اگر جای دیگری ادامه نداشته باشد، همانجا متوقف میشود؛ چون این نوع دوستی مستلزم حضور اینترنت و شبکۀ اجتماعی است.
عمق دوستی در روابط با آدمها، بسته به نوع ارتباط (همسایه، همکار و...)، میتواند کم و زیاد بشود؛ ولی دوستیهایی که داخل شبکههای اجتماعی شکل میگیرند، تا وقتی آنها را در خودِ شبکههای اجتماعی نگه داریم، احتمالاً هیچوقت عمیق نمیشوند؛ اگر هم عمیق بشوند، در سطح همان شبکههای اجتماعی عمیق میشوند، نه بیشتر و نه کمتر؛ مگر اینکه طرفین بخواهند دوستیشان فراتر از شبکههای اجتماعی تعریف شود (در دیدارهای حضوری، صحبت در پیامرسانها و...).
پس، باید قبول کنیم که دوستیهای شبکههای اجتماعیمحور، عمیق نیستند.
عامل سوم: قضاوت براساس یک محتوا
آدمها، حتی دوستهای صمیمی ما که ارتباطمان با آنها فراتر از شبکههای اجتماعی تعریف میشود، اصولاً سعی میکنند برش خوبی از زندگیشان را در شبکههای اجتماعی با فالوئرهایشان به اشتراک بگذارند، یا سعی میکنند نسخۀ خوبی از خودشان را که دوست دارند باشند اما نیستند، به نمایش بگذارند.
همین مسئله باعث میشود تا ما هر موقع نگاهی به محتواهایی که فالوئینگهایمان در شبکههای اجتماعی منتشر میکنند بیندازیم، به این نتیجه برسیم که «خب پس حال فلانی هم حتماً خوبه»، درصورتیکه شاید در دنیای واقعی واقعاً دارد با مسائل و مشکلات خیلی سختی دستوپنجه نرم میکند.
پس، نباید حال عمومی آدمها را براساس محتواهایی که در شبکههای اجتماعی منتشر میکنند، قضاوت کنیم.
چطوری دوستیهای شبکۀ اجتماعیمحورمان را عمیقتر کنیم؟
این ۳ عامل را برای شما بیان کردم تا در همین ابتدا از توهم اینکه دوستیهای شبکههای اجتماعی خیلی مهم هستند، خارج بشویم؛ راستش واقعیت این است نه آنقدر با تعداد آدمهای زیادی دوست هستیم و نه با بقیۀ آدمها ارتباط عمیقِ دوستی داریم.
اما از کجا بفهمیم برای دوستهایی که در شبکههای اجتماعی داریم، مهم هستیم؟ اگر بخواهیم دوستیهای شبکههای اجتماعیمان را عمیقتر کنیم، چهکار باید بکنیم؟ اصلاً نهفقط این نوع دوستیها، بلکه هر نوع دوستی دیگری را که از مدرسه، دانشگاه، محلِ کار و... شکل گرفته، چطور باید عمیقتر کنیم؟ نگران نباشید، فقط کافی است که بنشینیم و مصداقهایی که دوستی را برایمان مهم قلمداد میکنند، برای خودمان مشخص کنیم.
مشخصکردن مصداقهای مهمبودن، شاید در ظاهر خیلی کار ساده و پیشپاافتادهای به نظر برسد، ولی در واقعیت خیلی کار سختی است؛ چون نیاز است که ما اول شناخت کافی از خودمان داشته باشیم تا بدانیم اصلاً چه مصداقهایی را مهم محسوب میکنیم، بعد تازه آن مصداقها را به دوستمان بگوییم تا به درک مشترکی از آن مصداقهای مهمبودنمان برسیم؛ چون ادراک ما آدمها از مصداقهای مهمبودن متفاوت است.
مثلاً ما با دوستهایمان ۹ شرط را مصداقِ مهمبودن تلقی میکنیم و با مهمشمردن این موارد، دوستیهایمان را عمیقتر و ماندگارتر میکنیم تا در طول روز بیشتر احساس آرامش و امنیت کنیم. یکسری شرطهایی که در ادامه میگویم، شاید بهظاهر خیلی بدیهی باشند و اصلاً بهخاطر همین بدیهیبودنشان هم هست که کسی به آنها توجه نمیکنید، ولی نمیدانید که این توجهنکردن به بدیهیترین شرطها، میتواند چه تأثیر بدی در روابط دوستی داشته باشد.
حالا شاید هرکدام از این شرطها، یک ذره کم و زیاد بشوند و دقیقاً همانطور که گفتیم اجرا نشوند، ولی سعی میکنیم قاعدۀ کلی این ۹ شرط را حتماً اجرا کنیم.
۱. صادقبودن
صداقت اولین و مهمترین شرط برای عمقدادن به دوستی محسوب میشود و تا وقتی هم که این شرط برقرار نباشد، شروط بعدی تأثیر خاصی نخواهند داشت. در تمام جوانب دوستی باید صادق باشیم و بدون خجالت، خودسانسوری و ترس از قضاوتشدن بتوانیم دربارۀ احساسات، برداشتها، تصورها، فکرها و... با دوستاهایمان صحبت کنیم.
مبنای این صداقت هم اعتمادکردن به گفتههای طرف مقابلمان است، یعنی بهصورت پیشفرض حسی نداشته باشیم مبنی بر اینکه دوستمان به ما دروغ میگوید یا فریبمان میدهد. درحقیقت، باید با خیال راحت، به همان حرفی که میزند اعتماد کنیم.
۲. پایبندی به حرف زدهشده
هیچوقت قولی ندهیم که نتوانیم عملیاش کنیم، و بعد از آن هم عادت کنیم که همیشه قول ندهیم. اگر با دوستانمان برنامهریزی میکنیم که یک روز بیرون برویم و بعد مشکلی پیش بیاید که نتوانیم به آن قرار برسیم، خیلی راحت، شرایطی را که در آن قرار گرفتیم، با صداقت به آنها توضیح بدهیم و یادمان نرود که دوستمانمان هم باید به توضیحات ما اعتماد کنند؛ چون قطعاً دوستیمان آنقدر برایمان مهم است که جوابهای منفی و اینچنین توضیحاتی هم بهاندازۀ جوابهای مثبت، ارزشمند و قابل درک باشند.
۳. قابل اتکا بودن
ما آدمها در شرایط سخت نیاز به حمایت دوستهایمان داریم. ما باید احساس کنیم که همیشه و حتی در زمانهای سخت هم میتوانیم روی آنها حساب باز کنیم؛ چون که دوستی فقط بودن در کنار هم در لحظات شاد نیست. اگر مطمئن هستیم که توان انجام کار مشخصی را داریم، باید با جان و دل برای دوستانمان مایه بگذاریم، اما اگر مطمئن از انجام آن کار نیستیم، حاضر به انجامش نشویم؛ چون ممکن است باعث ناامیدی آنها شویم.
۴. احترامگذاشتن
دوستیهای خوب با احترام به یکدیگر ارزشمند میشوند. اگر ما یا دوستمان ارزشها و باورهای مشخصی داریم، در آغاز رابطه باید راجع به آنها صحبت کنیم تا از کم و کیفشان مطلع شویم. شاید دوست ما عقاید و باورهایی داشته باشد که با عقاید ما همخوانی نداشته باشد، ولی باید به انتخابهایش احترام بگذاریم و آنها را بشنویم و حتی دربارهاش صحبت بکنیم. در دوستی نباید فکر کنیم که با هر حرف یا ایدۀ جدید قرار است مخالفت بشود؛ باید خودمان باشیم و راحت درمورد عقایدمان صحبت کنیم.
۵. ازخودگذشتگی
سعی ما باید این باشد که محبتهای دوستانمان را متقابلاً یا حتی بیشتر جبران کنیم. اگر فقط در مواقعی که نیاز به کمک داریم یاد دوستانمان بیفتیم، طبیعتاً آنها خیلی زود متوجه خواهند شد که ما فقط به فکر خودمان هستیم و نه دیگران؛ منظورم همان خودخواهی است. قطعاً ما آدمها نمیتوانیم همیشه ازخودگذشتگی داشته باشیم، اما هر زمان که میتوانیم و در حد توانمان است، باید در حق دوستانمان ازخودگذشتگی کنیم.
۶. حامیبودن
حمایتِ واقعی یعنی بودن در کنار دوستانمان در لحظات سخت، یعنی حضور در کنارشان در لحظاتی که به ما نیاز دارند. راستش، از حمایتکردن و همدلیکردن با دوستانمان در شرایط بحرانی نباید بترسیم. باید بدانیم که دوستمان چه نوع همدلی و حمایتی را لازم دارد تا برایش انجام دهیم و هر کاری را بکنیم تا او از آن موقعیت خارج شود. فکر نکنیم که دوستمان بهتنهایی میتواند بر مشکلش غلبه کند، شاید دقیقاً در همان لحظه به حضور ما نیاز دارد.
۷. فضادادن
درست است که ما در اولویت دوستهایمان هستیم و برعکس، اما باید این واقعیت را قبول کنیم که ما همیشه نمیخواهیم زمانمان را با دیگران سپری کنیم، همانطور که هر فردی این حق را دارد. باید یاد بگیریم که بعضیوقتها نیاز هست که تنها باشیم یا اصلاً وقتمان را برای آدمهای دیگری بگذاریم، ولی این بدان معنا نیست که دوستیِ ما تمام شده و دیگر برای ما دوستیِ باارزشی نیست. آدمها، دوستهای مختلف با عمق دوستی متفاوت دارند و هر رابطهای، شرایط و مقتضیات خاص و متفاوت خودش را دارد و این بهمعنی آن نیست که دوستی ما عمیق و واقعی نیست.
۸. توقع بیجا نداشتن
در دوستی نمیشود توقع نداشت، ولی باید سطح توقعات را شفاف کرد. برای مثال، ما چه توقعهایی از دوستانمان میتوانیم داشته باشیم. حالا جدا از بحث توقع، خوب است که حواسمان باشد کاری را که برای دوستمان انجام میدهیم، قبل از اینکه بخواهیم برای او انجام بدهیم، برای خودمان هم انجام بدهیم؛ درحقیقت، برای نظامهای ارزشی خودمان و اینکه حس و حال خوبی پیدا میکنیم. به یاد داشته باشید که توقعی برای جبران محبتهایتان نداشته باشید.
۹. منتنگذاشتن
من بهشخصه منتگذاشتن را درک نمیکنم. ما یک کاری را خودمان و با اراده و خواستۀ خودمان انجام میدهیم یا انجام نمیدهیم؛ زورمان که نکردند حتماً انجامش بدهیم! پس حالا که با اجبار آن کار را انجام نمیدهیم و بهخاطر دل خودمان است، چرا باید بعداً منت بگذاریم و بگوییم که بهخاطر تو فلان کار را کردم؟ پس در کنارِ نداشتن توقع از دیگران، باید یاد بگیریم بابت کارهایی که کردیم، منت نگذاریم.
میزان زمانی که باید صرف تبدیل یک «آشنایی» به «دوستی» بکنیم...
سال ۲۰۱۸، جفری هال (Jeffrey A. Hall)، جامعهشناس و متخصص علوم ارتباطات دانشگاه کانزاس (Kansas)، نتیجۀ پژوهشش با عنوان «چند ساعت زمان باید صرف ایجاد یک دوستی صمیمی کنیم؟» را در مجلۀ روابط اجتماعی و شخصی منتشر کرد. او در این تحقیق به این نتیجه رسید که:
یکی از دلایل کمشدن دوست در زندگی آدمها، توجهنکردن و وقتنگذاشتن برای آنهاست. دوستیها باید بهصورت پیوسته از مرحلۀ آشنایی به مراحل دوستیِ معمولی، دوستی صمیمی و بعد به رفاقت ارتقا پیدا کنند، وگرنه شانس ازدستدادن آشنایی و دوستیکردن با آدمها بیشتر خواهد شد.
جفری هال، براساس تحقیقات خود، چنین گفت:
برای تبدیل یک آشنایی به یک دوستیِ معمولی، ۵۰ ساعت زمان باید صرف کرد و برای تبدیل یک دوستی معمولی به یک دوستی صمیمی، حدود ۹۰ ساعت و برای اینکه بتوانیم از مزیتهای یک رفیق بهرهمند بشویم، باید حدود ۲۰۰ساعت زمان برای آن صرف کنیم.
او بر این باور است که این زمانها، هنگامی محاسبه میشوند که دیدار حضوری صورت بگیرد، زمانهایی که به انجام کارهای مشترک مثل کافهرفتن، استخررفتن، سینمارفتن و... بگذرد.
میدانم که پیداکردن زمان خالی در اوضاع و احوال کنونی و این وضع اقتصادی، واقعاً کار سخت و دشواری است، ولی باید حواسمان باشد که غرق این دنیای شلوغ نشویم. باید بتوانیم برای دوستیهایمان وقت، توجه و انرژی بگذاریم تا بتوانیم آنها را به رفاقت تبدیل کنیم و بعد با افتخار بگوییم که «ما هم رفیق داریم.»
مزایا و معایبِ تغییر سبک دوستی
راستش دوربودن من از شبکههای اجتماعی از نظر خودم که عیب خاصی نداشت :) شاید تنها چیزی که بشود از آن بهعنوان عیب یاد کرد، جوابندادن به پیامهای دیگران بود. چون در شبکههای اجتماعی نبودم و اولویتم ارتباط با دوستان نزدیکم بود و من نمیتوانستم خیلی فوری به پیامها جواب بدهم و طول میکشید، گاهی حتی تا ۱۰ روز! حقیقتاً دیرجوابدادن من باعث ایجاد دلخوری میشد.
البته به نظرم جای دلخوری نیست، چون هرکس اولویتهایی دارد. بههرحال، چون جنس کارم وابسته به حضور و فعالیت در شبکههای اجتماعی است، نمیشود از آن سر باز زد. پس برای همین، یک سایت شخصی راهاندازی کردم؛ سایتی که پل ارتباطی اصلی من با مخاطبانم قلمداد میشود.
و اما مزایای این کار: راستش را بخواهم برایتان بگویم، خیلی راجع به مزایای این کار فکر کردم و خیلی هم دربارهاش نوشتم که چه مزایایی دارد؛ ولی بعد، از انتشار آن پشیمان شدم. به نظرم تا همینجا هم شما انگیزۀ کافی برای انجام این کار گرفتهاید و مطمئنم که اگر مزایایش را مینوشتم، خیلی بیشتر هم انگیزه میگرفتید که این کار را انجام بدهید، ولی خب، تصمیم گرفتم چیزی ننویسم تا اگر واقعاً مشتاق انجامش بودید، خودتان بروید سراغش و آن را تجربه کنید. ترجیح من این است که این حس برای من و هرکس دیگری یک حس منحصربهفرد باقی بماند و اسپویل نشود :دال
در آخر هم جا دارد از همۀ دوستانم تشکر کنم، مخصوصاً آنهایی که در این مدت کنارم بودند؛ از همینجا به آنها میگویم که «جاشون تو ولنجکِ قلبمه و بدخواهاشون رو شقهشقه میکنم» و به آن دسته از عزیزانی که منتظر بودند بعد از این مدت خبر مرگم بیاید، این ویدئو را با عشق تقدیم میکنم :))
مطلبی دیگر از این انتشارات
معنی نام «نیما» چیه؟ اسمی پسرونه و کمی هم دخترونه!
مطلبی دیگر از این انتشارات
از اختلال ADHD، ترند این روزهای شبکههای اجتماعی چی میدونید؟
مطلبی دیگر از این انتشارات
👣 تجربۀ قدمزنی در خیابون ولیعصر از میدون تجریش تا میدون راهآهن